معرفی کتاب زردپوست اثر آر. اف. کوانگ مترجم فاطمه محمدصادق

زردپوست

زردپوست

آر. اف. کوانگ و 1 نفر دیگر
2.9
9 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

12

ناشر
سنگ
شابک
9786227383416
تعداد صفحات
328
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        «زردپوست» به روابط نویسندگان و پشت پرده‌ی حسادت‌ها و ماجراهای آن‌ها می‌پردازد: نویسنده‌ی موفقی به شکل تصادفی از دنیا می‌رود و نویسنده‌ی دیگری به نام «جونیپر هیوارد» رمان او را به نام خودش منتشر می‌کند… اما از جمله ویژگی‌های برجسته‌ی این رمان، چندوجهی بودن آن است. شما با رمانی مواجهید که همان طور که «استیفن کینگ» می‌گوید، هم جنایی است، هم ترسناک، هم طنزآمیز، هم روان‌شناختی. اما بیش از همه، رمان خیره‌کننده‌ای است درباره‌ی «حسادت» و ذات حیرت‌آور انسان امروز.
      

یادداشت‌ها

Elias

Elias

1403/7/10

          نام کتاب: زرد پوست 
نویسنده: ار.اف‌کوانگ 
مترجم: فاطمه محمد صادق 
تعداد صفحات: ۳۲۸
ژانر: رئال 
خلاصه داستان:
 جون دوست نویسنده معرف و موفق و امریکایی-چینی به نام اتناست. به دلیل اینکه تپان نوشتن مثل اتنا رو نداره و کتاب اولش به شکست تبدیل شده به اتنا خسادت زیادی داره اما تنها دوست اتناست. یک شب که با هم وقت میگذروندند یه پنکیک تو گلوی اتنا گیر میکنه و اتنا میمیره. جون دست نوشته‌های اتنا رو میدزده و به اسم خودش منتشر میکنه و...

بررسی: 
روایت اول شخص و متن کتاب روانو گیراست تا جایی البته. داستان روایت خطی داره و نصف کتاب با توضیحات چاپ کتاب داخل امریکا پر شده و عملا هیچ چیز نداره، حتی اتفاقاتی که مثلا میخواست هیجان به کتاب بده نتونسته کتاب رو از این روایت خطی ذره‌ایی نحات بده و هیجان بده. 
شخصیت جون به جز حسود ما هیچ چیز ازش ندیدیم. خلاصه بگم شخصیت پردازی داغون بود. برای همه کاراکترها. البته شخصیت اصلی فقط جون بود بقیه بودن در حدی که داستان پیش بره و هیچ ویژگی خاصی توی کتاب نداشتن. 
نوشته‌های پراکنده از چین و نژاد پرستی در لا به لای کتاب که حتی نویسنده نتونست به خوبی ارائه دقیق و درستی ازش به مخاطب بده به همراه اطلاعات چاپ و درواقعه رو کردن پشت پرده چاپ در خارج و حتی معروف ساختن نویسنده نه براثر نوشته بلکه خواسته ناشر و غیر کل فضای کتاب رو پر کرده بود.
و پایان کتاب بخش فاجعه اصلی بود. پایان بی سر و ته و باز که صرفا گفته‌ها و حدسیاتی از اینده بود و تمام. 
تعریف‌های نویسنده از اتنا و یه سری گفته های دیگه به شدت زیادی و غیر قابل تاثیر توی کتاب بود.

        

5

عطیه

عطیه

2 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          - این کتاب برای چالش کتابخوانی ماه فوریه با دوستم ناتالی بود


▪︎ جون هیوارد یک نویسنده جوان با کلی آرزو  که اولین کتابی که با ذوق و شوق نوشت یک شکست سنگین بود. هیچ ناشری حاضر نبود کتابش رو چاپ کنه و به ناچار یک انتشارات گم نان کتابشو چاپ کرد و اون کتاب هم فروشی نداشت و به فراموشی رفت

▪︎ آتنا یک نویسنده جوان چینی – آمریکایی و "دوست" جون اولین کتابی که مینویسه میترکونه و سریع ترند میشه، انتشارات خیل خفن اون کتاب رو برمیداره و چاپ میکنه و همینطور 2 تا کتاب بعدی آتنا به سرعت چاپ میشن و ترند میشن و آتنا میفته سر زبون ها و نتفلیکس هم به زودی قراره یک اقتباس از کتاب آتنا بسازه


▪︎▪︎ آتنا عزیز دل دنیای ادبیات و جون به معنای واقعی کلمه هیچ کس .... 


