فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

@lia.tavakoli
عضویت

اردیبهشت 1404

22 دنبال شده

29 دنبال کننده

                همین حوالی...
اندکی فلسفه
اندکی ادیان
اندکی علوم اجتماعی
اندکی تأمل
اندکی تحلیل...
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

1404/6/29 - 13:12

        با اینکه خیلی راجع به این کتاب شنیده  و بی صبرانه منتظر خوندنش بودم، اما واقعا جذبم نکرد.
حدود ۶۰ درصد کتاب خودم رو مجبور کردم جلو برم، ولی از یه جایی به بعد رها کردم واقعا...
اصل و ایده کتاب چیز بدی نیست،  در مورد نوشتن و تفکر نویسندگی و این چیزهاست اما... انقدررر توی هر فصل ارجاع به کتابهای دیگه، نویسنده های دیگه و  اطلاعات و نامهای ناآشنا داره که پیش رفتن رو سخت میکنه. فکر می‌کنم اگر این کتاب توی کانتکست زبان فارسی می بود، یعنی مثلا از نویسنده های ایرانی و کتاب های ایرانی و ... یاد میکرد، برای خواننده ی فارسی زبان حتی خیلی خیلی جذاب می بود. اما خب با این وضعیت، هر فصل بیش از چیزی که به عنوان جمله ی کلیدی فصل مطرح شده و عنوان فصل هست،  تقریبا چیزی برات نداره ، مگر خیلی محدود...
اینم بگم برای درک اسامی نویسندگان و کتاب‌هایی که اومده واقعا نیازمند اینه که ادبیات نویسنده رو بشناسیم و واقعا در سطح اطلاعات عمومی و حتی کمی بالاتر نیست. هیج معرفی خاصی هم نشدن. بعد خواننده مجبور میشه ازشون رد بشه که خب حس بدی میده. خلاصه تجربه ی جالبی برای من نبود. 
      

21

فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

1404/3/14 - 23:00

        این کتاب هم یک روایت نویسی ساده و جذاب از موضوعی پیچیده و جذاب است!
به مراتب خواندن این کتاب رو از قبلی ها (مثل هفته چهل و چند) بیشتر دوست داشتم، و شاید دلیلش، یکی این بود که مسائل ازدواج و طلاق، مسائل روانشناسی و فلانی ظلم کرد و فلانی بد کرد و فلانی خوب کرد، خاطره گویی و دغدغه ی عام و تفریح عمومی ذاتی ما به شمار میاد...
ما کلا داستان دوست داریم و از فهمیدن چگونگی روابط لذت می بریم..

اما نکته ی  دوم و اصلی تر، حقیقی تر بودن روایت ها بود. کتاب ده روایت دارد که ۹ تای اونها زبان بسیار ساده و صمیمی داشتن... انگار که نشستی پای حرفای یه آدم ساده رو به روت... و وقتی به روایت دهم از حسام آبنوسی میرسی (که در پروژه پدری هم روایت داشت) میفهمی که باگ اصلی اون دو کتاب، همین زبان ادبی و همین تکرار و پیچیده کردن موضوعات ساده و صمیمی هست

یکی از سختی های این کتاب برام این بود که میدونستم تهش چی میشه... دلم میخواست خیلی از آدم ها و زندگی ها رو نجات بدم ولی نمیشد.. تهش طلاق بود... و خیلی وقتها هم ذوق میکردم از یه تصمیم درست و به جا و دلم میخواست یه عالمه حرف بزنم به طرف مقابل...

یکی از جذابیت های داستان اما، خودافشایی بود... اصولا خودافشایی در مورد روابط، عشق، ازدواج و به خصوص طلاق ، سخته.. به دوش کشیدن بار خود توی یک دعوا سخته... رعایت عدالت سخته... (که خب توی همه ی روایت ها نبود) ... اما از همه مهم تر قبول این که بار این اعتراف رو و هجمه های اجتماعی بعدش رو بپذیری بود... خب فهمیدم همه زیر بار این اعتراف نرفتن و خیلی از روایت ها، نویسنده و نقش اول متفاوتی داشت و نویسنده دوست راوی اصلی بود...

