s.h

@riyoga

24 دنبال شده

14 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

این کاربر هنوز یادداشتی ثبت نکرده است.

باشگاه‌ها

نمایش همه

دنیای خیال

504 عضو

تلماسه

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

512 عضو

قاتلان بدون چهره

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

s.h پسندید.
s.h پسندید.
خواهشا با دقت خونده شه که بعدا مشکلی پیش نیاد:
پلات و ایده کتاب برای شروع خیلی خوب بود و خاص. شروع مهیج و جالبی داشت. شروعی پر از معما و سوال . دنیایی پیچیده . فضایی خاص و دلنشین. ولییییییی.....
این فقط تا صفحه دویست ادامه داشت.....
تا صفحه دویست شما تازه عادت میکنید به این دنیا ..... داستان تازه شروع میشه و شما دیگه نصف کتابو خوندید.....تا صفحه دویست کتابو من بهش سه نیم ستاره میدم ولی بعدش که ادامشو خوندم کاملا نظرم تغییر کرد....
نویسنده این کتاب نویسندگی نکرده داستان سرایی کرده....
هیچ چیز درستی از نویسندگی نمیدونسته و واقعا گند زد.....
کتاب هیچ هیجانی نداشت..... شخصیت پردازی درست خیلی کم داشت.....
گذشته افراد و دنیا به شدت ضعیف و پیش پا افتاده بود....
توصیفاتی به شدت عجیب داشت که اصلا بعضی اوقات متوجه نمیشدید داره چی میگه و از چی صحبت میکنه( توصیفات فضاها و مکان‌ها خوب بود ولی سر اتفاقات مهم و نبرد ها خیلی عجیب و غیر قابل فهم میشد....)
شخصیت ها حد و مرز و منطق نداشتن.....

