Elias

Elias

@el.book

5 دنبال شده

8 دنبال کننده

            شاید دنبال زندگی واقعی درون توهمات شخص دیگری هستیم. 
**الیاس**
          
elbook22@
eliyas._.2000

یادداشت‌ها

نمایش همه
        نام کتاب: پسر شایسته 
نویسنده: فریدا مک فادن 
مترجم: 
تعداد صفحات: ۲۸۸
ژانر: تریلر روانشناختی - جنایی
ناشر: کوله پشتی 
خلاصه داستان: 
داستان روایت خانواده خوشبخت و سر کله زدن مادر خانواده، به اسم اریکا، با پشر و دخترشه. داستان از جایی شروع میشه که دختری داخل شهر گم میشه و همه سر نخ‌ها به پسر ۱۶ ساله اریکا، لیام، ختم میشه و...

بررسی: 
میشه گفت بین کارهای مک‌فادن ( که ترجمه شده ) این کتاب شخصیت پردازی قابل قبول‌تری داشت. 
کتاب با روایت اول شخص از زبان اریکا شروع میشه و چند فصلی از زبان الیویا و بازرسی پرونده گفته میشه. 
کتاب سرراست داره اطلاعات رو میده و خواننده رو دنیال خودش میکشونه تا بالاخره مشخص کنه قاتل کیه.
شخصیت پردازی همچنان راجع به پسرها براساس قیافه‌اس. 
جیسون شوهرم ورزش میکنه و خیلی خوب شده.
لیام خیلی خیلی جذابه برای یه پسر ۱۶ ساله. 
من عاشق لیاممو خیلی جذابه از پشت که بهش نگاه میکنم نمیتونم رو درس تمرکز کنم.
اما شخصیت لیام رو تونسته در بیاره پسری که از بچگی عجیب بوده و تمایلات عجیبی داشته و خیلی با ادب و مودب بوده و همه رو مجذوب خودش میکرده.
هانا خواهر لیام دختر غر غرویی که مثل دخترای ۱۴ ساله رفتار میکنه و به شدت به برادرش اعتقاد داره.
و اریکارمادری که تمام تلاشش رو میکنه از پسرش محافظت کنه و سعی کنه جلو خواسته‌های عجیبش رو بگیره ولی حتی خودش نمیدونه چقدر درسته و چقدر غلط و صرفا تونسته بود احساسات مادری رو برای اریکا به قلم بکشه. 
جیسون ؟ خوشگله، شوخی های بی مزه میکنه، خوشگله، پشتوانه خانواده اس، خوشگله، ولی خیلی کار میکنه، خوشگله و ...
الیویا دختری که فقط عاشق شده 🚶
روند داستان خوبه از همون اول شما میدونید که به کی باید مضنون باشید. داستان همونطوری پیش میره و شخصیتای بیکار و فرعی اضافه میشن و در نهایت اخر کتاب ورق برمیگرده. 
پایان کتاب قابل حدس بود، یعنی چندتا کار از مک فادن خونده باشید دیگه نیاز چندانی به فکر کردن به اینکه کی میتونه قاتل باشه ندارید. 
همچنان یه سری باگ داره و یه سری چیزا مجهول موندن و جوابی براشون داده نشد. 
 کتاب بدرد کسایی میخوره که بعد از چندتا کتاب سنگین میخوان یه استراحتی به مغزشون بدن یا مثل من اسلامپ بوده باشن. 
در کل با یه کتاب با یه ذره مسائل روانشناسی و چاشنیه جنایی روند نسبتا سریع همراه با روزمرگی طرف هستید.
      

8

        نام کتاب: زرد پوست 
نویسنده: ار.اف‌کوانگ 
مترجم: فاطمه محمد صادق 
تعداد صفحات: ۳۲۸
ژانر: رئال 
خلاصه داستان:
 جون دوست نویسنده معرف و موفق و امریکایی-چینی به نام اتناست. به دلیل اینکه تپان نوشتن مثل اتنا رو نداره و کتاب اولش به شکست تبدیل شده به اتنا خسادت زیادی داره اما تنها دوست اتناست. یک شب که با هم وقت میگذروندند یه پنکیک تو گلوی اتنا گیر میکنه و اتنا میمیره. جون دست نوشته‌های اتنا رو میدزده و به اسم خودش منتشر میکنه و...

بررسی: 
روایت اول شخص و متن کتاب روانو گیراست تا جایی البته. داستان روایت خطی داره و نصف کتاب با توضیحات چاپ کتاب داخل امریکا پر شده و عملا هیچ چیز نداره، حتی اتفاقاتی که مثلا میخواست هیجان به کتاب بده نتونسته کتاب رو از این روایت خطی ذره‌ایی نحات بده و هیجان بده. 
شخصیت جون به جز حسود ما هیچ چیز ازش ندیدیم. خلاصه بگم شخصیت پردازی داغون بود. برای همه کاراکترها. البته شخصیت اصلی فقط جون بود بقیه بودن در حدی که داستان پیش بره و هیچ ویژگی خاصی توی کتاب نداشتن. 
نوشته‌های پراکنده از چین و نژاد پرستی در لا به لای کتاب که حتی نویسنده نتونست به خوبی ارائه دقیق و درستی ازش به مخاطب بده به همراه اطلاعات چاپ و درواقعه رو کردن پشت پرده چاپ در خارج و حتی معروف ساختن نویسنده نه براثر نوشته بلکه خواسته ناشر و غیر کل فضای کتاب رو پر کرده بود.
و پایان کتاب بخش فاجعه اصلی بود. پایان بی سر و ته و باز که صرفا گفته‌ها و حدسیاتی از اینده بود و تمام. 
تعریف‌های نویسنده از اتنا و یه سری گفته های دیگه به شدت زیادی و غیر قابل تاثیر توی کتاب بود.

      

3

        کتاب:#قیام_سرخ
نویسنده: پیرس براون
مترجم: مهنام عبادی
تعداد صفحات: ۳۳۴ صفحه وزیری
⚠️ قسمتهای داخل() نظر شخصی خودمه.
خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دارو از قشر سرخه که بر حسب اتفاقی درون مسیر یک انقلاب میوفته...( به هیچ‌وجه بیشتر نخونید حیف اسپویل بشید خصوصا صفحه پنجاه کتاب رو) 

دنیایی که توسط براون خلق شده، بیرحم، بی عدالت و ترسناکه. طبقه بندی افراد جامعه با رنگها مشخص شده؛ از زرین ها( اقازاده ها و بالا رده ها) که بالا ترین رده جامعه هستند تا سرخ ها( قشر کارگرو بی توانه جامعه)  که پایین ترینشون. از سرخ ها برای بقای خودشون با وعده های پوچ و توخالی استفاده میکنن و هرگونه مخالفتی رو با اشد مجازات، محاکمه میکنند.
براون در فصول اولیه کتاب به خوبی این موارد رو به خواننده نشون میده ( مثل نحوه اعدام کردن که چون داخل مریخ هستند عزیزان اون فرد مجبورن پاهاش رو بکشن تا اعدامی زودتر بمیره 😐)
در ابتدا با دنیای سرخ ها و در ادامه با جهان پیشرفته زرین ها رو به رو میشیم و به خوبی از پس نشون دادن این تفاوت ها در مریخ شده.
کتاب با سخنرانی یک زرین اغاز میشه و در ذهن مخاطب ایجاد سوال می‌کنه که چرا کاراکتر اصلی ( دارو) از اون ها متنفره و در فصول ابتدایی با داد شک به مخاطب بخوبی جوابش رو میده.
کتاب قیام سرخ با روایت اول شخص از زبان سرخی ( دارو) که کارش رو به خوبی انجام میده شروع و با تبدیل شدنش به فردی انقلابی به پایان میرسه.
براون طوری کتاب رو نوشته که خواننده با خودش بگه دیگه تمامه، همه چیز نابود شده، اما از همین ها هم استفاده میکنه برای شخصیت پردازی دارو( یعنی هم هیجان داستان رو حفظ میکنه هم ضعف کاراکترش رو نشون میده ) به این صورت ما داروی ضعیفی رو‌میبینم و ترس هاش رو میشناسیم. ما پله پله شاهد تبدیل شدنش به فردی فوی و انقلابی هستیم اما این مسیر قراره دردناک باشه و ما هم قراره همراهش باشیم.( بدترین قسمت بعد از اتفاق صفحه پنجاه اونجایی بود که توی اتاق باید برن تا برای مسابقه اماده بشن 🚶)
و حالا ما باید وارد یک بازی بشیم برای به قدرت رسیدن. 
( همه اینا رو دیگه میذارم توی نظر شخصی. تمام زمانی که من داشتم این کتاب رو میخوندم یاد بازی گرسنگی میوفتادم. اینجا طبقه های رنگی واونجا منطقه بود ، اینجا کاراکتر پخته میشد و ناخواسته توی مسیر انقلاب میوفتاد و اونجام همین بود. مسابقه برای زندگی رو هردو کتاب داشتند.) 
از اونجایی که جلد دوم نمیشه براش خلاصه گذاشت گفتم یکیشون کنم پس بریم برای جلد دوم.
دنیای گسترده تری داشت جلد دوم تقریبا کل منظومه‌ی شمسی. اما هیچ تفاوتی در عملکرد سیاره ها نبود یعنی همون جور که مریخی ها بودن توی بقیه سیاره ها هم بودن ( مثلا کشور خودمون شهر تا شهرش عقاید و فرهنگها فرق میکنه ولی اینجا اینو نشون نداده بود) 
پلات داستان بیشتر شده بود و تقریبا از همون فصل دوم مخاطب رو در گیر میگه.
همچنان قراره شخصیت دارو رو در مواجه با موارد مختلف ببینیم و بفهمیم ( نکته جالبش برای من این بود که نیامد یه شخصیت بسازه که میزنه دهن همه رو دیگه سرویس میکنه، اشاره به جایی دارم که بردار کسیوس میان پیشش) 
خب کل کتاب ( هردوجلد) اشارات سیاسی زیاد داشت اما جلد دوم اینکه قدرت ها ثابت نیستن و اگر روزی بالایی ممکنه همون لحظه سقوط کنی رو به خوبی نشان داد.
روند جلد دوم هم از اول سریع تر بود.
از اونجایی که کتاب قیام سرخ اولین کار نویسنده بود، داخل پسر زرین میشه پیشرفت قلمش رو به خوبی حس کرد و دید. ( و همچنان این جلد هم توی بازخوانیش تماما وایب بازی گرسنگی میداد.)
و در اخر پایان جلد دوم سوپرایز جالبی داشت اگر خواستید بخونید جلد سوم رو کنارتون داشته باشید.
و امیدوارم از این کتاب علمی تخیلی، پادارمان شهری و اپرا فضایی لذت ببرید.
ممکنه غلط املایی داشته باشه معذرت 🙃.
      