در کل تجربه جالب و جذابی بود و اونقدر هم تلخ نبود که به کسی توصیه نکنمش
      

7

فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

1404/2/28 - 11:49

        نوشتن این متن به سبب این بود که جوجو مویز و کتاب هاش مدت هاست توی هر کتابفروشی ای جلوی چشم هستن و شاید بد نباشه برای کسانی که مثل من قصد خوندن کتاب های ایشون رو ندارن و صرفا تکرار مشاهده موجب جلب توجه شون شده، متنی بنویسم که تکلیف شون با این کتاب مشخص بشه

راستش من کتابهای جوجو مویز رو زرد و بد می دونستم و بهشون گارد داشتم  ؛ دلیلش هم اینکه بعد از خوندن و دیدن من پیش از تو بود که به عنوان یک داستان عاشقانه خیلی طرفدار پیدا کرد ،ولی به نظر من خیانت رو خیلی نرمالایز کرده بود و توی تفکرات نویسنده،  شاهرگ های فمنیستی وجود داشت. اما خب هر کتاب فروشی ای می رفتم کتابهاش بود و اینم دلیل دیگری بر گارد من بود. کلا کتابی که خیییلی معروف بشه به نظرم ارزشش کمتر از معروفیتشه. با این تفاسیر شروع کتاب برای من فقط دو تا دلیل داشت
یکی بودن توی فیدیبو پلاس و دسترسی در اون بازه زمانی بود و دوم اینکه حال روحی خوبی نداشتم و میخواستم ابن کتاب دیگه جلوی چشمم نباشه.

خب.. کتاب چطور بود؟ بر خلاف تصور من که فکر میکردم کتاب یک رمان عاشقانه ی ساده باشه، این طور نبود. کتاب سیر موازی داشت. داستانی از جنگ جهانی اول در ۱۹۱۷ در فرانسه شروع میشه ، تا جایی پیش میره (که اول اول خوندن این قسمت ها برام جذاب نبود بس که تاریخ جنگ جهانی رو بدم میاد اما وقتی سیر داستان رو روال افتاد اوکی شد) بعد این بخش پاز میخوره، میاد قسمت دوم یعنی لندن سال ۲۰۰۶. داستان این بخش تا جایی پیش میره ، و بعد از این به صورت نا منظم ، یه تیکه از این ور میاد جلو یه تیکه از اون ور.

داستان سر یک تابلوی نقاشیه به اسم "دختری که رهایش کردی" ، و رد گیری این تابلو و سرنوشت کسی که سوژه ی این تابلو بوده (سوفی دختری که توی فرانسه ی ۱۹۱۷ بوده).

خب داستان از یه جایی به بعد جالب میشه واقعا. خواننده واقعا منتظره تا ببینه سرنوشت سوفی جی شد و سرنوشت لیو (دختری که توی لندن الان مالک اثر هست) چی میشه. نویسنده قلم خوبی داره. توصیفات چرت و زیاد الکی نداره، خیلی زیاد کشش نداده ، میتونست کوتاه تر هم باشه اما خوبه ، من از روند راضی بودم، از جذابیت ها و افراد هم... پایانش هم شاد بود و گرچه در ظاهر قانع کننده بود اما به نظر من منطق نداشت، یعنی یه جایی فشار و هجمه ی رسانه ای رو خیییلی جدی نشون داد بعد یهو فروکش کرد بی دلیل، ذات رسانه رو نمیشناخت. یه ذره منطق روایی ش کم بود. یه جاهایی هم تو نمی فهمیدی الان این اطلاعات از ۱۹۱۷ از کجا اومد؟ دفتر خاطرات بود؟ نویسنده خودش روایت کرد؟ ملت تو ۲۰۰۶ اینو فهمیدن یا نه؟ که البته روایت نویسنده ست اما یه جاهایی دفتر خاطرات اون زمان ها پیدا میشه، و این مشکل وجود داره که توی خواننده نمیدونی همه ی چیزهایی که تو میدونی و نویسنده روایت کرده رو ، اونایی که تو لندن ۲۰۰۶ دفتر خاطرات رو پیدا کردن و خوندن هم میدونن یا نه.