🛑حالا بزار از این بگم که چرا دارم این حرفارو میزنم🛑
چرا میگم کتاب داستان سرایی بود:
فکر کن با نویسنده نشستی تو خونشون و یه داستان و ایده توی ذهنشو داره برات تعریف میکنه و تو قرارنیست هیچ هیجانی و هیچ ارتباطی با این داستان بر قرار کنی حالاچرا ؟؟! 
چون ایشون داخل کتاب اگر اتفاق مهم و شوکه کننده‌ای میوفته فقط برای دو ثانیه شوکه میشید و سریع درمیاید به خاطر اینکه این دنیا یه جادو بی حد و مرز داره .... چون میتونن مرده ها رو زنده کنن..... چون شخصیت اصلی از همه قوی‌تره به دلایل بیخود.....اصلا شما قرار نیست بترسید بگید وای الان چی میشه اگر مقابل یه اتفاق یا دشمنی قرار میگیرن میدونید با این جادو بی حد و مرز یا میکشنش یا فرار میکنن.....
میدونی شخصیت اصلی قویه هیچیش نمیشه..... و یه چیز دیگه که میگم شخصیت ها منطق نداشتن این بود که الیزابت کل عمرشو تو کتابخونه بوده از کجا شمشیر زنی یاد گرفته؟؟ حالامیگیم باشه اصلا بلده چجوری دیوهایی که همه ازشون میترسن و کسی نمیتونه شکستشون بده به راحتیو این میزنه؟؟؟
با کتاب ها تمرین شمشیر زنی میکرده ؟؟ یا با حشرات کتاب فایت میداده که یاد گرفته؟؟
خیلی اینش مسخره بود......
و گفتم هیچ هیجان و کششی نداشت که بگی اصلا کل دنیا هم بر علیه اینا بشن باز اینا یه جوری فرار میکنن و یا میکشنشون.....
این ایراد از جادو بی حد و مرز و قدرت بیش از اندازه داده شده به شخصیت هامیاد....
سوال بعدی دنیاش چطوریه؟؟
به شدت گنگه و جالب اوایل داستان.... چون منتظری بیینی از جادوها، این کتاب‌های زنده، این شیاطین چین.... و وقتی گذشته این دنیا رو میگه میگی :«همین؟؟ همین قدر سطحی و پیش پا افتاده اینو که دختر دایی نه ساله منم میتونه بنویسه....»
دنیاش به شدت برای درک یه سری مسائل به نقشه نیاز داشت.... نیاز داشت خیییییلیییی بیشتر به دنیاش بپردازه به موجودات به جادوش ولی هیچی ...
یه جوری از این دنیا تعریف میکرد انگار خودمون تو این دنیا زندگی میکنیم و با همه چیش آشناییم.....
( اینم اضافه کنم که به اتفاقات مهم و نبردها میرسید سریع توی یکی دو صفحه جمع میکرد و میرفت سراغ مسائل مسخره دیگه درصورتی که اون اهمیتی که باید به مسائل مهم میدادو به مسائل پیش پا افتاده و غیر مهم داده....)
گذشته شخصیت ها هم به شدت پیش پا افتاده و مسخره بودن ... نویسنده یه جوری روی گذشته اتفاقات دنیا و شخصیت ها مانور میداد پیش خودم میگفتم الان با یه گذشته خفن و شوکه کننده طرفیم ولی وقتی گذشته‌ها برملا میشد خیلی میزد تو ذوقت و دوباره پیش خودت میگفتی دختر دایی نه ساله من بهتر میتونست درش بیاره.....😁😂
.
ولی از حق نگذریم نکات مثبت خودشم داشت. مثلا:
رومنس خیلی خوب بود و بزرگسالانه بود. مثل رومنس‌های دیگه لوس و مسخره نبود و واقعا رومنس بود که طول کشید به مقصد برسه و میتونم بگم بهترین بخشی بود که نویسنده تونست عالی درش بیاره.....
دنیاش واقعا عالی و جذاب بود اگر بعضی از گذشته‌ها رو فاکتور بگیریم و تنها چیزایی که باعث شد من کتابو تموم کنم همین دو گزینه بود.....
.
توصیفات کتاب خیلی خوب بود ولی نویسنده قلمش و نویسندگیش پخته نبود و واقعا سطحی بود .... ایده خوبی داشت درست درش نیاورد.....
من میگم این کتاب اگر یه دوگانه یا سه‌گانه میشد خیلی جذاب تر میشد .... نمیدونم چه اصراریه که توی یک جلد تمومش بکنه....
پایان جالبی هم نداشت و وقتی تموم شد اصلا اون حسی که یه کتاب چهار صد صفحه‌ایی رو تموم کردم بهم نداد ... انگار یه داستان ده دقیقه رو از یکی از دوستام شنیدم و قراره به راحتی فراموشش کنم....
 اگر از من سوال بپرسید توصیش میکنی میگم نه ولی برای آشنایی با فضای فانتزی و برای اولین کتاب  که ورود کنید به دنیا فانتزی واقعا عالیه و اگر کسی بخواهد شروع کنه فانتزیو بگه من چی بخونم اینو بهش میدم بخونه....
ولی خوب اصلا ارزش اینهمه هایپ رو نداشت و یه کتاب اورریتدیه.....😀
            خواهشا با دقت خونده شه که بعدا مشکلی پیش نیاد:
پلات و ایده کتاب برای شروع خیلی خوب بود و خاص. شروع مهیج و جالبی داشت. شروعی پر از معما و سوال . دنیایی پیچیده . فضایی خاص و دلنشین. ولییییییی.....
این فقط تا صفحه دویست ادامه داشت.....
تا صفحه دویست شما تازه عادت میکنید به این دنیا ..... داستان تازه شروع میشه و شما دیگه نصف کتابو خوندید.....تا صفحه دویست کتابو من بهش سه نیم ستاره میدم ولی بعدش که ادامشو خوندم کاملا نظرم تغییر کرد....
نویسنده این کتاب نویسندگی نکرده داستان سرایی کرده....
هیچ چیز درستی از نویسندگی نمیدونسته و واقعا گند زد.....
کتاب هیچ هیجانی نداشت..... شخصیت پردازی درست خیلی کم داشت.....
گذشته افراد و دنیا به شدت ضعیف و پیش پا افتاده بود....
توصیفاتی به شدت عجیب داشت که اصلا بعضی اوقات متوجه نمیشدید داره چی میگه و از چی صحبت میکنه( توصیفات فضاها و مکان‌ها خوب بود ولی سر اتفاقات مهم و نبرد ها خیلی عجیب و غیر قابل فهم میشد....)
شخصیت ها حد و مرز و منطق نداشتن.....

