کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

آلبر کامو و 1 نفر دیگر
4.0
124 نفر |
35 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

213

خواهم خواند

72

شگفت آور است که امپراتوری رم با آن همه عظمت، با آن همه فرهنگ و تمدن، با بنیاد نهادن حکومت دمکراسی جهان، بارها خود را دست و پا بسته در اختیار خونخواران وحشی و دیوانه ای مانند نرون، کالیگولا-جوانی روان پریش، خودستا، بی رحم و آدمکش-و غیره گذاشته است. ولی کامو در این نمایشنامه و با برگزیدن صحنه هایی چند از دوران حکم روایی کوتاه کالیگولا، همان خط سیر فکری خودش را دنبال می کند، یعنی مبارزه با ظلم و زور و استبداد. راهی که در طول عمر کوتاهش یک لحظه ترک نکرد و در همه آثارش آن را منعکس کرد.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

1402/9/24

کالیگولا

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

یادداشت‌های مرتبط به کالیگولا (نمایشنامه در چهار پرده)

          ذهن من یه ویژگی مریض گونه(از نظر خودم)داره که بین خیلی از کتاب هایی که میخونم،فیلم و سریال هایی که می‌بینم و حتی اتفاقاتی که دنیای ورزش و علی‌الخصوص فوتبال میفته ارتباط برقرار میکنه.چی بگم،مغز منم اینحوریه دیگه🤷🏻‍♂️😅
حدودا سال ۲۰۰۵،تیم اینترمیلان ایتالیا یک مهاجم برزیلی عالی داشت به اسم آدریانو.آدریانو آمار فوق العاده‌ای داشت.هر موقعیت گل رو به راحتی گل میکرد تا اینکه تلفن زنگ خورد...
پشت تلفن خبر مرگ پدرش رو شنید و به کل نابود شد و هیچوقت به سایه گذشته خودش هم نرسید،حتی وارد باندهای قاچاقچی مواد مخدر برزیل هم وارد شد.
حالا چه ربطی به کالیگولا داشت؟
داستان از جایی شروع میشه که کالیگولا،قیصر روم،خواهر خودش رو که در واقع معشوقه خودش هم هست از دست میده و کالیگولا به نکته‌ای میرسه که:مرگ هم وجود داره،پس چرا زندگی کنم؟ و ((همه مردم می‌میرند ولی خوشبخت نیستند.))
در واقع به یک پوچی میرسه و تنها خواسته اش اینکه که به قدرت ناممکن برسه در حدی که مرگ و زندگی مردمان سرزمینش هم دست اون باشه.محتوای این کتاب خیلی وابسته به کتاب اسطوره سیزیف هم هست.

در افسانه سیزیف، کامو دو واکنش متداول نسبت به ابسوردیسم را رد می‌کند. واکنش اول که «خودکشی فیزیکی» نام دارد، به نوعی اطاعت محض از پوچی است. انسانی که معنایی در زندگی نمی‌بیند، بهتر است به زندگی خود پایان دهد. کامو همچنین چیزی که خودش از آن به عنوان «خودکشی فلسفی» نام می‌برد را هم رد می‌کند. این رویکرد بر این باور است که به منظور این که به نتیجه‌گیری پوچ گرایانه نرسیم، بهتر است کلا در مورد این مسائل تفکر نکنیم.
آلبر کامو، درباره کالیگولا می‌نویسد:

کالیگولا مردی است که شور زندگی او را تا جنون تخریب پیش می‌راند. مردی که از بس به اندیشه خود وفادار است وفاداری به انسان را از یاد می‌برد. کالیگولا همه ارزش‌ها را مردود می‌شمارد. اما اگر حقیقت او در انکار خدایان است، خطای او در انکار انسان است. این را ندانسته است که چون همه چیز را نابود کند ناچار در آخر خود را نابود خواهد کرد. این سرگذشت انسانی‌ترین و فجیع‌ترین اشتباهات است.

خلاصه که بخونیدش.✌🏻✌🏻

بخشی از کتاب:📚از دست دادن زندگی چیزی نیست و هر وقت که لازم باشد من این شهامت را خواهم داشت. اما از دست رفتن معنای زندگی و نابود شدن انگیزه هستی، این است آنچه تحمل‌کردنی نیست. نمی‌شود بی‌انگیزه زندگی کرد.
        

14

          ضیافت آشتی‌کنان من با کامو به صرف ماکارون و شاتو دیکم.
عجب نمایشنامه‌ای بود!!!
کالیگولا قیصر روم است و هرچند در ابتدای فرمانروایی‌اش انسانی عادل و هوشمند بود، به تدریج قدرت شخصیتش را تغییر می‌دهد و زندگی‌ عادی او را ارضا نمی‌کند تا این‌که هوس دست یافتن به ناممکن‌‌ها می‌کند.