سرگرم کننده ست؟ بله
 یک شاهکاره؟ خیر
یک اثر خیلی قوی؟ خیر
شخصیت پردازی؟ معمولی، سوفی و لیو خوب بودن، افکار و احساساتشون،  پال یه ذره غیر طبیعی بود و بقیه رسما سیاه یا سفید بودن‌‌. تقریبا شخصیت خاکستری نداشت

توصیه میکنم؟ ممم نه
راستش اگر برای وقت گذروندن، برای رمان خوندن یا برگشت به مطالعه (نه شروع عادت به مطالعه) میخواید احتمالا کتاب خوبیه، یا اگر مثل من می خواید پرونده ش بسته بشه تو ذهنتون یا مثلا بی اعصابی تون رو سرش بریزید، اما اونقدری قوی نیست که بخوام به کسی توصیه کنم و بگم زمانت رو صرفش (یا شاید هدرش) کن😊

نگاه کتاب نسبت به آلمان ها به شددددتتتت منفیه،  خیلی منفی، تا جایی که تهش یه اتفاقی می افته که میتونی یه ذره این نگاهو مثبت کنی ولی نویسنده نمیذاره .
الکی بحث جنگ جهانی دوم و نازی ها رو هم وسط میکشه.
خلاصه قشنگ مانیفست ضد آلمان هست . از اونجایی که نوجوان ها جذبش میشن بدونین روابط دوست دخترپسری و ..... هم توش داره، یه بحث خیانت و فاحشه گری هم پیش میاد،  گرچه بازش نمیکنه صحنه به صحنه توضیح بده اما هست. همجنسگرایی به صورت اشاره ای (برادر یکی از شخصیت ها هم جنس گراست و یه بار هم جنس گرایان هم هست تو داستان) و فمنیسم هم بن مایه ی کار هستن (هرچند اشاره مستقیم نشده به فمنیسم)
و در نهایت هنوز هم نمیتونم بهش نگم کتاب زرد.
      

3

فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

1404/2/12 - 14:54

        
این کتاب مدت های زیادی توی لیست خواندن من بود اما از اونجایی که خرید رمان و داستان اولویت اولم نیستن و فعلا کتاب های دیگه ای رو برای خرید انتخاب می کنم ، مدت ها نخونده بودمش
سالها قبل که شروع به خواندن رمان ها و داستان های خارجی کردم به شدت تفاوت دیدگاه های فرهنگی و اجتماعی برام جالب توجه بود. از رمان هایی آمریکایی گرفته تا اروپایی، هر کدوم ادبیات، جمله بندی، نوع بیان عواطف و احساسات، ارزش ها و ... متفاوتی داشتن که گاهی حتی تحملش برام سخت بود و گاهی شیرین.
با این حال وقتی با کتاب های آسیای شرقی به ویژه کره و ژاپن آشنا شدم ، حس بهتری داشتم به نسبت زمانی که با رمان های غربی گذروندم