3

        کتاب:#سایه_باد
نویسنده:#کارلوس_روئیث_ثافون
مترجم: 
تعداد صفحات: ۷۴۰ص نشر نیماژ 
⚠️نوشته های داخل()نظر شخصی خودمه 🖤🙏
خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دنیل، از ده ساله تا بیست سالگی‌ش هست. داستان از گورستان کتابهای فراموش شده (اخربن جا برای کتابهایی که دیگه سر پناهی ندارند)شروع میشه، دنیل کتابی به اسم سایه باد رو پیدا میکنه و متوجه میشه شخصی داره تمام کتابهای نویسنده رو اتش میزنه. شروع میکنه به تحقیق و درگیر مسائلی میشه که اینده‌اش رو تحت تاثیر قرار میده.

کتاب سایه باد با جملات طولانی و تشبیه‌های زیبا و جذاب، از دل یکی از شبهای بارسلونای تیره‌ی بعد از جنگ و مردمی که درحال دست و پازدن برای بقا هستند، با پدر و پسری که به گورستان کتابهای فراموش شده میرن، شروع میشه. 
در کتاب با دوجهان طرفیم، جهانی بعد از جنگ که زندگی دنیل که به دنبال جواب سوالهاش فضایی گوتیک وار برای خواننده خلق میکنه و یکی جهان قبل از جنگ که همه چیز براساس اشراف و اشرافیت پیش میرفته.
شخصیت‌های زیادی داخل کتاب هستند،
دنیل و خولین شخصیت های شبیه هم با سرنوشتی متفاوت
فرمین فردی جنگ زده و نجات یافته برای بقا 
بئاتریس دختری سردرگم در میان ماندن و رفتن عشق و خیانت
پدر دانیل فردی درونگرا و پایبند به قولی که به عشق از دست رفته اش داده و نگهدار پسرش 
و فومرو مردی سادیسم در پی انتقام چیزی که اصلا مال خودش نبوده.
همه‌ی این شخصیت‌ها با گذشته اسرار امیز و تلخ و شیرین به هم پیوند میخورند تا دنیل راز نویسنده کتاب سایه باد رو کشف کنه. 
اشارات مستقیم سیاسی، مذهبی به سالهای ۱۹۳۳تا ۱۹۶۵ به مکرر داخل کتاب هست و مترجم در خیلی از موار با پانوشتهای دقیق و خوب به یاری خواننده میاد تا بهتر بفهمه و درک کنه.قلم نویسنده که یاد اور قلم مارکز و بورخس و آمبرتواکو و  به حدی قویه که انگار در کنار شخصیت‌ها زاده شدید و رشد میکنید با ناراحتی و غمشون، غمگین و با خوشحالی‌شون، خوشحال میشید.
فضای تاریک اون دوران بارسلونا به شدت قابل لمسه برای خواننده.
سایه باد کتابی پر از عشق و دلدادگی، مثلث های عشقی، انتقام از خود، سیاست و دسیسه و سرنوشت غمناک افرادی که گیر اشراف و سیاستهای قدرت طلبان و بی عدالتی حاکمیت شدن.
      

9

        کتاب: #شب_زمستانی ( مجموعه خرس و شباهنگ)
نویسنده: کاترین آدرن
مترجم: اشکان کریمیان
تعداد صفحات: ۴۰۸
نشر باژ 
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی من 🙃
خلاصه داستان: مارینا هنگام به دنیا اوردن دخترش ، واسیا میمیرد. قبل از مرگ از همسرش پیوتر قول میگیرد که از واسیا مواظبت کند. چون واسیا دختری متفاوت نسبت به باقی بچه‌هایش است. واسیا بزرگ میشود و...

داستان کتاب از افسانه‌ها تشکیل شده، که از همون ابتدای کتاب خواننده رو در گیر خودش می‌کنه و پیش میبره.
روند داستان در توضیح اتفاقات تنده اما بعضی قسمتها روند از حد معمول اروم تر میشه( اینو جدی تا نخونید نمیشه گفتش.) 
( به نظرم نویسنده سعی داشته که از ادبیات روس تقلید کنه و کار رو به سبک روس بنویسه. بعضی جاها تونسته اما در کلیت نتونسته کار رو اونجوری در بیاره) 
فضای کتاب تماما برفی و سفید و سرد، برای من بعضی جاها قابل تصور بود و بعضی جاها نه. 
شخصیت پردازی کاراکترها جای کار زیادی داشت، کاراکترها قابلیت زیادی داشتند برای عمیق تر و قابل فهم تر شدن. خواهران و برادرانی که هرزمان از هم حمایت میکردند با تمام تفکر متفاوتشون. 
شخصیت پردازی واسیا از همه بهتر بود اما دوست داشتم بیشتر دیدگاه و افکار و شخصیت ساشا رو بشناسم.
کتاب در کلیت فانتزی بود اما اون وسط گذرهایی به دین و عقاید رهبری دینی( کشیش ) هم میزنه. کنستانتین کشیشی که فرستاده میشه به شهر شمالی و دیدگاه مردم رو عوض میکنه و به اسم خدا از اهریمن ها دستور میگیره تا اونها رو به هدفشون برسونه در واقع گول میخوره.( فهمیدید چی شد؟ بیشتر از بازش نمیکنم) 
در کلیت من از خوندنش لذت بردم اما در کنار داستان و افسانه ها و روایت اشکالهایی هم وجود داشت.
      

2

        کتاب:#شبهای_روشن
نویسنده: #داستایوفسکی
مترجم: حمید رضا آتش براب
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه
⚠️اسم کتاب هم اشاره به یک واقعه در تابستان داره و هم به حال و روز شخصیت مربوط میشه.(در تابستان نواحی شمالی کره زمین شب تا صبح مثل اغاز غروب روشنه)
شخصیت داستان مردی رویا پرداز و منزوی ست که نه دوستی داره و نه معشوقه‌ایی داشته. داستان از شبی شروع میشه که با دختری اشنا میشه و این اغاز یک داستان عاشقانه نابه.
مردی که درون افکار خودش غرق شده و ادمها رو از درون ذهنش میشناسه و حتی بدون ارتباطی نوع لباس و روزی که از فلان پارک عبور میکنه رو توی ذهن داره.
مردی که در ابتدا مستقیم با مخاطب صحبت میکنه و در ادامه تغییر میکنه.
مردی با افکاری فلسفی و بی نام که حتی در اشنایی با دختری که عاشق میشود نامش را بیان نمیکند. ( شخصیت یادداشت های زیرزمینی. در ابتدا ما ازش اسمی نمیدونستیم و فردی بود منزوی که به دلیل درک نشدن توسط جامعه به زیرزمین رو اورده بود) ( سادگی پرنس مشکین کتاب ابله در عشقی چند روزه که به وجود میاد) ( حالات راسکولنیکوف جنایت و مکافات البته در ابعاد خیلی کوچکتر در افکارش)
شما داخل کاراکتر مرد، شخصیت راسکولنیکوف، پرنس مشکین و انزوای شخصیت یادداشتهای زیرزمینی رو میبینید و این برای من خیلی جالب بود. 
عشق افلاطونی این پسر به دختری که در اولین صحبت ها به اون میگه که عاشق من نشید به شدت جالب و جذاب بود.
«کم نیست تو زندگی خودمون از این شبهای روشن زود گذر که دیر متوجهش میشیم.»
داستان عشق ادمی خیال پرداز و منزوی.
( این رو تماما داخل نظر شخصی مینویسم چون درش تحقیق نکردم که مطمئن باشم اما،
فلسفه اگزیستانسیال تمام کتاب رو در بر داره، مردی بی هدف که چند شبی در گیر هدف میشه و دوباره به حالت قبلی برمیگرده. فلسفه اگزیستانسیال میگه ما ازادیم و بی هدف تا زمانی که خودمون به زندگی هدف بدیم؛ ایا ناستنکا هدف شخصیت مرد نبود؟
و خارج از اون ابن کتاب در دوره جوانی داستایوفسکی نوشته شده، ممکنه نویسنده از خودش، شخصیتش رو الهام گرفته باشه.)
      