کالیگولا نمایشنامه‌ای در عین قوی و کامل بودن، کوتاه است که نه بر اساس افسانه‌ها بلکه بر اساس رخدادهای حقیقی نگارش شده و از نظر من کامو برای نگارشش چیزی کم نذاشته و ضمنا نباید از ترجمه‌ی خوب آقای نجفی هم بگذرم که بار دگر پس از خانواده‌ تیبو باید او را ستایش کنم.

نقل‌قول نامه
"این مردن است که وحشتناک است، نه خودِ مرگ"

"من دیوانه نیستم و حتی هیچ‌وقت این‌قدر عاقل نبوده‌ام. منتها، یک‌دفعه حس کردم که احتیاج به ناممکن دارم. دنیا به این صورت که هست مرا ارضا نمی‌کند."

"مضحک است. وقتی که من کسی را نمی‌کشم خودم را تنها حس می کنم. زنده‌ها برای پر کردن دنیا و بیرون راندن ملال کافی نیستند. همین که شما همگی اینجا جمع می‌شوید من چنان خلائی حس می‌کنم که نمی‌شود به آن نگاه کرد. فقط میان مرده‌ها احساس آسودگی می‌کنم."

کارنامه
اگر امکانش وجود داشت به جای پنج، شش ستاره برایش منظور می‌کردم، عالی بود و خواندنش را به همه‌ی دوستان کتاب‌خوانم پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌اف کتاب با ترجمه‌ی آقای ابولحسن نجفی به زبان فارسی را درکانال تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/463

دوم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

6

          ستیز با پوچی.
کالیگولا پادشاه روم پس از مرگ خواهرش( معشوقه اش) از کاخ خود می‌گریزد و پس از مدتی برمیگردد اما با تفکراتی تازه...
این کتاب که با خوبی هرچه تمام تر عقیده آلبرکامو رو نمایان می کند ( بزودی در یک پست کامل توضیحش خواهم داد) جزو بهترین آثار کامو و حتی جزو بهترین نمایشنامه های تاریخ نیز هست که با مخاطب کاری می‌کند که هر لحظه آرزو کند کاش در آن دوران می‌زیست که بتواند ببینده این تئاتر باشد.
اگر از مرگ کامو و تئوری های مربوط به چگونگی مرگش اطلاع داشته باشید می‌دونید که خیلی از شواهد نشون می دهند کامو به دست حکومت شوروی به علت انتقاد های شدیدش از این حکومت به قتل رسیده.
 روند حکومت پادشاه روم در این کتاب اشاره کاملی به شوروی و حکومت کمونیست اش دارد و آلبرکامو در به تصویر کشیدن این نوع حکومت کاملا موفق عمل کرده.
در این نمایشنامه حتی مردم هم از قلم تیز و انتقادی کامو در امان نیستند چون این مرد فرانسوی به خوبی افکار پلید انسان را از بدن بی جانش بیرون می کشد تا صرفا نشان دهد برای بسیاری از مردم پول از جان مهم تر است مگر اینکه جان خودشان یا عزیزشان در میان باشد.
یکی دیگر از قدرتنمایی های کامو در این اثر قدرت استدلال های او نیز است ، اینکه چگونه کار های حاکمی به ظاهر دیوانه با استدلال های اون رنگ عقل به خود می گیرد و منطقی حتی گاهی درست به نظر می رسند.
به طور حتم خوندن این شاهکار رو به همه پیشنهاد میکنم.
        

32

          ضیافت آشتی‌کنان من با کامو به صرف ماکارون و شاتو دیکم.
عجب نمایشنامه‌ای بود!!!
کالیگولا قیصر روم است و هرچند در ابتدای فرمانروایی‌اش انسانی عادل و هوشمند بود، به تدریج قدرت شخصیتش را تغییر می‌دهد و زندگی‌ عادی او را ارضا نمی‌کند تا این‌که هوس دست یافتن به ناممکن‌‌ها می‌کند.

کالیگولا نمایشنامه‌ای در عین قوی و کامل بودن، کوتاه است که نه بر اساس افسانه‌ها بلکه بر اساس رخدادهای حقیقی نگارش شده و از نظر من کامو برای نگارشش چیزی کم نذاشته و ضمنا نباید از ترجمه‌ی خوب آقای نجفی هم بگذرم که بار دگر پس از خانواده‌ تیبو باید او را ستایش کنم.

