یادداشت Elias
1403/7/5
4.0
5
کتاب: #شب_زمستانی ( مجموعه خرس و شباهنگ) نویسنده: کاترین آدرن مترجم: اشکان کریمیان تعداد صفحات: ۴۰۸ نشر باژ ⚠️ نوشتههای داخل () نظر شخصی من 🙃 خلاصه داستان: مارینا هنگام به دنیا اوردن دخترش ، واسیا میمیرد. قبل از مرگ از همسرش پیوتر قول میگیرد که از واسیا مواظبت کند. چون واسیا دختری متفاوت نسبت به باقی بچههایش است. واسیا بزرگ میشود و... داستان کتاب از افسانهها تشکیل شده، که از همون ابتدای کتاب خواننده رو در گیر خودش میکنه و پیش میبره. روند داستان در توضیح اتفاقات تنده اما بعضی قسمتها روند از حد معمول اروم تر میشه( اینو جدی تا نخونید نمیشه گفتش.) ( به نظرم نویسنده سعی داشته که از ادبیات روس تقلید کنه و کار رو به سبک روس بنویسه. بعضی جاها تونسته اما در کلیت نتونسته کار رو اونجوری در بیاره) فضای کتاب تماما برفی و سفید و سرد، برای من بعضی جاها قابل تصور بود و بعضی جاها نه. شخصیت پردازی کاراکترها جای کار زیادی داشت، کاراکترها قابلیت زیادی داشتند برای عمیق تر و قابل فهم تر شدن. خواهران و برادرانی که هرزمان از هم حمایت میکردند با تمام تفکر متفاوتشون. شخصیت پردازی واسیا از همه بهتر بود اما دوست داشتم بیشتر دیدگاه و افکار و شخصیت ساشا رو بشناسم. کتاب در کلیت فانتزی بود اما اون وسط گذرهایی به دین و عقاید رهبری دینی( کشیش ) هم میزنه. کنستانتین کشیشی که فرستاده میشه به شهر شمالی و دیدگاه مردم رو عوض میکنه و به اسم خدا از اهریمن ها دستور میگیره تا اونها رو به هدفشون برسونه در واقع گول میخوره.( فهمیدید چی شد؟ بیشتر از بازش نمیکنم) در کلیت من از خوندنش لذت بردم اما در کنار داستان و افسانه ها و روایت اشکالهایی هم وجود داشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.