1

        کتاب:#شبهای_روشن
نویسنده: #داستایوفسکی
مترجم: سروش حبیبی 
تعداد صفحات: ۱۲۵( نسخه مصور)
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه
⚠️اسم کتاب هم اشاره به یک واقعه در تابستان داره و هم به حال و روز شخصیت مربوط میشه.(در تابستان نواحی شمالی کره زمین شب تا صبح مثل اغاز غروب روشنه)
شخصیت داستان مردی رویا پرداز و منزوی ست که نه دوستی داره و نه معشوقه‌ایی داشته. داستان از شبی شروع میشه که با دختری اشنا میشه و این اغاز یک داستان عاشقانه نابه.
مردی که درون افکار خودش غرق شده و ادمها رو از درون ذهنش میشناسه و حتی بدون ارتباطی نوع لباس و روزی که از فلان پارک عبور میکنه رو توی ذهن داره.
مردی که در ابتدا مستقیم با مخاطب صحبت میکنه و در ادامه تغییر میکنه.
مردی با افکاری فلسفی و بی نام که حتی در اشنایی با دختری که عاشق میشود نامش را بیان نمیکند. ( شخصیت یادداشت های زیرزمینی. در ابتدا ما ازش اسمی نمیدونستیم و فردی بود منزوی که به دلیل درک نشدن توسط جامعه به زیرزمین رو اورده بود) ( سادگی پرنس مشکین کتاب ابله در عشقی چند روزه که به وجود میاد) ( حالات راسکولنیکوف جنایت و مکافات البته در ابعاد خیلی کوچکتر در افکارش)
شما داخل کاراکتر مرد، شخصیت راسکولنیکوف، پرنس مشکین و انزوای شخصیت یادداشتهای زیرزمینی رو میبینید و این برای من خیلی جالب بود. 
عشق افلاطونی این پسر به دختری که در اولین صحبت ها به اون میگه که عاشق من نشید به شدت جالب و جذاب بود.
«کم نیست تو زندگی خودمون از این شبهای روشن زود گذر که دیر متوجهش میشیم.»
داستان عشق ادمی خیال پرداز و منزوی.
( این رو تماما داخل نظر شخصی مینویسم چون درش تحقیق نکردم که مطمئن باشم اما،
فلسفه اگزیستانسیال تمام کتاب رو در بر داره، مردی بی هدف که چند شبی در گیر هدف میشه و دوباره به حالت قبلی برمیگرده. فلسفه اگزیستانسیال میگه ما ازادیم و بی هدف تا زمانی که خودمون به زندگی هدف بدیم؛ ایا ناستنکا هدف شخصیت مرد نبود؟
و خارج از اون ابن کتاب در دوره جوانی داستایوفسکی نوشته شده، ممکنه نویسنده از خودش، شخصیتش رو الهام گرفته باشه.)
      

1

        کتاب: #تمام_چیزهای_خطرناک
نویسنده: استیسی ویلینگهام
مترجم: سحر قدیمی
تعداد صفحات: ۳۳۶
نشر نون
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی خودمه.
خلاصه داستان:
 کتاب روایت زنی به نام ایزابله که بچه‌اش رو میدزدن و یکسال از دزدیدن بچه گذشته، ایزابل در تقلا برای پیدا کردن ردی از دزد بچه است که در گیر گذشته و رازهای گذشته افراد، برای کشف راز دزدی پسرش، میشه.
بررسی:
کلیدواژه اصلی ایده داستان، کلمه مادرِ. داستان راجب زنهای مختلفی که به نوعی مادر شدن و تجربه های مختلفی داشتن. ایزابل زنی با گذشته تاریک و ابهام برانگیز که بچه‌اش رو از دست داده.
مادر ایزابل مادری که درگیر افسردگی و از دست دادن میشه.
الیسون دختری که با بی توجهی در زمان نیاز به توجه از همه چیزش میگذره. و...( نمیتونم بقیه رو بگم چون اسپویل میشه🚶)
شخصیت پردازی کاراکتر اصلی به خوبی انجام شده( یه سری قسمتها یه سری حرکت ها میزد که میگفتی چرا اما وقتی کتاب تمام شد دلیلش رو متوجه میشی.) 
توصیفات و توضیحاتش راجب مکان و افکار کاراکتر به شدت زیاد بود 🚶( بعضی وقتا برای من قابل تحمل نبود، اینطوری بود که از خوندن دست میکشیدم و چند دقیقه بعدش میامدم ادامه میدادم به خوندن) نویسنده میتونست کمترش کنه واقعا.
(بخوام مقایسه کنم با کار اول نویسنده (سوسویی در تاریکی) این کار از لحاظ پلات بهتر بود. چند جایی قابل حدس بود اما مثل سوسویی در تاریکی از همون اول کل پلات رو میفهمی. )
افکار درگیر و حرفهای ایزابل راجع‌به مادرها و توقع‌هایی که ازشون میره و افکار شخصی که ممکنه سراغ هر ادمی بیاد از جمله یه مادر رو خوب گفت و نشون داد.
در کل این کتاب بهتر از کتاب قبلی نویسنده بود. اضافه گویی داشت، شخصیت پردازیش خوب بود، پلات داستان هیجانی و نفس گیر نبود اما خوب بود.
      

1

        کتاب: #محفل_نهم 
نویسنده: لی باردوگو
مترجم: سعیده کاظمیان 
تعداد صفحات: ۵۰۳
نشر باژ 
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه 
خلاصه داستان: 
کتاب داستان دختری به نام الکسِ که با پیشنهاد ورود به محفل مخفی دانشگاه ییل از گذشته پر دردسر و کثیف خودش دور شده. دارلینگتون پسری که باید الکس رو اموزش به برای محفل ناپدید شده و دختری داخل دانشکده به قتل رسیده. حالا در نبود دارلینگتون، الکس باید با استفاده از جادو و طلسم و تاریخ محافل پرده از راز قتل دختر برداره.
بررسی:
اولین و مهمترین نکته، این کتاب (حداقل در ابتدای شروعش) اصلا راحت خوان نیست.🙃
کتاب از سه بخش تشکیل شده: 
بهار= آینده
پاییز= گذشته
و زمستان= حال
بیشتر کتاب توی زمستان میگذره. ( اما مشکلی که من داشتم ما فصلهایی داشتیم برای گذشته اما نویسنده بازم قاطی میکرد و گذشته خود الکس رو به صورت فلش بک میاورد توی زمستان روایت میکرد 🚶.)
دقیق بخوام بگم ۱۴۶ص اول رو کاملا باید تحمل کنید تا داستان روی غلطک بیوفته.
ابتدای کتاب برای معرفی محافل‌ها و قدرتشون و جادوایی ( اندک، یعنی اونقدر زیاد نیست) که با طلسم دارن و معرفی خاکستری‌ها ( ارواح ) و دانشکده ییل، توصیفات زیادی داره که یه جورایی حالت تاریخی داره انگار دارید کتاب تاریخ میخونید. همین ابتدای راه سخته از صفحه ۱۴۶ دیگه داستان اصلی شخصیت پردازی ها و غیره شروع میشه و داستان یواش یواش به سمت ایده اصلی و کشف قتل میره.
توصیفات از مکان و دانشگاه دقیق هستش.(بعضی جاها رو میتونست کوتاه تر کنه) 
شخصیت پردازی‌ کاراکترها قابل قبول بود اما خب روی الکس بیشتر از بقیه کار شده بود.( من دوست داشتم از همون ابتدا روی شخصیت پردازی ها کار کنه اما خب برای معمایی نگه داشتن گذشته الکس تا صفحه ۱۴۶ طول میکشه به نسبت و در ابتدا یه سری خصوصیت ها میده که دلیل این تغییر و روند رو وقتی گذشته کاراکتر رو میخونیم متوجه میشیم)
لازم بگم توصیف جنازه، کشتن، تجاوز و یه سری چیزای دارک دیگه که واقعا نمیشه گفت هم داخل کتاب هست. پس اگر توانش رو نداری نخون. 
(ایده نویسنده که امده از یه سری چیز واقعی و یه سری محفل‌هایی که اسمشون او رفته استفاده کرده و یه داستان دارک اکادمی و فانتزی نوشته، خوشم امد اما به نظرم میتونست داستان رو پیچیده تر هم در بیاره) 
اوج کتاب تقریبا صد صفحه اخر هستش که در واقع یه ایده( عجیب👀) هم برای جلد دوم به مخاطب میده و مقدمه میشه برای جلد دوم.
پایان کتاب بسته است یعنی داستان این جلد تمام میشه ولی استارت داستان جلد دوم تو چند صفحه اخر خورده میشه.
( من این کتاب رو دوبار خوندم سری اول به خاطر شروعش امتیاز کمی به کتاب دادم و کلا نمی‌خواستم ادامه بدم مجموعه رو ولی چند روز پیش که نمیتونستم کتاب بخونم برش داشتم ورق بزنم دیدم دوباره شروعش کردم اما این سری دیگه مثل سری اول نبود. انگار سری اول با توقع عجببی سمتش رفته بودم خلاصه که با توقع بالا نخونید هیچ کتابی رو) 
در کلیت یه کتاب سخت خوان که باید برای رسیدن به جاهای خوبش صبر داشته باشید.
      

