بریدههای کتاب کالیگولا مریم حبیب الهی 1403/2/27 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 30 0 47 آرتا 1403/12/1 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 139 دوستداشتن کسی یعنی پذیرفتنِ با او پیرشدن. 0 7 ماهان خلیلی 1404/4/5 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 115 نومید کردن روح یک جوان جنایتی است بالاتر از همه جنایتهایی که تاکنون مرتکب شدهام. 0 3 شیما 1402/4/7 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 1 من می دانستم نومیدی هست، اما نمی دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال می کردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه، بدن زجر می کشد. پوست تنم درد می کند، سینه ام، دست و پایم. سرم خالی است و دلم به هم می خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در ذهنم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اینها با هم. کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همۀ موجودات نفرت کنم. چه سخت است، چه سخت است انسان بودن! 0 3 زهرا برکوک رزم 1403/12/20 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 91 ممکن است که من منکر چیزی باشم، ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم. 0 11 Pardis 1403/3/20 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 43 0 35 مینا 1403/10/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 53 از دست دادن زندگی چیزی نیست و هر وقت که لازم باشد من این شهامت را خواهم داشت اما از دست رفتن معنای زندگی و نابود شدن بهانه هستی این است آنچه تحمل کردنی نیست نمیشود بی دلیل زندگی کرد. 0 4 علی 1403/6/28 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 27 0 0 علیرضا اورسجی 1403/12/19 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 94 هیچ وقت مردم از کار سرنوشت سر درنمیآورند و برای همین است که من سرنوشت شدهام. من قیافه ابلهانه و نامفهوم خدایان را به خود گرفتهام. و همین بود که رفقایت الان میپرستیدند. 0 27 نرگس عمویی 1403/12/18 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 27 کالیگولا: آدمها میمیرند و خوشبخت نیستند. هلیکون: (پس از لحظهای مکث) آخر، کایوس، این حقیقتی است که آدمها به آسانی با آن میسازند. به دور و بر خودت نگاه کن: این چزی نیست که مانع ناهار خوردنشان بشود. 0 3 ماه آسمان 🇮🇷 1403/3/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 59 5 28 آرتا 1403/11/28 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 16 هیچ دودی بدون آتش نیست. 0 14 اِل.کُردی 💫🦋 1403/10/11 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 99 0 3 ماهان خلیلی 1404/1/8 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 57 راستی یاد عدالت افتادم.باید عجله کنم: زودتر بروم تا به یک حکم اعدام برسم. 0 1 آوا 1404/4/10 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 62 فصل سوم بند نخست 《اعدام تسکین میدهد و رها میسازد. پدیده ایست جهانی، نیرو بخش و منصفانه، هم در کاربردها و هم در مقاصدش. آدم میمیرد چون مقصر است. مقصر است چون رعیت کالیگولا به شمار میآید. باری همه رعیت کالیگولا هستند و بنابراین همه مقصراند. به همین دلیل هم هست که همه میمیرند. فقط زمان و شکیبایی لازم است.》 0 1 مریــ🌿م 1404/5/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 25 0 4 s.d 1404/5/3 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 22 کالیگولا: آدمها میمیرند و خوشبخت هم نیستند. هلیکن:ا ین حقیقتی است که همه به خوبی با آن کنار میآیند.دور و برت را نگاه کن؛این موضوع مانع ناهار خوردنشان نمیشود. 0 0 فاطیما 1404/5/8 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 32 میدانستم که آدم میتواند ناامید باشد؛ اما نمیدانستم این واژه چه مفهومی دارد. مانند همهی مردم گمان میکردم گونهای بیماری روحی است. اما نه، جسم است که رنج میبرد. پوستم اذیتم میکند. سینهام و همهی اعضای بدنم درد میکند. احساس میکنم در سرم خلأ ایجاد شده و حالم دارد به هم میخورد. از همه بدتر این طعم ناخوشایندی است که در دهان دارم. نه از خون خبری هست، نه از مرگ و نه از تب. ولی در عین حال هر سه در دهانم هستند. کافی است زبانم را توی دهانم بچرخم تا همهچیز در نظرم تیرهوتار شود و از همهی مردم متنفر شوم. آدم بودن چه دشوار و تلخ است. 0 5 آگاتاهد. 1404/5/14 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 7 خیلی گریه کردم و بعد یادم رفت. گهگاه دچار رنج میشوم. ولی بهطور خلاصه، اهمیتی ندارد. 0 15 آگاتاهد. 1404/5/14 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 13 ترجیح میدهم مرا با کتابهایم به حال خود بگذارند. 0 13