نقل‌قول نامه
"این مردن است که وحشتناک است، نه خودِ مرگ"

"من دیوانه نیستم و حتی هیچ‌وقت این‌قدر عاقل نبوده‌ام. منتها، یک‌دفعه حس کردم که احتیاج به ناممکن دارم. دنیا به این صورت که هست مرا ارضا نمی‌کند."

"مضحک است. وقتی که من کسی را نمی‌کشم خودم را تنها حس می کنم. زنده‌ها برای پر کردن دنیا و بیرون راندن ملال کافی نیستند. همین که شما همگی اینجا جمع می‌شوید من چنان خلائی حس می‌کنم که نمی‌شود به آن نگاه کرد. فقط میان مرده‌ها احساس آسودگی می‌کنم."

کارنامه
اگر امکانش وجود داشت به جای پنج، شش ستاره برایش منظور می‌کردم، عالی بود و خواندنش را به همه‌ی دوستان کتاب‌خوانم پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌اف کتاب با ترجمه‌ی آقای ابولحسن نجفی به زبان فارسی را درکانال تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/463

دوم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

9

الهه

1402/11/19

          یافتن معنا و ارزش در مواجه با پوچی و بی معنایی زندگی، موضوعی است  که تقریبا در تمامی آثار کامو به چشم می خورد. این نمایشنامه در چهار پرده در ارتباط با کالیگولا، امپراتور رومی و بدنامی است که به تجسمی از پوچی تبدیل می شود. پرده اول، با مرگ خواهر کالیگولا( معشوقه‌اش ) آغاز می شود و ذهن کالیگولای جوان را که به حقیقت مرگ آگاه شده، درگیر مفهوم غیر ممکن ها می کند. حکومت وحشت را آغاز می کند: " مرگ سایه خود را بر سر اطرافیان کالیگولا می گستراند. دیگر هیچ کس، جز تنی چند که با راستی زندگی می کنند در امان نیستند. کالیگولا که اینک قدرت مطلق در اختیار اوست با پوچی درمی‌افتد."

از همان پرده اول، نظرم عجیب به نمایشنامه جلب شد. کالیگولا شخصیت جالبی داشت و هرچند که حرف‌هایش از دید درباریان‌ دیوانگی بود ولی از جنس حقیقت بودند! شاید کامو قصد داشته با شیوه دیگری از بیان، آگاه سازی انجام بدهد.واقعیتی که به زیبایی نشان می دهد که عقیده انسان‌ها نسبت به مرگ، شاید برگرفته از شیوه زندگی آنها باشد.
کامو با تمام ظلم و فسادهایی که کالیگولا انجام می دهد، او را مستبد نمی داند! 
کالیگولای ستمگر سعی دارد حقیقتی را به ما گوشزد کند. حقیقتی که در طول تاریخ تنها از چشم کامو دیده شده و توسط او نگاشته شده است؛  زندگی پوچ و پایان پذیر!

کالیگولا هم همانند مرسو (کتاب بیگانه) به مفهوم پوچی رسیده هرچند مانند او بی کنش نیست و می‌خواهد که با برقراری عدالتِ تام، بر ناممکن غلبه کند!

" ویژگی نوشتاری کامو در عدم قطعیت است! به معنی آنکه هدف وی از نوشتن هر کدام از کتاب ها‌، قطعا فقط یک معنا و مفهوم نبوده و مضامین گوناگونی را در کتاب‌هایش جای داده است. یک جورهایی‌ چند پهلو سخن گفتن از ویژگی های نوشتاری اوست. "

کتاب کالیگولا در کنار کتاب‌های بیگانه و اسطوره سیزیف‌، سه گانه پوچی کامو را تشکیل می دهند. سه گانه ای که در کناره سخره گرفتن جهان، رگه ‌هایی از امید به زندگی را در خود دارند.


*هرگز مطالعه‌ این نمایشنامه را از دست ندهید!
        