1

        کتاب: #سایه_میان_ما
نویسنده: ترشیا لونسر
مترجم: نسترن اذربادگان
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه
خلاصه داستان: 
داستان راجع‌به دختری به نام الساندرا ست که تصمیم میگیره ملکه بشه و شاه رو بکشه.
بررسی: 
شخصیت الساندرا دختری که درد پس زده شدن ( یا همون حس مورد سواستفاده قرار گرفتن) داره و برای همین عشق رو به کلی از زندگی خودش حذف کرده. دختری که میخواد کلیشه‌های معمول راجع‌به زنها رو کنار بزنه و با بدست اوردن قدرت اونها رو از بین ببره.
کالایاس پسری که با از دست دادن خانواده‌اش بزرگ شده وارث یه نفرینه و همه‌ی این چیز ها باید حکومت و شورش مردم رو هم کنترل کنه.( به نظر من کالایاس شخصیت پردازیش میتونست بهتر بشه) 
کتاب داخل یه دنیای خودساخته روایت میشه اما خب تمرکز نویسنده روی مسیر مشخصی برای کاراکتر ها بوده و دنیای کتاب رو توصیف نمیکنه.( چون بیشتر اتفاقات داخل کاخ میوفته و دنیای کتاب کاربردی نداره اما به نظرم قابلیت مانور دادن و بزرگتر کردنش رو داشت) 
داستان کتاب ساده‌اس قرار نیست با چیز عجیبی رو به رو بشید ( بخوام ساده بگم وایب کتابهای عاشقانه کلاسیک رو میداد. ساده) ( اتفاقات میوفته و خیلی سریع حل میشه خیلی سریع. به نظرم میتونست خیلی پیچیده‌ترش کنه مخصوصا با چیزی که از سر منشا قدرت کالایاس فهمیدیم، ایده ها بود اما نویسنده کلا چیز دیگه‌ایی تو ذهنش بوده.)
بعضی جاهای داستان و مشکلات کاراکترها خیلی زود حل میشد و اما رمنسش هم میتونست قوی تر بشه اما اینکه یهو دیدش و نگفت اوف من باید با این باشم باز خوبه. اروم اروم پیش رفت ( بعضی وقتا احساس میکردم توی یه عمارتن نه قصر هرکس هرجا میخواست میرفت هرکس هرکاری میخواست میکرد 🚶)
(شخصیت الساندرا رو دوست داشتم، خب درسته اون حالت فنینیستی رو بهش داده بودن اما از یه طرفم بی خود و بی جهت قویش نکرده بودن ( اشاره به قسمت مبارزه) صرفا دختری بود با سیاست. قسمت مسخره ماجرا گیر الکی بود که به خواهر و پدرش داده بود.)
توصیفات لباس توی داستان زیاد نمیشه بگی ولی هست، دلیلش هم شاید بشه گفت چون با همین هنرش تونست وارد قصر بشه و متفاوت تر از بقیه دخترها باشه و به قولی کلیشه رو کنار بزنه( یا نویسنده عاشق فشن شو عه).
 کتاب سایه میان ما ترکیبی از یک داستان فانتزی و معمایی و دفاع از حقوق زنان با چاشنی فَشیونِ و اندکی سیاست.( من خودم خوندمش و باهاش جلوگیری کردم از اسلامپ چون نه چیز کندیه نه چیز تندی نه عجیبه نه جدید) 
غلط املایی داشتم ببخشید 🙃.
      

1

        کتاب: #بخش_دی
نویسنده: #فریدا_مک_فادن
مترجم: صبا ایمانی
تعداد صفحات: ۲۶٫
نشر نون 
⚠️ قسمتهای داخل ()نظر شخصی خودمه 🙃
خلاصه داستان: 
کتاب راجع‌به ایمی دانشجوی رشته پزشکیه که یه شب باید داخل بخش دی یکی از قسمت‌های روانپزشکی، کشیک بده  که اتفاقات عجیبی میوفته
بررسی: 
کتاب بخش دی در دو بخش، گذشته و حال روایت میشه.( میتونست کل کتاب توی زمان حال باشه و به صورت فلش بک گذشته رو بگه) قسمتهایی که به گذشته میره نویسنده در تلاش بوده که خواننده رو با شخصیتهای کتاب، ایمی و جید اشنا کنه ( درواقع شخصیت پردازی کنه) تا یه جایی هم موفق بود.
زمان حال داخل تیمارستانه و کلا یک شب تا صبح هست که در گیری فکری ایمی و رو به رو شدنش با افکار گذشته‌اش و دوستش جید رو به قلم میکشه. 
شخصیت پردازی  قابل قبول بود برای ایمی و شاید کمی جید.
ایمی دختریه که از دوره دبیرستان تمام توجهش رو روی درسش گذاشته و به فکر اینده‌اشه اما جید دختری که درگیر زندگی و بد سرپرستی خانواده‌اش میشه و کلا اخلاقش تغییر میکنه.
(مک فادن مثل بقیه کتابهاش میخواست با بخش گذشته ذهن مخاطب رو به بازی بگیره که هرکس چند تا کار ازش خونده باشه دیگه گولش رو نمیخوره. قالب داستان برای من مثل همون در قفل شده بود اما ایده و فضا و شخصیت‌ها فرق داشتن.) 
توضیح یه سری بیماری های روانی رو داخل کتاب داشتیم که کاش سر منشا و یا نتیجه بعد از درمان و غیر قابل درمانش رو هم توی کارکتر ها از لحاظ علمی نشان میداد.
روند داستان خوب بود کشش رو داشت. طبق معمول سعی کرد با گفتن یه سری موارد ذهن مخاطب رو به بازی بگیره ( ولی خب همونطور که گفتم کسی که چندتا کار خونده باشه دیگه میفهمه داره چیکار میکنه، بعضی قسمتها برای من قابل حدس بود.) 
در کلیت کار کم حجم و راحت خوانیه برای طرفی خوندن و لذت بردن خوبه( همچنان نظرم اینه بین کارهایی که از مک فادن خوندم مزاحم نشوید بهتر بوده)
      