معجزه های خواربارفروشی نامیا یکی از اون کتاب هایی بود که در عین سادگی و صمیمت، ارزش هایی رو که برای ما هم آشنا هستند بیان میکرد. نمیدونم سالها دیدن سریال های کره ای و انیمه های ژاپنی یا ریشه های اخلاق محور ارزش های اخلاقی شرق، یا قلم جذاب نویسنده یا ترجمه ی روان کتاب، شاید هم همه شون با هم، منو مجذوب کتاب کرد .... تصویرش توی ذهنم شکل گرفت و همراه شدم...
 توی فضای خواربار فروشی قرار گرفتم، روی تاتمی های خاک نشستم و وقتی همراه شوتا رفتم تا خودکار بردارم، دستم از زمختی قلم های قدیمی اذیت شد... مهربانی و عصبانیت آتسویا رو لمس کردم و خنگی مهربون کوهِی رو لمس کردم... بعدش شگفت زده شدم از اینکه چقدر آدم های ساده ای که زندگی عادی ما براشون یه آرزوئه؛ مثل به یتیم... چقدر محبت مادری و احترام فرزند به والدین چیز خوبیه که ما داریم و بقیه دنبال درونی سازی و ایجادش هستن و یه چیزی مثل همبستگی *درست* خانوادگی برای ما بدیهی و نهادینه ست ولی برای بقیه سواله و دنبال جوابش هستن...
از طرفی با وجود مبانی قوی و قواعد درست و محکم ارزشی و اخلاقی، چقدر نهایدنه سازی شون مهمه و جامعه ی شرقی در *برخی* موارد از ما جلوتره در نهادینه سازی اینها...

در کل این داستان رو به شدت دوست داشتم... بارها از لحاظ تنوع داستان های شخصی یاد «کتابخانه ی نیمه شب»  افتادم که داستان یک ادم با سرنوشت های مختلف بود و به لحاظ نوع دیدگاه یاد «در کتابخانه پیدایش می کنی» افتادم ... داستان در مورد سه جوان هست که بعد از یه دزدی وارد یه خواربارفروشی متروکه میشن که چندین ساله خالیه.. بعد متوجه میشن سی چهل سال قبل صاحب این خواربارفروشی، یه سیستم طراحی کرده و هرکس مشکلی داشته به نامه می نوشته و توی صندوق مینداخته، اون نامه رو می خونده و جوابش رو می نوشته و جایی میذاشته و فرد میومده بر میداشته... یه جورهایی مشاوره ی زندگی میداده...
این جوری میشه که ما با داشتان های ادم های مختلف همراه میشیم ولی در نهایت این  داستان ها بی معنی و پراکنده نیستن و یه حلقه رو تشکیل میدن که از عمل تا تاصیر بین یک روز تا هفتاد سال ممکنه فاصله ی زمانی باشه اما نهایتا نتیجه میشه تکمیل این حلقه و به شدت با باورهای اسلامی من سازگار بود.

روابط علی و معلولی موجود در داستان ، شخصیت پردازی ها، تفاوت اتفاقات، تفاوت دیدگاه ها و سرنوشت ها و حتی تفاوت برداشت های آدم ها از گزاره ی واحد، نقاط قوت کتاب بودن. لوپ زمانی و رفت و برگشت نامه ها، داستان رو برای من جذاب کرد. از ابتدای داستان وقتی شخصیت های اصلی رو شناختم توقعی برام ایجاد شد در مورد نتیجه گیری داستان که اتفاقا به اون نرسید و به چیز بهتری رسید و به جای پایان خوش، پایان خیر و رشد شخصیتی به همراه داشت و این بران دلچسب تر بود.

کتاب از دسته کتاب هایی هست که برای قشر نوجوان جذابه ولی خب یک سری مواردی داره که اگر میخواید به نوجوان توصیه ش کنید بهتره در جریان باشید... توصیفات زیاد و خاص از گروه بیتلز، اشاره زیاد به شرابخواری، فرزند داشتن از رابطه نامشروع و زنان میزبان در بار از جمله مواردی بود که در طرح مشکلات افراد بهش اشاره شده بود (هرچند باز نشده بود و اشاره وار بود) و در یکی از داستان ها هم بحث خانواده طوری مطرح شده بود که میشد ازش سوء برداشت کرد ولی نهایتا حرف نویسنده بد نبود. 