31

          این کتاب جزو آثاری هست که باید خونده بشه. ابتدا خود نمایشنامه رو خوندم و بعد اومدم مقدمه آقای نجفی رو مطالعه کردم که در فهم بهتر و در جاهایی تایید برداشت خودم از  موثر بود. اگه با کامو و دغدغه هاش آشنا نیستید ممکنه بخواید بعد از  یک بار مطالعه و نقدهایی که به این اثر پرداختند دوباره بخواید بخونیدش(از عادت‌های خودم در مواجهه با چنین آثاری). اگر نیاز دارید ابتدا با کامو آشنا بشید و بعد سراغ آثارش برید کتاب دلهره هستی انتشارات نگاه خیلی خوبه.
اینجا میخوام یه مقایسه از سارتر و کامو داشته باشم. سارتر روی مقوله آزادی انسان در آثارش خیلی پافشاری میکنه هرچند این آزادی رو مطلق نمیدونه. کامو توی کالیگولا میاد شخصیتی رو انتخاب میکنه که میتونه آزادی مطلق داشته باشه (پادشاه یه سرزمین) اما با این وجود اون آزادی مطلق رو نداره وحتی به شیوه ای دیوانه وار پی اون هست و بهش نمیرسه. اونطور که سارتر آزادی انسان رو توی آثارش برجسته کرده به نظرم کامو با وجود دغدغه مند بودن برای این مقوله میاد این برجستگی رو تاحدی میپوشونه.
اما عوضش پوچی در آثار کامو خیلی برجسته هست و به بهترین نوع از تجربه پوچی و توضیح اون برامون روایت ها داره. اما در نحوه برخورد با این پوچی و کنشش در مقابل اون خیلی موفق نیست(براساس آنچه  که تاکنون در برخورد با کامو داشتم).
در مورد خود ساختار نمایشنامه واقعا من شگفت زده شدنم.  ایده و سوژه به بهترین نوع انتخاب شده؛وقتی که متوجه شدم کالیگولا یه شخصیت تاریخی است و اگر افکلر فلسفی کامو رو ازش بیرون بکشیم میشه زندگینامه تاریخی خود کالیکولا واقعا ذوق کردم. چند نوع شخصیت دیده میشه. اولی که کالیگولا باشه کسیه که مثل خود  کامو با پوچی آدمی به واسطه مرگ، مواجه است. به دنبال آزادی ای هست که ناممکنه و در این راه به هیچ اصول اخلاقی پایبند نیست. مرگ آگاهی اون رو متحول میکنه و به کنش های اون جهت داده یه جورایی. کنش ها و افکارش به شدت به شکل منفیه؛ به این معنی که  کشت و کشتار راه انداخته و فکر میکنه این چیزیه که مشکل رو حل میکنه. 
اسکیپیون که به درد کالیگولا آگاه شده و همدرد اوست. اما اعمال کالیگولا را در پاسخ به این درد راه چاره نمی‌داند.
کرئا هم شخصیت دیگری است که پوچی که کالیگولا درک کرده را می‌فهمد اما او میخواهد در این پوچی زندگی کند و از مسیر زندگی تا مرگش لذت ببرد. کرئا پاسخ کامو به پوچی آدمی است.
بقیه شخصیت ها چندان درگیر تفکر پوچی نیستن و به شکل مضحکی فقط اومدن که برن، مثل اکثریت جامعه که فقط تو فکر نیازهای سطحی خودشون هستن و وقتی نگاهشون میکنی میبینی که اصلا تفکر براشون دغدغه نیست و تنها دغدغه اونها شکم و...است(البته این شیوه هم خودش یه رویکرده که جای بحث داره ولی حداقل من دوستش ندارم)
بعضی ها مثل هلیکون جزو دسته اخیر هستن و فکر میکنند که تمام دنیاشون خلاصه میشه تو اون کاری که انجام میدن و به نظرشون هدف والایی هم هست اما وقتی بهش فکر میکنی اصلا نمیشه بهش گفت ارزش. هلیکون خدمتکار و یه جورایی محافظ کالیگولا ست. اینجور آدم ها هم تو دنیای ما فراوانند. 

من از خوندن کالیگولا واقعا لذت بردم و استفاده کردم اما صورت مسئله در مورد پوچی همچنان باقی هست و شاید جوابی هم نداره. بالاخره باید چه کار کرد:
آیا من میخوام یه آدم باشم که فقط نیازهای فیزیولوژیکی ام برطرف بشه کافیه(اکثریت بدور از اندیشه جامعه) ؟ 
یا یه چیز بی ارزش رو ارزش تلقی کنم و تموم زندگیم براش بجنگم و اصلا یادم بره زندگی یعنی چی (هلیکون)؟
 یا حتی اگر امکانش فراهم بشه کاری کنم که همه چیز رو خراب کنم و به تمام ارزشهای دیگه پشته پا بزنم و باعث نابودی دیگران و حتی زندگی خودم بشم (کالیگولا) ؟ 
یا پی این باشم یه خوشبختی واسه خودم و بقیه فراهم کنم و محافظه کاری هم کارم رو دشوار کنه(کرئا)؟
 یا اینکه از مسئله آگاه باشم ولی برای حلش هیچ کاری نکنم یا مدام تو شک باشم کاری کنم یا نه(اسکیپیون)؟

        

15