1

        کتاب: #ابزار_فانی(شهراستخوان) 
نویسنده: کاساندرا کلر
مترجم: سعیده کاظمیان
تعداد صفحات: ۶۰۰ص
جلد اول بخش اول: ۳۱۶
جلد اول بخش دوم: ۲۸۴
نشر ویدا( کنار )
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی خودمه!
خلاصه داستان:
 با گمشدن مادر کلاری پانزده ساله، کلاری متوجه رازی میشه که زندگیش رو عوض میکنه. کلاری عضوی از شکارچیان سایه است که کارشون کشتن شیاطینه، اما خودش از این موضوع خبری نداشته؛ حالا باید برای پیدا کردن مادرش با شکارچیان دیگه همکاری کنه.
بررسی:
بخش اول: خب شروع کتاب ما با کلاری و سایمون دوست صمیمی کلاری، اشنا میشیم. 
کلاری دختریه که میخواد از دست مادری که برای نجات دادنش تلاش میکنه و محافظه کار هست نجات پیدا کنه و سایمون پسر عاشق و ساده که هرکاری میکنه تا کلاری متوجه عشقش بشه. 
در ابتدای کتاب ما زندگی دوتا نوجوان و درگیری این دوتا بازندگی شروع میکنیم و بعد از یه مدت خیلی کوتاه با شکارچیان سایه ها طرف میشیم.
جیس پسری که در تلاش همیشه رهبر و محافظت کننده از بقیه اعضای گروهش باشه.
ایزابل دختری که بی پرواست و براش چیزی مهم نیست جز گروهش.
الک برادر ایزابل که همواره در تلاش از حفظ نام خانواده‌اش و محافظت از خواهرش.
همه این پنج نفر در کنار هم قرار میگیرن تا دنبال جواب سوالی بگردن، کلاری کیه و چرا میتونه شکارچیا رو ببینه؟
جواب این سوال رو مادر کلاری باید بده که گم شده.
شخصیت پردازی کتاب خوب بود اما برای شخصیتهای ال و ایزابل میتونست کامل تر و بهتر باشه اما خب یه چیزهایی دست خواننده میاد.
فضا سازی بخش بزرگی از کتاب هستش یعنی نویسنده توصیف مکانها رو خوب و تقریبا به اندازه اورده( بعضی جاها خسته میکرد منو) 
رفته رفته توی دیالوگها با دنیای کتاب و شکارچی‌ها اشنا میشیم و میفهمیم دشمن اصلی کیه و شکارچی‌ها دنبال چی هستن.
( اینطوری بگم که بخش اول کلا مقدمه و درحال ساخت دنیای کتاب و شخصیت هاست)
بخش دوم: بعد از بخش اول حالا داستان جدی تر میشه ما دیدگاه افراد رو داریم و با کاراکترها آشنا شدیم. حالا زمان پیدا کردن جواب سوالها و جام فانی هست ( نمیدونم چرا جام؟ و نمیدونم چرا جام مسیح تو ذهنمه. بگذریم) 
بخش دوم اتفاقات بیشتری میوفته و نسبت به بخش اول خیلی بهتر میشه( یعنی با اون بخش قیاسش نکنید مجموعه رو).
راوی کتاب سوم شخص هست و چند باری توی این بخش دیدگاه عوض میشه و از زبان کاراکتر ها میشه.
و باید بگم پایان کتاب یه جوری نوشته شده که انگار بسته‌اس اما نیست 😂( نمیدونم اینو چطوری بگم واقعا) 

کل کتاب اول: ( خب من تا حدودا صد صفحه بخش دوم همچنان نظرم روی این بود که مجموعه رو ممکنه از صدر لیست بردارم اما هرچی جلوتر رفت بیشتر و بیشتر ترقیب به ادامه دادن شدم و خب طبیعیه جلد اول مجموعه شش جلدی اینجوری باشه. در کل لذت بردم شاید دوسه موردش برام قابل حدس بود اما خب چند جایی واقعا شکه شدم فصل اخر کتاب.) 
اگر غلط املایی داره معذرت🙃
      

1

        کتاب: #در_سایه_پرنده_های_سیاه
نویسنده: کت وینترز
مترجم: نسترن هادوی 
تعداد صفحات: ۳۹۰
نشر باژ 
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی خودمه!
خلاصه داستان: 
کتاب روایت مری شلی دختریه که در دوره جنگ جهانی، پدرش رو به عنوان خائن زندانی میکنند و مری شلی مجبور میشه بره پیش خاله‌اش، اوا. 
در این وسط آنفولانزا به علاوه جنگ داره جون مردم رو میگیره، استفان پسری که مری عاشقشه به جنگ رفته و مری با برادرش جولیوس بر سر جنگه تا بتونه ثابت کنه که اون با استفاده از ناراحتی مردم و اسم احضار ارواح پول در میاره همه چیز عادیه تا زمانی که...
بررسی:
کتاب در سایه پرنده سیاه راجب جنگ و مردمانیه که جونشون رو به ناحق از دست دادن، راجب افرادی که مجروح شدن و کل زندگیشون تحت تاثیر این جنگ قرار گرفته و ادمهایی که از غم بقیه سواستفاده میکنن تا به منفعت خودشون برسن، درسته همه اینا رو توی کتاب میبینیم اما قطعا این کتاب هیچ ترسی درون خودش نداره.
شخصیت مری دختریه که مادرش رو از دست داده و پدرش الان زندان باید روی پای خودش بایسته و علاقه خودش رو دنبال کنه،اگر جامعه بذاره. 
شخصیت های پسر داستان میتونست خیلی خیلی خیلی بهتر باشه(و کاش از زبان اون هام فصلهایی داشتیم) 
شخصیت اوا زنی که شوهرش رو از دست داده و از حرف مردم واهمه داره و (همون یه حرکتی نزنی که خلاف عرف جامعه باشه و این دسته فازا) اما شخصیت دوست داشتنی داشت 😂.
توصیفات دقیقی داره‌ از مکان و لباس ها و فضا و غیره.
داستان کتاب خیلی قابلیت ها برای پیشرفت داره ایده داستان واقعا جذاب بود اما خب در نهایت با یه معمای ساده قتل داستان پیش میره و تمام میشه ( خب نظر من باهاش حال کردم و لذت بردم اما داستان خیلی ساده اس و خب برای من قابل پیش‌بینی بود که چه کسی پشت ماجراست) 
در کلیت این کتاب به نظر من نه تنها ترسناک نبود بلکه کتابی بود که داشت زمان جنگ و مصیبت مردم جنگ زده رو نشان میداد و افکار مردم اون زمان در دل یک داستان معمایی ساده جای داده بود.
      

1

        نام کتاب: #جنون_مکزیکی 
نویسنده: سیلویا مورنو گارسیا 
مترجم: فاطمه حاکمی
تعداد صفحات: ۳۷۱
نشر کنار( ویدا)
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی خودمه!
و کلام مجسم شد...
خلاصه داستان:
داستان از نامه‌ی کاتالینا دختر عموی نوئمی به عموش شروع میشه. نامه‌ایی که هیچ چیز ازش قابل فهم نیست جز روان پریشی کاتالینا، پدر نوئمی، با راضی کردن دخترش برای رفتن پیش کاتالینا سعی داره از ابروی خانوادگی حفاظت کنه و نوئمی با گرفتن رضایت برای ادامه دادن دانشگاه راهی سفر میشه. کاتالینا با مردی از خانواده دویل ازدواج کرده که داخل یکی از شهر های دور افتاده زندگی میکنند. دویل‌ها خانواده پولداری بودن که از معدن کسب در امد میکردن و بنا بر اتفاقی معدن ها بسته میشه. دویل ها درون خانه اشرافیشون به اسم والا مکان زندگی میکنند و حالا نوئمی برای کشف حرف‌های دختر عموش و راز پشت نامه به والا مکان عمارت قدیمی و داغون دویل‌ها میره و...
بررسی: 
 کتابهای داخل ژانر وحشت مثل فیلم‌هایی ترسناک نیستن که توقع داشته باشیم در حین خوندنشون از جا بپریم یا باعث بشه شب خوابمون نبره، بلکه یواش یواش در ذهن خواننده نفوذ میکنن و ذهن خواننده رو در گیر خودش میکنه و  جنون مکزیکی ( گوتیک مکزیکی) هم استثنا نیست. 
کتاب جنون مکزیکی ترکیبی از ژانر وحشت و گوتیک و معمایی با چاشنی رمنس، داستان ادمهایی رو روایت میکنه که در حال جنگیدن برای بدست اوردنن. میتونه به دست اوردن یه احترام یا خانواده و علاقه باشه، میتونه به دست اوردن قدرت و ثروت باشه، میتونه به دست اوردن یه عشق و فرار از یه جهنم باشه و یا به دست اوردن رضایت پدر  برای رفتن به دانشگاه باشه و حتی جنگیدن برای زنده موندن باشه. 
داستان جنون مکزیکی از یه نامه شروع میشه و به یه خانه خطم میشه. در این بین برای کشف رازهای ( ترسناک) عمارت باید یواش یواش با نوئمی پیش بری و رازها رو کشف کنی. نکته عجیب و مهم کتاب همینجاست، جواب همه‌ی سوال ها دقیقا جلوی روته و متوجه‌ش نمیشی. 
روند کتاب نه تند و نه ارومه یه چیز معمولی همراه با توصیفات از فضا و مکان و افکارهایی که از زبان سوم شخص میخونیم.
نوئمی دختری که میدونه داخل دوره‌ایی زندگی میکنه که زنان حتی حق رای هم ندارن و باید از شوهران و پدرانشون اطاعت کنن اما اون کار خودش رو می‌کنه. دختری جسور اما  اگاه. ( البته بعضی جاها نمیتونست جلو خودش رو بگیره. در کل نویسنده خارج از هرکلیشه‌ایی که نمیدونم این دختره امده تو دوره خودش تک باشه و فلان، راجب حقوق زن ها میگه. درواقع شرایط اون دوره رو روایت میکنه. نه تحریف و نه اضافه گویی🚶)
فرانسیس پسری که همه‌ی عمر خودش رو داخل والا مکان گذرونده و به خاطر گذشته خانواده‌اش مجبوره داخل اون خونه بمونه و استعداد خودش رو طلف کنه. 
ویرجیل شخصیتی که دلیل و رفتارش گند و نا مشخصه که خب سر اخر متوجه میشید چرا اینجوری بوده. ( نچسب) 
کاتالینا دختری که خانواده‌اش رو از دست میده یه شکست در ازدواج رو تجربه میکنه و به اولین کسی که میتونه ازدواج میکنه برای ارامش ( این کاراکتر نیاز شدید به حضور بیشتر داشت ☹️ باید بیشتر می بود و شخصیت پردازی بهتری میداشت) 
نویسنده اون حالت تاریک و قدیمی و وهم و راز الود بودن رو خیلی خوب در اورده. 
توضیحات فضا و مکان برای کار تک جلد خوب بود به نظرم و ممکنه بعضی جاها رو روند کتاب تاثیر بذاره.
فلورانس کسی که تلاش کرده بود و نتیجه نگرفته بود و تسلیم شده بود.
کتاب جوریه که برای یه سری چیزا نیاز بود تو اینترنت سرچ بزنیم ولی مترجم تو پانوشت زحمتش رو کشیده. مترجم از پس در اوردن بعضی از قسمتهای کتاب هم برامده و نگران نباشید از اون بابت.
(از یه سری موارد ساده نگذرید یه سرچ بزنید مثلا قارچ ها اونجوری لذتش بیشتر میشه.)
ایده داستان واقعا پشم ریزون بود نکته مهم اینه که در اوج تخیلی بودنش اما شدنی هم هست 🚶.( البته که همش نه) 
نزدیک ترین کتابی که بخوام به این کتاب اسم ببرم میشه گفت ( huose of hollow) البته در تفاوت های بسیار زیادی دارن اما شباهت هایی هم هست. 
لازمه بگم کتاب دارک و خشن اگر تحمل یه سری چیزا رو ندارید و چندشتون میشه بهتر نخونید ( نمیتونم یه سری قسمتها رو بگم چون اسپویل شدید هست. اما اگر واقعا روحیه این دست از کتاب ها رو ندارید نخونید ) 
نکته مهم: طراحی این کار خیلی خوب شده و یه جوریه که ناخواسته ممکنه دید رو نسبت به کتاب بالا ببره. باید بگم این کتاب صرفا یه کتاب وحشت،گوتیک خوبه نه بیشتر با توقع پایین بخونید و از داستان لذت ببرید.🖤
      