در کل کتاب و فضاش رو عمیقا دوست داشتم و پیشنهاد می کنم
      

7

فاطمه توکلی

فاطمه توکلی

1404/2/12 - 14:36

         کتاب #پراگ_در_تبعید نوشته ی هادی خورشاهیان

اول اینکه کتاب از انتشارات جذاب کوله پشتیه، و از اونجایی که کوله پشتی بیشتر تمرکزش روی کتابهای ترجمه هست تا تالیف، دیدن یک کتاب تالیفی فارسی (که انتشارات تاییدش کرده)  به خودی خود برای من یک مولفه مهم در انتخاب کتاب بود.
اما خود کتاب؛ شاید در وهله اول همه بگن یک داستان فلسفیه ، هر چند توضیحات پشت جلد یا خلاصه ای که توی سایت ها اومده واقعاااا بده و من ترجیح میدم تکرارش نکنم.

این کتاب نه کتاب مذهبیه ، نه رمان، نه فلسفی، نه اخلاقی ، نه ادبی، نه عرفانی ، نه علمی... پس ازش انتظاری که از این دست کتابها داریم رو نباید داشت. اما از طرفی این کتاب مجموعه ای از همه ی این شاخه هاست، نویسنده داره از یک روش نه چندان متداول استفاده می‌کنه تا یک سری پیام ها و حرف های مهم رو در قالب مثلا داستان بگه. قسمت غیرمتداولش همین قالبش هست. در واقع کتاب متشکل از مجموعه ای از روایت ها از راوی های مختلف هست. هر روایت بین دو تا حدود پنج شش صفحه میشه. روایت ها نه از هم منفک هستن، نه پیوسته، نه پراکنده نه منسجم. توی هر روایت ، راوی میاد مستقیما با خواننده حرف میزنه، و یه چیزی، خاطره ای از زندگی خودش میگه. طبیعتاً اسم یک سری آدم دیگه رو هم استفاده می‌کنه. روایت بعدی ممکنه از هر کدوم این آدم ها باشه ، و روایت بعدی می‌تونه هیچ ربطی به قبلی به لحاظ سیر داستان یا زمان و... نداشته باشه.
انگار شما بیفتی توی یک دنیا، با هر آدم این دنیا چند لحظه گپ بزنی. برخی راوی ها هم تکرار میشن اما روایتشون الزاما ادامه ی حرف های قبلی اون راوی نیست.
با این حال شما حال و هوای کلی کتاب، شخصیت پردازی عناصر و... رو درک می کنید و برای همین حس خیلی بدی از عدم انسجام و پراکندگی نمی گیری.
نویسنده هم رویکرد و مرام مذهبی استفاده کرده، هم در قالب داستان حرف زده ، هم به شدت فلسفی و پست مدرنه، هم جملات ادبی و اخلاقی زیبایی داره. خواننده دلش میخواد جواب خیلی سوال ها از داستان رو بفهمه، و تا حد زیادی هم بهشون پاسخ داده میشه، اما دیگه از یک جایی به بعد فقط از هر جمله لذت می بره و دنبال این نیست داستان به یک جای خاص برسه و تموم بشه.

من به جدیت میگم مدت ها بود از خوندن هیچ کتابی این قدر لذت نبرده بودم. حس شنیدن احساسات ، عواطف و تفکراتی که خیلی ظریف و دقیق هستن، حس می‌کنی بیان کردنشون سخته،حس می‌کنی بیشتر آدم ها بهش بی توجهن و اینجا داره بیان میشه.
من واقعا دوستش داشتم اما مشخصا می‌دونم سلیقه ی همه ی آدم ها نیست، و ممکنه شما دوستش نداشته باشین. با این حال مم از خوندنش لذت بردم گرچه الان به جز نوت های جذابی که میشه بهشون مراجعه کرد، چیز زیادی نمیتونم بگم
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.