وقتی آتنا تو یک حادثه عجیب جونشو از دست میده ، جون دست نوشته جدید آتنا که چاپ نشده بود رو میدزده ... شروع میکنه روش کار کردن و وقتی اون رو برای ناشر میفرسته همه عاشق کتاب میشن و اون کتاب با اسم جانیپر سانگ منتشر میشه 
---------‐----- 

روند چاپ شدن و ترند شدن کتابا، اینکه چرا یه کتاب رو همه میخونن و عاشقش میشن و چرا یه کتاب رو هیچ کس نمیبینه، دست های پشت پرده ، تبلیغات و تمام این مسائلی که ما به عنوان کتابخون ها باهاش در ارتباطیم و شاید برامون سواله تو این کتاب اومده
 
این کتاب به بهترین شکل کنسل شدن یک فرد یا یک پروژه تو فضای مجازی و توییتر رو نشون داد(cancel culture )

 به عنوان فردی که مدت طولانی تو فندوم توییتر بودم این فضای سمی رو به خوبی درک کردم حتی خودمم یکبار به جرم نژاد پرستی کنسل شدم ( من نژاد پرست نبودم
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خب یه کتاب دیگه از کوانگ که میخکوبم کرد...
من بعد از بابل (Babel) کلا به این نتیجه رسیدم که باید کتابای دیگهٔ این دختر رو هم بخونم، حالا بعد از این یکی دیگه اینطوریه که هر چی کوانگ نوشته باشه مستقیم بدون هیچ‌گونه تعللی می‌ره تو فهرست انتظارم 😄

من اصولا واسه کتابایی که ترجمه نشده باشه مرور خاصی نمی‌نویسم چون به نظرم فایده‌ای نداره 😢. این یکی ولی ترجمه‌ش تو سایت مرکز اسناد اومده بود و احتمالا تو مسیر مجوز و چاپه! در نتیجه می‌ارزه براش مرور بنویسم :)

کتاب یه روایت اول شخص از ماجرای دختریه که کتاب دوستش رو بعد از مرگش به اسم خودش منتشر می‌کنه...

یعنی در واقع شخصیت اصلی که داره اتفاقات رو تعریف می‌کنه یه جورایی آدم بدهٔ داستانه.

نثر کتاب به شددت درگیرکننده‌ست و قشنگ یه سری جاها زمین گذاشتنش غیرممکنه :)

نکتهٔ مهم اینجاست که این خانوم دزد کتاب سفیدپوسته و اون دوست مرده‌ش چینی-آمریکایی، کتابم در مورد نقش یه گروه کارگر چینی تو جنگ جهانی اوله... اینطوریه که کلی بحثای نژادپرستی میاد وسط...

اگه کسی بابل رو خونده باشه و یه مقدار با نقدهایی که ملت سر اون کتاب روانهٔ کوانگ کردن آشنا باشه، خیلی جاها تو این کتاب یه پوزخندی گوشهٔ لبش می‌شینه 😏 چون کوانگ خیلی واضح اینجا داره به منتقداش تیکه میندازه 😏 (آفرین دختر ما پشتتیم 😎).

همچنین به نظرم این کتاب برای آدمای کتابخون جذابیت دوچندانی داره. اینجا کوانگ از پشت پردهٔ سیاه صنعت چاپ کتاب تو آمریکا میگه و مثلا کلی ارجاع هم به جناب گودریدز داریم :) البته که یه سریا بهش ایراد گرفتن که این تصویری که تو از این صنعت ارائه دادی ناقصه و خب یه سریا هم گفتن نه دقیقا همینه 😄. کلا برای منی که آثار نویسنده‌های آمریکایی (حداقل ساکن آمریکا) یه بخش قابل‌توجهی از سبد مطالعه‌م رو تشکیل میدن، این بخش‌ها خیلی جالب بود.

در نهایت اینکه اگه همین توضیح داستان رو از نویسندهٔ دیگه‌ای دیده بودم بعید بود برم سراغش، ولی نمی‌تونستم از یه کتاب کوانگ بگذرم و اینطور شد که این بشر دوباره شگفت‌زده‌م کرد :)
        

40