1

        کتاب: #همیشه_یک_نفر_دروغ_می‌گوید
نویسنده: آلیس فینی
مترجم: پریا خوارزمی 
تعداد صفحات: ۳۴۴
سال انتشار: ۲۰۲۰
ناشر: نون 
ژانر: جنایی معمایی
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه! 
خلاصه داستان: 
با پیدا شدن جنازه زنی به نام ریچل،پلیسی به نام جک و خبرنگاری به نام آنا در گیر پرونده میشن درحالی که جک و انا گذشته با ریچل دارن و سعی در پنهان کردنش.
بررسی:
داستان در فصل‌های کوتاه از زبان انا،جک و قاتل روایت میشه. 
شخصیت پردازی کاراکترها پله پله انجام میشه و هرچی داستان جلوتر میره توسط فلش بک‌هایی به گذشته و حال کاملتر میشه شناخت و درکشون کرد ( اینم به خاطر لین مورده که شک و تردید باشه تا مشخص کنه قاتل اصلی کیه) 
انا دختری که به خاطر گذشته و اتفاقی که توی دوران نوجوانی‌ش میوفته از شهر و مردمش فراریه و حالا با از دست دادن دوباره خانواده اش مشغوله.
جک مردی که خانوادش از هم پاشیده و در تلاش برای ادامه دادنه.
و قاتل؟؟ ( خب ایشون ملا درک نکردم 🚶 نه منطقش رو و نه دلیل کارش رو. نمیدونم شاید من اشتباه میکنم اما هنوزم برام سواله که واقعا چرا )
در گذشته این کاراکترها اتفاقات تلخ ( همون تم روانشناختی) باعث یه سری کارها تو زمان حالشون شده، کسایی که میتونن ادم بکشن یا بترسن و فرار کنن و یا بیخیال ادامه بدن و... 
(داستان نسبتا با سرعت پیش میره. اوایل کتاب یه جورهایی انگار نویسنده خیلی رو داره مشخص میکنه که قاتل کیه و به نظرم اینکه در تلاش بود شک رو روی کاراکترها بندازه برعکس عمل میکرد. هرچی جلو تر میرفت من مطمئن تر میشدم که اینا نیستن. از یک جایی هم که دیگه کاملا مشخص بود قاتل کیه ولی بازم خوب اخرش یه پیچشی داد.)
در کل کتاب نسبتا تند با شخصیت پردازی قابل قبول و باگ‌های ریز و تم روانشناختی که تاثیر یک سری اتفاقات در گذشته روی زمان حال رو نشون داد و مثل کتابهای قبلی نویسنده در تلاش بود ادمهایی با گذشته تلخ رو در پس داستان جنایی نشون بده.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

پسر شایسته
          نام کتاب: پسر شایسته 
نویسنده: فریدا مک فادن 
مترجم: 
تعداد صفحات: ۲۸۸
ژانر: تریلر روانشناختی - جنایی
ناشر: کوله پشتی 
خلاصه داستان: 
داستان روایت خانواده خوشبخت و سر کله زدن مادر خانواده، به اسم اریکا، با پشر و دخترشه. داستان از جایی شروع میشه که دختری داخل شهر گم میشه و همه سر نخ‌ها به پسر ۱۶ ساله اریکا، لیام، ختم میشه و...

بررسی: 
میشه گفت بین کارهای مک‌فادن ( که ترجمه شده ) این کتاب شخصیت پردازی قابل قبول‌تری داشت. 
کتاب با روایت اول شخص از زبان اریکا شروع میشه و چند فصلی از زبان الیویا و بازرسی پرونده گفته میشه. 
کتاب سرراست داره اطلاعات رو میده و خواننده رو دنیال خودش میکشونه تا بالاخره مشخص کنه قاتل کیه.
شخصیت پردازی همچنان راجع به پسرها براساس قیافه‌اس. 
جیسون شوهرم ورزش میکنه و خیلی خوب شده.
لیام خیلی خیلی جذابه برای یه پسر ۱۶ ساله. 
من عاشق لیاممو خیلی جذابه از پشت که بهش نگاه میکنم نمیتونم رو درس تمرکز کنم.
اما شخصیت لیام رو تونسته در بیاره پسری که از بچگی عجیب بوده و تمایلات عجیبی داشته و خیلی با ادب و مودب بوده و همه رو مجذوب خودش میکرده.
هانا خواهر لیام دختر غر غرویی که مثل دخترای ۱۴ ساله رفتار میکنه و به شدت به برادرش اعتقاد داره.
و اریکارمادری که تمام تلاشش رو میکنه از پسرش محافظت کنه و سعی کنه جلو خواسته‌های عجیبش رو بگیره ولی حتی خودش نمیدونه چقدر درسته و چقدر غلط و صرفا تونسته بود احساسات مادری رو برای اریکا به قلم بکشه. 
جیسون ؟ خوشگله، شوخی های بی مزه میکنه، خوشگله، پشتوانه خانواده اس، خوشگله، ولی خیلی کار میکنه، خوشگله و ...
الیویا دختری که فقط عاشق شده 🚶
روند داستان خوبه از همون اول شما میدونید که به کی باید مضنون باشید. داستان همونطوری پیش میره و شخصیتای بیکار و فرعی اضافه میشن و در نهایت اخر کتاب ورق برمیگرده. 
پایان کتاب قابل حدس بود، یعنی چندتا کار از مک فادن خونده باشید دیگه نیاز چندانی به فکر کردن به اینکه کی میتونه قاتل باشه ندارید. 
همچنان یه سری باگ داره و یه سری چیزا مجهول موندن و جوابی براشون داده نشد. 
 کتاب بدرد کسایی میخوره که بعد از چندتا کتاب سنگین میخوان یه استراحتی به مغزشون بدن یا مثل من اسلامپ بوده باشن. 
در کل با یه کتاب با یه ذره مسائل روانشناسی و چاشنیه جنایی روند نسبتا سریع همراه با روزمرگی طرف هستید.
        

8

زردپوست
          نام کتاب: زرد پوست 
نویسنده: ار.اف‌کوانگ 
مترجم: فاطمه محمد صادق 
تعداد صفحات: ۳۲۸
ژانر: رئال 
خلاصه داستان:
 جون دوست نویسنده معرف و موفق و امریکایی-چینی به نام اتناست. به دلیل اینکه تپان نوشتن مثل اتنا رو نداره و کتاب اولش به شکست تبدیل شده به اتنا خسادت زیادی داره اما تنها دوست اتناست. یک شب که با هم وقت میگذروندند یه پنکیک تو گلوی اتنا گیر میکنه و اتنا میمیره. جون دست نوشته‌های اتنا رو میدزده و به اسم خودش منتشر میکنه و...

