بریده‌ای از کتاب دوستش داشتم اثر آنا گاوالدا

بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

«چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم.

«چهل و دو ساله بودم... در چهل و دو سالگی آدم از زندگی چه انتظاری دارد؟ من یکی هیچ انتظاری نداشتم. انتظار هیچ چیز را نداشتم. کــار می کردم کار و کار و باز هم کار خودم را پشت کار پنهان میکردم؛ کار سپرم بود، عذر و بهانه ام بهانه ای برای زندگی نکردن. خیلی به زندگی علاقه نداشتم، چون فکر میکردم برایش ساخته نشده ام خیال میکردم استعدادش را ندارم.

259

26

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.