بریدهای از کتاب من او را دوست داشتم اثر آنا گاوالدا
1404/4/23
صفحۀ 132
عاشق اسکواش بودم.یک شب که ماتیلد شانه های دردناکم را ماساژ می داد،راز داستان را خلاصه کرد:«تو اسکواش دوست داری و من جوکاری.فکر میکنم باید جوکاری بازی کنی،خیلی جالب تر است.به توپ ها ضربه میزنی،نمی دانی از کجا خواهند آمد،اما نی دانی که به هر حال باز خواهند گشت،به خاطر ریسمانی که به آن ها وصل است و این حس تعلیق،دل پذیر است.من اغلب این احساس را دارم که توپ جوکاری تو هستم...»
عاشق اسکواش بودم.یک شب که ماتیلد شانه های دردناکم را ماساژ می داد،راز داستان را خلاصه کرد:«تو اسکواش دوست داری و من جوکاری.فکر میکنم باید جوکاری بازی کنی،خیلی جالب تر است.به توپ ها ضربه میزنی،نمی دانی از کجا خواهند آمد،اما نی دانی که به هر حال باز خواهند گشت،به خاطر ریسمانی که به آن ها وصل است و این حس تعلیق،دل پذیر است.من اغلب این احساس را دارم که توپ جوکاری تو هستم...»
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.