بررسی: 
روایت اول شخص و متن کتاب روانو گیراست تا جایی البته. داستان روایت خطی داره و نصف کتاب با توضیحات چاپ کتاب داخل امریکا پر شده و عملا هیچ چیز نداره، حتی اتفاقاتی که مثلا میخواست هیجان به کتاب بده نتونسته کتاب رو از این روایت خطی ذره‌ایی نحات بده و هیجان بده. 
شخصیت جون به جز حسود ما هیچ چیز ازش ندیدیم. خلاصه بگم شخصیت پردازی داغون بود. برای همه کاراکترها. البته شخصیت اصلی فقط جون بود بقیه بودن در حدی که داستان پیش بره و هیچ ویژگی خاصی توی کتاب نداشتن. 
نوشته‌های پراکنده از چین و نژاد پرستی در لا به لای کتاب که حتی نویسنده نتونست به خوبی ارائه دقیق و درستی ازش به مخاطب بده به همراه اطلاعات چاپ و درواقعه رو کردن پشت پرده چاپ در خارج و حتی معروف ساختن نویسنده نه براثر نوشته بلکه خواسته ناشر و غیر کل فضای کتاب رو پر کرده بود.
و پایان کتاب بخش فاجعه اصلی بود. پایان بی سر و ته و باز که صرفا گفته‌ها و حدسیاتی از اینده بود و تمام. 
تعریف‌های نویسنده از اتنا و یه سری گفته های دیگه به شدت زیادی و غیر قابل تاثیر توی کتاب بود.

        

3

مجموعه قیام سرخ-جلد۱-قیام سرخ
          کتاب:#قیام_سرخ
نویسنده: پیرس براون
مترجم: مهنام عبادی
تعداد صفحات: ۳۳۴ صفحه وزیری
⚠️ قسمتهای داخل() نظر شخصی خودمه.
خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دارو از قشر سرخه که بر حسب اتفاقی درون مسیر یک انقلاب میوفته...( به هیچ‌وجه بیشتر نخونید حیف اسپویل بشید خصوصا صفحه پنجاه کتاب رو) 

دنیایی که توسط براون خلق شده، بیرحم، بی عدالت و ترسناکه. طبقه بندی افراد جامعه با رنگها مشخص شده؛ از زرین ها( اقازاده ها و بالا رده ها) که بالا ترین رده جامعه هستند تا سرخ ها( قشر کارگرو بی توانه جامعه)  که پایین ترینشون. از سرخ ها برای بقای خودشون با وعده های پوچ و توخالی استفاده میکنن و هرگونه مخالفتی رو با اشد مجازات، محاکمه میکنند.
براون در فصول اولیه کتاب به خوبی این موارد رو به خواننده نشون میده ( مثل نحوه اعدام کردن که چون داخل مریخ هستند عزیزان اون فرد مجبورن پاهاش رو بکشن تا اعدامی زودتر بمیره 😐)
در ابتدا با دنیای سرخ ها و در ادامه با جهان پیشرفته زرین ها رو به رو میشیم و به خوبی از پس نشون دادن این تفاوت ها در مریخ شده.
کتاب با سخنرانی یک زرین اغاز میشه و در ذهن مخاطب ایجاد سوال می‌کنه که چرا کاراکتر اصلی ( دارو) از اون ها متنفره و در فصول ابتدایی با داد شک به مخاطب بخوبی جوابش رو میده.
کتاب قیام سرخ با روایت اول شخص از زبان سرخی ( دارو) که کارش رو به خوبی انجام میده شروع و با تبدیل شدنش به فردی انقلابی به پایان میرسه.
براون طوری کتاب رو نوشته که خواننده با خودش بگه دیگه تمامه، همه چیز نابود شده، اما از همین ها هم استفاده میکنه برای شخصیت پردازی دارو( یعنی هم هیجان داستان رو حفظ میکنه هم ضعف کاراکترش رو نشون میده ) به این صورت ما داروی ضعیفی رو‌میبینم و ترس هاش رو میشناسیم. ما پله پله شاهد تبدیل شدنش به فردی فوی و انقلابی هستیم اما این مسیر قراره دردناک باشه و ما هم قراره همراهش باشیم.( بدترین قسمت بعد از اتفاق صفحه پنجاه اونجایی بود که توی اتاق باید برن تا برای مسابقه اماده بشن 🚶)
و حالا ما باید وارد یک بازی بشیم برای به قدرت رسیدن. 
( همه اینا رو دیگه میذارم توی نظر شخصی. تمام زمانی که من داشتم این کتاب رو میخوندم یاد بازی گرسنگی میوفتادم. اینجا طبقه های رنگی واونجا منطقه بود ، اینجا کاراکتر پخته میشد و ناخواسته توی مسیر انقلاب میوفتاد و اونجام همین بود. مسابقه برای زندگی رو هردو کتاب داشتند.) 
از اونجایی که جلد دوم نمیشه براش خلاصه گذاشت گفتم یکیشون کنم پس بریم برای جلد دوم.
دنیای گسترده تری داشت جلد دوم تقریبا کل منظومه‌ی شمسی. اما هیچ تفاوتی در عملکرد سیاره ها نبود یعنی همون جور که مریخی ها بودن توی بقیه سیاره ها هم بودن ( مثلا کشور خودمون شهر تا شهرش عقاید و فرهنگها فرق میکنه ولی اینجا اینو نشون نداده بود) 
پلات داستان بیشتر شده بود و تقریبا از همون فصل دوم مخاطب رو در گیر میگه.
همچنان قراره شخصیت دارو رو در مواجه با موارد مختلف ببینیم و بفهمیم ( نکته جالبش برای من این بود که نیامد یه شخصیت بسازه که میزنه دهن همه رو دیگه سرویس میکنه، اشاره به جایی دارم که بردار کسیوس میان پیشش) 
خب کل کتاب ( هردوجلد) اشارات سیاسی زیاد داشت اما جلد دوم اینکه قدرت ها ثابت نیستن و اگر روزی بالایی ممکنه همون لحظه سقوط کنی رو به خوبی نشان داد.
روند جلد دوم هم از اول سریع تر بود.
از اونجایی که کتاب قیام سرخ اولین کار نویسنده بود، داخل پسر زرین میشه پیشرفت قلمش رو به خوبی حس کرد و دید. ( و همچنان این جلد هم توی بازخوانیش تماما وایب بازی گرسنگی میداد.)
و در اخر پایان جلد دوم سوپرایز جالبی داشت اگر خواستید بخونید جلد سوم رو کنارتون داشته باشید.
و امیدوارم از این کتاب علمی تخیلی، پادارمان شهری و اپرا فضایی لذت ببرید.
ممکنه غلط املایی داشته باشه معذرت 🙃.
        

3

سایه‌ی باد
          کتاب:#سایه_باد
نویسنده:#کارلوس_روئیث_ثافون
مترجم: 
تعداد صفحات: ۷۴۰ص نشر نیماژ 
⚠️نوشته های داخل()نظر شخصی خودمه 🖤🙏
خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دنیل، از ده ساله تا بیست سالگی‌ش هست. داستان از گورستان کتابهای فراموش شده (اخربن جا برای کتابهایی که دیگه سر پناهی ندارند)شروع میشه، دنیل کتابی به اسم سایه باد رو پیدا میکنه و متوجه میشه شخصی داره تمام کتابهای نویسنده رو اتش میزنه. شروع میکنه به تحقیق و درگیر مسائلی میشه که اینده‌اش رو تحت تاثیر قرار میده.

کتاب سایه باد با جملات طولانی و تشبیه‌های زیبا و جذاب، از دل یکی از شبهای بارسلونای تیره‌ی بعد از جنگ و مردمی که درحال دست و پازدن برای بقا هستند، با پدر و پسری که به گورستان کتابهای فراموش شده میرن، شروع میشه. 
در کتاب با دوجهان طرفیم، جهانی بعد از جنگ که زندگی دنیل که به دنبال جواب سوالهاش فضایی گوتیک وار برای خواننده خلق میکنه و یکی جهان قبل از جنگ که همه چیز براساس اشراف و اشرافیت پیش میرفته.
شخصیت‌های زیادی داخل کتاب هستند،
دنیل و خولین شخصیت های شبیه هم با سرنوشتی متفاوت
فرمین فردی جنگ زده و نجات یافته برای بقا 
بئاتریس دختری سردرگم در میان ماندن و رفتن عشق و خیانت
پدر دانیل فردی درونگرا و پایبند به قولی که به عشق از دست رفته اش داده و نگهدار پسرش 
و فومرو مردی سادیسم در پی انتقام چیزی که اصلا مال خودش نبوده.
همه‌ی این شخصیت‌ها با گذشته اسرار امیز و تلخ و شیرین به هم پیوند میخورند تا دنیل راز نویسنده کتاب سایه باد رو کشف کنه. 
اشارات مستقیم سیاسی، مذهبی به سالهای ۱۹۳۳تا ۱۹۶۵ به مکرر داخل کتاب هست و مترجم در خیلی از موار با پانوشتهای دقیق و خوب به یاری خواننده میاد تا بهتر بفهمه و درک کنه.قلم نویسنده که یاد اور قلم مارکز و بورخس و آمبرتواکو و  به حدی قویه که انگار در کنار شخصیت‌ها زاده شدید و رشد میکنید با ناراحتی و غمشون، غمگین و با خوشحالی‌شون، خوشحال میشید.
فضای تاریک اون دوران بارسلونا به شدت قابل لمسه برای خواننده.
سایه باد کتابی پر از عشق و دلدادگی، مثلث های عشقی، انتقام از خود، سیاست و دسیسه و سرنوشت غمناک افرادی که گیر اشراف و سیاستهای قدرت طلبان و بی عدالتی حاکمیت شدن.
        