🛑حالا بزار از این بگم که چرا دارم این حرفارو میزنم🛑
چرا میگم کتاب داستان سرایی بود:
فکر کن با نویسنده نشستی تو خونشون و یه داستان و ایده توی ذهنشو داره برات تعریف میکنه و تو قرارنیست هیچ هیجانی و هیچ ارتباطی با این داستان بر قرار کنی حالاچرا ؟؟! 
چون ایشون داخل کتاب اگر اتفاق مهم و شوکه کننده‌ای میوفته فقط برای دو ثانیه شوکه میشید و سریع درمیاید به خاطر اینکه این دنیا یه جادو بی حد و مرز داره .... چون میتونن مرده ها رو زنده کنن..... چون شخصیت اصلی از همه قوی‌تره به دلایل بیخود.....اصلا شما قرار نیست بترسید بگید وای الان چی میشه اگر مقابل یه اتفاق یا دشمنی قرار میگیرن میدونید با این جادو بی حد و مرز یا میکشنش یا فرار میکنن.....
میدونی شخصیت اصلی قویه هیچیش نمیشه..... و یه چیز دیگه که میگم شخصیت ها منطق نداشتن این بود که الیزابت کل عمرشو تو کتابخونه بوده از کجا شمشیر زنی یاد گرفته؟؟ حالامیگیم باشه اصلا بلده چجوری دیوهایی که همه ازشون میترسن و کسی نمیتونه شکستشون بده به راحتیو این میزنه؟؟؟
با کتاب ها تمرین شمشیر زنی میکرده ؟؟ یا با حشرات کتاب فایت میداده که یاد گرفته؟؟
خیلی اینش مسخره بود......
و گفتم هیچ هیجان و کششی نداشت که بگی اصلا کل دنیا هم بر علیه اینا بشن باز اینا یه جوری فرار میکنن و یا میکشنشون.....
این ایراد از جادو بی حد و مرز و قدرت بیش از اندازه داده شده به شخصیت هامیاد....
سوال بعدی دنیاش چطوریه؟؟
به شدت گنگه و جالب اوایل داستان.... چون منتظری بیینی از جادوها، این کتاب‌های زنده، این شیاطین چین.... و وقتی گذشته این دنیا رو میگه میگی :«همین؟؟ همین قدر سطحی و پیش پا افتاده اینو که دختر دایی نه ساله منم میتونه بنویسه....»
دنیاش به شدت برای درک یه سری مسائل به نقشه نیاز داشت.... نیاز داشت خیییییلیییی بیشتر به دنیاش بپردازه به موجودات به جادوش ولی هیچی ...
یه جوری از این دنیا تعریف میکرد انگار خودمون تو این دنیا زندگی میکنیم و با همه چیش آشناییم.....
( اینم اضافه کنم که به اتفاقات مهم و نبردها میرسید سریع توی یکی دو صفحه جمع میکرد و میرفت سراغ مسائل مسخره دیگه درصورتی که اون اهمیتی که باید به مسائل مهم میدادو به مسائل پیش پا افتاده و غیر مهم داده....)
گذشته شخصیت ها هم به شدت پیش پا افتاده و مسخره بودن ... نویسنده یه جوری روی گذشته اتفاقات دنیا و شخصیت ها مانور میداد پیش خودم میگفتم الان با یه گذشته خفن و شوکه کننده طرفیم ولی وقتی گذشته‌ها برملا میشد خیلی میزد تو ذوقت و دوباره پیش خودت میگفتی دختر دایی نه ساله من بهتر میتونست درش بیاره.....😁😂
.
ولی از حق نگذریم نکات مثبت خودشم داشت. مثلا:
رومنس خیلی خوب بود و بزرگسالانه بود. مثل رومنس‌های دیگه لوس و مسخره نبود و واقعا رومنس بود که طول کشید به مقصد برسه و میتونم بگم بهترین بخشی بود که نویسنده تونست عالی درش بیاره.....
دنیاش واقعا عالی و جذاب بود اگر بعضی از گذشته‌ها رو فاکتور بگیریم و تنها چیزایی که باعث شد من کتابو تموم کنم همین دو گزینه بود.....
.
توصیفات کتاب خیلی خوب بود ولی نویسنده قلمش و نویسندگیش پخته نبود و واقعا سطحی بود .... ایده خوبی داشت درست درش نیاورد.....
من میگم این کتاب اگر یه دوگانه یا سه‌گانه میشد خیلی جذاب تر میشد .... نمیدونم چه اصراریه که توی یک جلد تمومش بکنه....
پایان جالبی هم نداشت و وقتی تموم شد اصلا اون حسی که یه کتاب چهار صد صفحه‌ایی رو تموم کردم بهم نداد ... انگار یه داستان ده دقیقه رو از یکی از دوستام شنیدم و قراره به راحتی فراموشش کنم....
 اگر از من سوال بپرسید توصیش میکنی میگم نه ولی برای آشنایی با فضای فانتزی و برای اولین کتاب  که ورود کنید به دنیا فانتزی واقعا عالیه و اگر کسی بخواهد شروع کنه فانتزیو بگه من چی بخونم اینو بهش میدم بخونه....
ولی خوب اصلا ارزش اینهمه هایپ رو نداشت و یه کتاب اورریتدیه.....😀

          
s.h پسندید.
s.h پسندید.