بریدههای کتاب کالیگولا مریم حبیب الهی 1403/2/27 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 30 0 47 آرتا 1403/12/1 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 139 دوستداشتن کسی یعنی پذیرفتنِ با او پیرشدن. 0 7 ماهان خلیلی 1404/4/5 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 115 نومید کردن روح یک جوان جنایتی است بالاتر از همه جنایتهایی که تاکنون مرتکب شدهام. 0 3 شیما 1402/4/7 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 1 من می دانستم نومیدی هست، اما نمی دانستم یعنی چه. من هم مثل همه خیال می کردم که نومیدی بیماری روح است. اما نه، بدن زجر می کشد. پوست تنم درد می کند، سینه ام، دست و پایم. سرم خالی است و دلم به هم می خورد. و از همه بدتر این طعمی است که در ذهنم است. نه خون است، نه مرگ، نه تب، اما همۀ اینها با هم. کافی است زبانم را تکان بدهم تا دنیا سیاه بشود و از همۀ موجودات نفرت کنم. چه سخت است، چه سخت است انسان بودن! 0 3 زهرا برکوک رزم 1403/12/20 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 91 ممکن است که من منکر چیزی باشم، ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم. 0 11 Pardis 1403/3/20 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 43 0 35 مینا 1403/10/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 53 از دست دادن زندگی چیزی نیست و هر وقت که لازم باشد من این شهامت را خواهم داشت اما از دست رفتن معنای زندگی و نابود شدن بهانه هستی این است آنچه تحمل کردنی نیست نمیشود بی دلیل زندگی کرد. 0 4 علی 1403/6/28 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 27 0 0 علیرضا اورسجی 1403/12/19 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 94 هیچ وقت مردم از کار سرنوشت سر درنمیآورند و برای همین است که من سرنوشت شدهام. من قیافه ابلهانه و نامفهوم خدایان را به خود گرفتهام. و همین بود که رفقایت الان میپرستیدند. 0 27 نرگس عمویی 1403/12/18 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 27 کالیگولا: آدمها میمیرند و خوشبخت نیستند. هلیکون: (پس از لحظهای مکث) آخر، کایوس، این حقیقتی است که آدمها به آسانی با آن میسازند. به دور و بر خودت نگاه کن: این چزی نیست که مانع ناهار خوردنشان بشود. 0 3 ماه آسمان 🇮🇷 1403/3/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 59 5 28 آرتا 1403/11/28 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 16 هیچ دودی بدون آتش نیست. 0 14 اِل.کُردی 💫🦋 1403/10/11 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 99 0 3 ماهان خلیلی 1404/1/8 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 57 راستی یاد عدالت افتادم.باید عجله کنم: زودتر بروم تا به یک حکم اعدام برسم. 0 1 آوا 1404/4/10 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 62 فصل سوم بند نخست 《اعدام تسکین میدهد و رها میسازد. پدیده ایست جهانی، نیرو بخش و منصفانه، هم در کاربردها و هم در مقاصدش. آدم میمیرد چون مقصر است. مقصر است چون رعیت کالیگولا به شمار میآید. باری همه رعیت کالیگولا هستند و بنابراین همه مقصراند. به همین دلیل هم هست که همه میمیرند. فقط زمان و شکیبایی لازم است.》 0 1 مریــ🌿م 1404/5/2 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 25 0 4 s.d 1404/5/3 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 22 کالیگولا: آدمها میمیرند و خوشبخت هم نیستند. هلیکن:ا ین حقیقتی است که همه به خوبی با آن کنار میآیند.دور و برت را نگاه کن؛این موضوع مانع ناهار خوردنشان نمیشود. 0 0 فاطیما 1404/5/8 کالیگولا آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 32 میدانستم که آدم میتواند ناامید باشد؛ اما نمیدانستم این واژه چه مفهومی دارد. مانند همهی مردم گمان میکردم گونهای بیماری روحی است. اما نه، جسم است که رنج میبرد. پوستم اذیتم میکند. سینهام و همهی اعضای بدنم درد میکند. احساس میکنم در سرم خلأ ایجاد شده و حالم دارد به هم میخورد. از همه بدتر این طعم ناخوشایندی است که در دهان دارم. نه از خون خبری هست، نه از مرگ و نه از تب. ولی در عین حال هر سه در دهانم هستند. کافی است زبانم را توی دهانم بچرخم تا همهچیز در نظرم تیرهوتار شود و از همهی مردم متنفر شوم. آدم بودن چه دشوار و تلخ است. 0 5 آگاتاهد. 1404/5/14 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 7 خیلی گریه کردم و بعد یادم رفت. گهگاه دچار رنج میشوم. ولی بهطور خلاصه، اهمیتی ندارد. 0 15 آگاتاهد. 1404/5/14 کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده) آلبر کامو 4.1 58 صفحۀ 13 ترجیح میدهم مرا با کتابهایم به حال خود بگذارند. 0 13