9

خرس و شباهنگ
          کتاب: #شب_زمستانی ( مجموعه خرس و شباهنگ)
نویسنده: کاترین آدرن
مترجم: اشکان کریمیان
تعداد صفحات: ۴۰۸
نشر باژ 
⚠️ نوشته‌های داخل () نظر شخصی من 🙃
خلاصه داستان: مارینا هنگام به دنیا اوردن دخترش ، واسیا میمیرد. قبل از مرگ از همسرش پیوتر قول میگیرد که از واسیا مواظبت کند. چون واسیا دختری متفاوت نسبت به باقی بچه‌هایش است. واسیا بزرگ میشود و...

داستان کتاب از افسانه‌ها تشکیل شده، که از همون ابتدای کتاب خواننده رو در گیر خودش می‌کنه و پیش میبره.
روند داستان در توضیح اتفاقات تنده اما بعضی قسمتها روند از حد معمول اروم تر میشه( اینو جدی تا نخونید نمیشه گفتش.) 
( به نظرم نویسنده سعی داشته که از ادبیات روس تقلید کنه و کار رو به سبک روس بنویسه. بعضی جاها تونسته اما در کلیت نتونسته کار رو اونجوری در بیاره) 
فضای کتاب تماما برفی و سفید و سرد، برای من بعضی جاها قابل تصور بود و بعضی جاها نه. 
شخصیت پردازی کاراکترها جای کار زیادی داشت، کاراکترها قابلیت زیادی داشتند برای عمیق تر و قابل فهم تر شدن. خواهران و برادرانی که هرزمان از هم حمایت میکردند با تمام تفکر متفاوتشون. 
شخصیت پردازی واسیا از همه بهتر بود اما دوست داشتم بیشتر دیدگاه و افکار و شخصیت ساشا رو بشناسم.
کتاب در کلیت فانتزی بود اما اون وسط گذرهایی به دین و عقاید رهبری دینی( کشیش ) هم میزنه. کنستانتین کشیشی که فرستاده میشه به شهر شمالی و دیدگاه مردم رو عوض میکنه و به اسم خدا از اهریمن ها دستور میگیره تا اونها رو به هدفشون برسونه در واقع گول میخوره.( فهمیدید چی شد؟ بیشتر از بازش نمیکنم) 
در کلیت من از خوندنش لذت بردم اما در کنار داستان و افسانه ها و روایت اشکالهایی هم وجود داشت.
        

2

شبهای روشن با یک تفسیر بلند
          کتاب:#شبهای_روشن
نویسنده: #داستایوفسکی
مترجم: حمید رضا آتش براب
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه
⚠️اسم کتاب هم اشاره به یک واقعه در تابستان داره و هم به حال و روز شخصیت مربوط میشه.(در تابستان نواحی شمالی کره زمین شب تا صبح مثل اغاز غروب روشنه)
شخصیت داستان مردی رویا پرداز و منزوی ست که نه دوستی داره و نه معشوقه‌ایی داشته. داستان از شبی شروع میشه که با دختری اشنا میشه و این اغاز یک داستان عاشقانه نابه.
مردی که درون افکار خودش غرق شده و ادمها رو از درون ذهنش میشناسه و حتی بدون ارتباطی نوع لباس و روزی که از فلان پارک عبور میکنه رو توی ذهن داره.
مردی که در ابتدا مستقیم با مخاطب صحبت میکنه و در ادامه تغییر میکنه.
مردی با افکاری فلسفی و بی نام که حتی در اشنایی با دختری که عاشق میشود نامش را بیان نمیکند. ( شخصیت یادداشت های زیرزمینی. در ابتدا ما ازش اسمی نمیدونستیم و فردی بود منزوی که به دلیل درک نشدن توسط جامعه به زیرزمین رو اورده بود) ( سادگی پرنس مشکین کتاب ابله در عشقی چند روزه که به وجود میاد) ( حالات راسکولنیکوف جنایت و مکافات البته در ابعاد خیلی کوچکتر در افکارش)
شما داخل کاراکتر مرد، شخصیت راسکولنیکوف، پرنس مشکین و انزوای شخصیت یادداشتهای زیرزمینی رو میبینید و این برای من خیلی جالب بود. 
عشق افلاطونی این پسر به دختری که در اولین صحبت ها به اون میگه که عاشق من نشید به شدت جالب و جذاب بود.
«کم نیست تو زندگی خودمون از این شبهای روشن زود گذر که دیر متوجهش میشیم.»
داستان عشق ادمی خیال پرداز و منزوی.
( این رو تماما داخل نظر شخصی مینویسم چون درش تحقیق نکردم که مطمئن باشم اما،
فلسفه اگزیستانسیال تمام کتاب رو در بر داره، مردی بی هدف که چند شبی در گیر هدف میشه و دوباره به حالت قبلی برمیگرده. فلسفه اگزیستانسیال میگه ما ازادیم و بی هدف تا زمانی که خودمون به زندگی هدف بدیم؛ ایا ناستنکا هدف شخصیت مرد نبود؟
و خارج از اون ابن کتاب در دوره جوانی داستایوفسکی نوشته شده، ممکنه نویسنده از خودش، شخصیتش رو الهام گرفته باشه.)
        

1

شبهای روشن
          کتاب:#شبهای_روشن
نویسنده: #داستایوفسکی
مترجم: سروش حبیبی 
تعداد صفحات: ۱۲۵( نسخه مصور)
⚠️نوشته های داخل () نظر شخصی خودمه
⚠️اسم کتاب هم اشاره به یک واقعه در تابستان داره و هم به حال و روز شخصیت مربوط میشه.(در تابستان نواحی شمالی کره زمین شب تا صبح مثل اغاز غروب روشنه)
شخصیت داستان مردی رویا پرداز و منزوی ست که نه دوستی داره و نه معشوقه‌ایی داشته. داستان از شبی شروع میشه که با دختری اشنا میشه و این اغاز یک داستان عاشقانه نابه.
مردی که درون افکار خودش غرق شده و ادمها رو از درون ذهنش میشناسه و حتی بدون ارتباطی نوع لباس و روزی که از فلان پارک عبور میکنه رو توی ذهن داره.
مردی که در ابتدا مستقیم با مخاطب صحبت میکنه و در ادامه تغییر میکنه.
مردی با افکاری فلسفی و بی نام که حتی در اشنایی با دختری که عاشق میشود نامش را بیان نمیکند. ( شخصیت یادداشت های زیرزمینی. در ابتدا ما ازش اسمی نمیدونستیم و فردی بود منزوی که به دلیل درک نشدن توسط جامعه به زیرزمین رو اورده بود) ( سادگی پرنس مشکین کتاب ابله در عشقی چند روزه که به وجود میاد) ( حالات راسکولنیکوف جنایت و مکافات البته در ابعاد خیلی کوچکتر در افکارش)
شما داخل کاراکتر مرد، شخصیت راسکولنیکوف، پرنس مشکین و انزوای شخصیت یادداشتهای زیرزمینی رو میبینید و این برای من خیلی جالب بود. 
عشق افلاطونی این پسر به دختری که در اولین صحبت ها به اون میگه که عاشق من نشید به شدت جالب و جذاب بود.
«کم نیست تو زندگی خودمون از این شبهای روشن زود گذر که دیر متوجهش میشیم.»
داستان عشق ادمی خیال پرداز و منزوی.
( این رو تماما داخل نظر شخصی مینویسم چون درش تحقیق نکردم که مطمئن باشم اما،
فلسفه اگزیستانسیال تمام کتاب رو در بر داره، مردی بی هدف که چند شبی در گیر هدف میشه و دوباره به حالت قبلی برمیگرده. فلسفه اگزیستانسیال میگه ما ازادیم و بی هدف تا زمانی که خودمون به زندگی هدف بدیم؛ ایا ناستنکا هدف شخصیت مرد نبود؟
و خارج از اون ابن کتاب در دوره جوانی داستایوفسکی نوشته شده، ممکنه نویسنده از خودش، شخصیتش رو الهام گرفته باشه.)
        

1