یه چیز جالبی که این کتاب داره اینکه هنوز هیچی اونطور که باید پیش نرفته و تازه داره داستان جدی شروع میشه..... به یه سری مسائل جا داره خیلی بیشتر بپردازه ..... خیلی بیشتر ...... روند کتاب خیلی تنده و یه سری از اتفاقات مهمو سریع تو یه صفحه جمع میکنه که واقعا دوست دارم بیشتر توصیفشون کنه...... شخصیتاش واقعا عالین و خوبن و عمق دارن هرکدوم..... دنیاش عالی و خیلی پیچیدست و واقعا میشه توش گم شد..... پلات و ایده جالب و خوبی داره و خیلی خاصه....... رومنس لوسی نداره و رومنسشو دوست دارم . چرا چون شخصیت ها هول نیستن این یک . دو اینکه موضوع اصلی رومنس نیست مثل کتاب های دیگه و یه حرفی داره برای گفتن نویسنده و میخواد توی داستانش یه چیزی بهتون بگه. رومنسشم مثل بقیه موضوع ها عمیقه...... شخصیت پردازیش ، دنیا و کلا همه چیش یه عمق خیلی زیاد و خاصی داره که واقعا دوسش دارم..... کتابیه پر از معما و سوال که مهم ترین نکته ایه که منو تا اینجا سفت نگه داشته که منتظرم ببینم چطوری جواب سوال هارو میده.... ایده ، دنیا و شخصیت پردازی همشون سوال های جدیدی ایجاد میکنن و اصلا هر چی بیشتر پیش میره بیشتر متوجه میشید هیچی نمیدونید و باید به این همه سوال پاسخ داده بشه..... انقدر معما و سوال ها زیاده که برام سوال شده که چطوری داستان قراره ادامه پیدا کنه . اخه کلا باید به سوالا بپردازه و دیگه جایی برای پیشروی داستان نمیمونه ....😂 . . . . واقعا کتاب زیبا و خاصیه...... اگر رنگ بود سبز تیره و سبز کاجی بود..... یه تم جنگلی تاریک با مه و نسیمی خنک ..... انگار توی بالکن بشینی به جنگلی تاریک نگاه کنی و نسیمی صورتتو نوازش بده..... مهم ترین چیزایی که منو نگه داشته سوال ها ، توصیفات و شخصیت پردازی بوده . شروع داستان و ماجرا ها هم تازه از الان داره شکل میگیره و واقعا منتظرم ببینم چی میشه.... کتاب زیباییه و باید ادامه بدم و نظر کامل تری بدم....😅

s.h پسندید.
میشه گفت تازه همونی که میخوام داره میشه....
همه میگفتن خیلی غمگینه این جلد و جلد هیجانیه.... و واقعا بود....
ولی ، اینجا یه ولی باقی میمونه. دارن شان یه عادت داره که حالا نمیدونم دقیقا چطوری بگمش .... دارن شان یک سری چیزارو تکرار میکنه تو داستاناش ... دموناتا و جلاد لاغرو ازش خوندم و اینو درک کردم تو کتاباش....
برای من واقعا اتفاقات داخل این جلدو شاید از جلد دوم حدس زده بودم که همچین کاری میکنه دارن شان.... و وقتی این جلد از کتابو شروع کردم اولاش کاملا مطمئن شدم از حدس هام.....
حدس هایی که زدم به بهترین شکل دراومد ولی ایراداتی داشتن.....
ولی سر جمع بخوام بگم این جلد هیجان و استرسش از همون اول کتاب خیلی زیاد بود و نیمه پایانی به اوجش رسید.....
با اینکه مطمئن بودم از اتفاقاتی که قراره بیوفته ولی بازم غم انگیز و شوکه کننده بودن .....
جلد واقعا خفنی بود و مثل جلد ششم دموناتا جلد تاثیر گذار که شرایط داستانو از این رو به اون رو میکنه....
واقعا از این مجموعه راضیم و هر جلد رضایتم بیشتر و بیشتر میشه.....
فقط یه ایراداتی داشت :
🛑خطر اسپویل🛑
🛑نخون اگر میخوای اسپویل نشی🛑
مرگ کرپسلی خیلی غم انگیز بود ولی نباید انقدر طول میکشید.... چندین بار تا لب مرگ رفت و بر گشت که هر بار نزدیک بود بمیره میگفتم دیگه الان مرد و اون استرس مرگش میومد سراغم ولی نمیمرد و این چند بار تکرار شد که باعث شد مرگش اون تاثیری که باید میزاشتو نزاره ( البته اینم بگم خوب بودا نمیگم بد بود )
یه چیز دیگه که استیو از اول که اسم شاهزاده شبح واره ها اومد من گفتم استیوه و واقعا معلوم بود.... استیو شخصیتی که از جلد اول دارن شان نگهش داشته و برای همین معلوم بود قراره ویلن اصلی بشه بر اساس صحبت هاییم که کرده بود....
پس برای همین وقتی مشخص شد که اون شاهزادس چیز زیاد شوکه کننده ای نبود( البته اگر نوجوون بودم میخوندم حتما شوکه میشدم😅)
یه چیز دیگه هم که برام غیر منطقی هست اینه که چرا قال قضیه رو هر چه سریع تر نمیکنن و هی طولش میدن..... قشنگ نویسنده زجرت میده تا ببینی اخر کی میبره نبردو 😅😂
ولی خدایی خیلی خفن بود از حق نگذریم.....
🛑به لیست بهترین ترسناک هایی که خوندم اضافه شد🛑
                میشه گفت تازه همونی که میخوام داره میشه....
همه میگفتن خیلی غمگینه این جلد و جلد هیجانیه.... و واقعا بود....
ولی ، اینجا یه ولی باقی میمونه. دارن شان یه عادت داره که حالا نمیدونم دقیقا چطوری بگمش .... دارن شان یک سری چیزارو تکرار میکنه تو داستاناش ... دموناتا و جلاد لاغرو ازش خوندم و اینو درک کردم تو کتاباش....
برای من واقعا اتفاقات داخل این جلدو شاید از جلد دوم حدس زده بودم که همچین کاری میکنه دارن شان.... و وقتی این جلد از کتابو شروع کردم اولاش کاملا مطمئن شدم از حدس هام.....
حدس هایی که زدم به بهترین شکل دراومد ولی ایراداتی داشتن.....
ولی سر جمع بخوام بگم این جلد هیجان و استرسش از همون اول کتاب خیلی زیاد بود و نیمه پایانی به اوجش رسید.....
با اینکه مطمئن بودم از اتفاقاتی که قراره بیوفته ولی بازم غم انگیز و شوکه کننده بودن .....
جلد واقعا خفنی بود و مثل جلد ششم دموناتا جلد تاثیر گذار که شرایط داستانو از این رو به اون رو میکنه....
واقعا از این مجموعه راضیم و هر جلد رضایتم بیشتر و بیشتر میشه.....
فقط یه ایراداتی داشت :
🛑خطر اسپویل🛑
🛑نخون اگر میخوای اسپویل نشی🛑
مرگ کرپسلی خیلی غم انگیز بود ولی نباید انقدر طول میکشید.... چندین بار تا لب مرگ رفت و بر گشت که هر بار نزدیک بود بمیره میگفتم دیگه الان مرد و اون استرس مرگش میومد سراغم ولی نمیمرد و این چند بار تکرار شد که باعث شد مرگش اون تاثیری که باید میزاشتو نزاره ( البته اینم بگم خوب بودا نمیگم بد بود )
یه چیز دیگه که استیو از اول که اسم شاهزاده شبح واره ها اومد من گفتم استیوه و واقعا معلوم بود.... استیو شخصیتی که از جلد اول دارن شان نگهش داشته و برای همین معلوم بود قراره ویلن اصلی بشه بر اساس صحبت هاییم که کرده بود....
پس برای همین وقتی مشخص شد که اون شاهزادس چیز زیاد شوکه کننده ای نبود( البته اگر نوجوون بودم میخوندم حتما شوکه میشدم😅)
یه چیز دیگه هم که برام غیر منطقی هست اینه که چرا قال قضیه رو هر چه سریع تر نمیکنن و هی طولش میدن..... قشنگ نویسنده زجرت میده تا ببینی اخر کی میبره نبردو 😅😂
ولی خدایی خیلی خفن بود از حق نگذریم.....
🛑به لیست بهترین ترسناک هایی که خوندم اضافه شد🛑
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

s.h پسندید.
یکی دیگه از اون جلدایی بود که واقعا همه چی تموم بود....🔥🔥
از شروع تا پایان روند سریع و تندی داشت و معما ها و سوال هاییم که مطرح میکرد خیلی سفت و محکم نگه میداشت منو.....
دو نکته خیلی مهم داشت این جلد: 
یک_ _پلات تویست اول : وقتی که متوجه شدیم که هارکات کیه؟ واقعا خیلی عجیب بود اولش که اصلا چطوری همچین چیزی ممکنه..... بعد که گذشت و توضیح داد خیلی از رفتار های هارکات از همون جلد های اول معنا پیدا کرد.... حتی لنگیدن پاشم معنی داشت.... لعنت بهت دارن شان😂😅....
خیلی خفن بود و قشنگ کتابو بستم و از ورود شخصیت هارکات تا این جلدو یه بار مرور کردم و دیدم خیلی منطقی و با فکر این پلات تویست چیده شده بود....
دوم_ _ پلات تویست دوم: میشه گفت این پلات تویست فقط برای این جلد نبود بلکه پلات تویستی بود که هم روند نگاه به ادامه داستان و پیش‌روی داستانو تغییر داد و هم هرچی تا الان فکر میکردی میشه رو ......
یعنی کتاب که تموم شد و مشخص شد پشت عکس ها چیه و فقط یه ربع خیره بودم به زمین که دارن شان چیکار داری با من میکنی....😂

عاشق این جلد شدم و وقتی تموم شد کتاب واقعا شوک خیلی زیادی بهم وارد شد...

ماجراجویی هاشون جالب و جذاب بود که قاتی شده بود با حل معما که اینجا کجاست و اصلا باید چیکار کنن..... اقای تاینی هم که واقعا داستانو خیلی استرسی و هیجانی میکنه با ورودش و واقعا شخصیت مرموز و عجیبی داره .....
استفاده از شخصیت ها و ایستراگ هایی که توی جلد های پیش گذاشته رو داخل این مجموعه عاشقشم ......

✨🔥جلد مورد علاقم تا اینجا و بعدش جلد هفتم 🔥✨
🛑به لیست بهترین کتاب های ترسناکی که خوندم اضافه شد🛑
            یکی دیگه از اون جلدایی بود که واقعا همه چی تموم بود....🔥🔥
از شروع تا پایان روند سریع و تندی داشت و معما ها و سوال هاییم که مطرح میکرد خیلی سفت و محکم نگه میداشت منو.....
دو نکته خیلی مهم داشت این جلد: 
یک_ _پلات تویست اول : وقتی که متوجه شدیم که هارکات کیه؟ واقعا خیلی عجیب بود اولش که اصلا چطوری همچین چیزی ممکنه..... بعد که گذشت و توضیح داد خیلی از رفتار های هارکات از همون جلد های اول معنا پیدا کرد.... حتی لنگیدن پاشم معنی داشت.... لعنت بهت دارن شان😂😅....
خیلی خفن بود و قشنگ کتابو بستم و از ورود شخصیت هارکات تا این جلدو یه بار مرور کردم و دیدم خیلی منطقی و با فکر این پلات تویست چیده شده بود....
دوم_ _ پلات تویست دوم: میشه گفت این پلات تویست فقط برای این جلد نبود بلکه پلات تویستی بود که هم روند نگاه به ادامه داستان و پیش‌روی داستانو تغییر داد و هم هرچی تا الان فکر میکردی میشه رو ......
یعنی کتاب که تموم شد و مشخص شد پشت عکس ها چیه و فقط یه ربع خیره بودم به زمین که دارن شان چیکار داری با من میکنی....😂

عاشق این جلد شدم و وقتی تموم شد کتاب واقعا شوک خیلی زیادی بهم وارد شد...

ماجراجویی هاشون جالب و جذاب بود که قاتی شده بود با حل معما که اینجا کجاست و اصلا باید چیکار کنن..... اقای تاینی هم که واقعا داستانو خیلی استرسی و هیجانی میکنه با ورودش و واقعا شخصیت مرموز و عجیبی داره .....
استفاده از شخصیت ها و ایستراگ هایی که توی جلد های پیش گذاشته رو داخل این مجموعه عاشقشم ......

✨🔥جلد مورد علاقم تا اینجا و بعدش جلد هفتم 🔥✨
🛑به لیست بهترین کتاب های ترسناکی که خوندم اضافه شد🛑

          
s.h پسندید.
جلدی بود که خیلی سریع گذشت و خیلی سریع تموم شد....🥲
اتفاق خاصی اون طوری نیوفتاد و همه چیز داشت برای پایان این جلد اماده میشد ولی روند تندی داشت.....
جلد جالبی بود ولی حرف خاصی برای گفتن نداشت و بیشتر آماده میکرد همه چیو برای جلد بعد و نتیجش......
.
.
🛑از اینجا به بعد اسپویل داره حرفام نخون🛑
.
.
برگشتن دارن به شهرشو واقعا دوست داشتم و چیزایی که مجبوره باهاشون کنار بیاد.....
پسر استیو خیلی شخصیت جالبی داره ولی ایکاش بیشتر بهش بپردازه و استفاده کنه.....
چنتا اتفاقو دوباره حدس زدم که یکم یجوری بود برام این جلد چون میدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته....😅🥲
من دوست دارم نویسنده یه کاری کنه نشه داستانو حدس زد ولی خب شاید من اینطوریم ..... اذیت نمیکرد حدسا و نمیشه اتفاقات اصلی و مهمو حدس زد ولی خب مثلا یه معما رو دارن شان مطرح میکنه و خیلی روش مانور میده و هی تکرارش میکنه ولی معما به شدت قابل حدسه و این یکم یجوری بود برای من ......
پایان شوکه کننده و غم‌انگیزی بود با اینکه حدس میزدم اینطوری قراره بشه ولی بازم منتظر بودم حقیقت نداشته باشه که خواهر دارن با استیو ازدواج کرده باشه و بچه دار شده باشن....
از استیو متنفرم مخصوصا بعد این کاری که کرده......
واقعا نمیدونم چطور میخواد جمع کنه توی یه جلد دیگه و این استرسی که وارد میکنه از نتیجه نبردم خیلی گنگ و وحشتناک میکنه پایان این مجموعه رو......
.
بریم برای جلد بعدی تا ببینیم چی کار میخواد بکنه دارن شان💪......
            جلدی بود که خیلی سریع گذشت و خیلی سریع تموم شد....🥲
اتفاق خاصی اون طوری نیوفتاد و همه چیز داشت برای پایان این جلد اماده میشد ولی روند تندی داشت.....
جلد جالبی بود ولی حرف خاصی برای گفتن نداشت و بیشتر آماده میکرد همه چیو برای جلد بعد و نتیجش......
.
.
🛑از اینجا به بعد اسپویل داره حرفام نخون🛑
.
.
برگشتن دارن به شهرشو واقعا دوست داشتم و چیزایی که مجبوره باهاشون کنار بیاد.....
پسر استیو خیلی شخصیت جالبی داره ولی ایکاش بیشتر بهش بپردازه و استفاده کنه.....
چنتا اتفاقو دوباره حدس زدم که یکم یجوری بود برام این جلد چون میدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته....😅🥲
من دوست دارم نویسنده یه کاری کنه نشه داستانو حدس زد ولی خب شاید من اینطوریم ..... اذیت نمیکرد حدسا و نمیشه اتفاقات اصلی و مهمو حدس زد ولی خب مثلا یه معما رو دارن شان مطرح میکنه و خیلی روش مانور میده و هی تکرارش میکنه ولی معما به شدت قابل حدسه و این یکم یجوری بود برای من ......
پایان شوکه کننده و غم‌انگیزی بود با اینکه حدس میزدم اینطوری قراره بشه ولی بازم منتظر بودم حقیقت نداشته باشه که خواهر دارن با استیو ازدواج کرده باشه و بچه دار شده باشن....
از استیو متنفرم مخصوصا بعد این کاری که کرده......
واقعا نمیدونم چطور میخواد جمع کنه توی یه جلد دیگه و این استرسی که وارد میکنه از نتیجه نبردم خیلی گنگ و وحشتناک میکنه پایان این مجموعه رو......
.
بریم برای جلد بعدی تا ببینیم چی کار میخواد بکنه دارن شان💪......