روشان

تاریخ عضویت:

فروردین 1403

روشان

@Rowshan

69 دنبال شده

90 دنبال کننده

rowshan_prs

یادداشت‌ها

نمایش همه
روشان

روشان

دیروز

        «من میان آن‌ها غریبه‌ام و زبان‌شان از سنگ است.» 
کتاب یک سخنرانی در سپتامبر 2023 از ایزابلا حماد و یک پس‌نگاره درباره غزه در سال بعد آن است. هر دو  متن مربوط به مسئله فلسطین هستند با این تفاوت که هفتم اکتبر  فاصله این دو متن است. شاید بتوان گفت بخشی از آنچه در سخنرانی اول مطرح است بعد از هفت اکتبر کم‌اهمیت می‌شود و این شکاف‌ها مدام بیشتر و بیشتر می‌شوند:«نمی‌دانم شمایی که این‌ها را می‌خوانید در چه واقعیتی زندگی می‌کنید. آن لحظه از زمان که این‌ها را می‌خوانید، درباره لحظه‌ای که من در آن هستم چه می‌گویید؟ شکاف میان ما چقدر دهان باز کرده؟»
محوریت سخنرانی اول لحظه‌ی بازشناسی است. لحظه‌ای که فرد، مانند شخصیت اصلی یک رمان و فیلم، در یک لحظه به حقیقت هولناک رو به رو چشم می‌دوزد و پس از آن برای همیشه تغییر می‌کند. مانند لحظه‌ای که سرباز اسرائیلی دچار بازشناسی می‌شود و از وظیفه خود، کشتن یک فلسطینی لب مرز، فرار می‌کند. 
اما مسئله اینجاست که چطور این لحظه ممکن می‌شود؟ چه روایتی باید بر کلان روایت موجود غلبه کند تا این لحظه ایجاد شود؟ چه کسی باید روایت کند؟ به زبانی واقع‌بینانه‌تر:« چند فلسطینی باید بمیرند تا یک سرباز اسرائیلی به چنین شهودی برسد؟»
همچنین مسئله اینجاست که مسئولیت این روایتگری با کیست؟ با فلسطینی زیر آوار؟ یا اساسا این پرسش مهم که آیا همچنان باید به روایتگری برای ناظر بیرونی، عمدتا سفیدپوست غربی، امید ببندیم یا راه دیگری هم هست؟ این سوالات اساس بخش مهمی از مسئله فلسطین و ادبیات پسااستعماری هستند که گرچه سوالاتی به نظر کلی، اما می‌توانند با لحظه لحظه زندگی هر کداممان گره بخورند.
متن دوم انگار بعد از هفت اکتبر تنها سعی می‌کند روایتی از فلسطین به جا بگذارد. از قصه‌ی استعمار اروپایی و آمریکایی و حالا اسرائیلی بگوید. در واقع متن دوم موضع‌گیری‌ای است علیه آنچه در غزه پس از هفت اکتبر گذشته است. رد آن چیزی که اسرائیل «دفاع از خود» می‌نامد. پایان این متن بازگشت و ادای دینی به آرمان فلسطین است. و پررنگ کردن این امیدِ کمرنگ: که فلسطین نابود نمی‌شود. «دولت اسرائیل دوست دارد فلسطین را نیست و نابود کند، اما اگر خیال می‌کند چنین کاری شدنی است، اشتباه می‌کند. فلسطین در حیفاست. فلسطین در قدس است. فلسطین در غزه است. فلسطین در دریای مدیترانه است. فلسطین در اردوگاه‌های آوارگان، از شتیلا تا یرموک، زنده است. فلسطین حتی در نیویورک زنده و سرزنده است. نکند واقعا فکر می‌کنند می‌توانند اراده زندگی را در فلسطینی‌ها نابود کنند؟»
«روزی این جنگ متوقف خواهد شد و آن‌هایی که زنده مانده‌اند باز خواهند گشت و از نو خواهند ساخت، و دوباره در این خانه‌ها زندگی خواهند کرد.»
      

15

روشان

روشان

1404/1/19

        این کتاب چند درس‌گفتار از اورهان پاموک درباره‌ی رمان‌نویسی و تجربه‌ی زیستن با رمانه. عنوان کتاب پاسخیه به مقاله شیلر، «درباره شعر ساده و شعر احساسی»، که پاموک این تقابل رو در رمان پیاده می‌کنه و می‌گه رمان‌نویس ساده‌نگر از اینکه می‌تونه تماما آنچه در ذهن داره رو با کلمه بیان کنه مطمئنه و به سادگی این کار رو می‌کنه، اما رمان‌نویس اندیشمند دائما در تردیده و نوشتن براش طبیعی و بدیهی نیست. به نظر پاموک تلفیق این دو تا می‌تونه یه رمان خوب در بیاره. 
میون نکات متفاوتی که تو این کتاب مطرح می‌شه، چیزی که ازش برمی‌دارم توجه پاموکه به تصویرسازی، بیان احساسات در رمان و مهم‌تر از همه، اشیا. پاموک از این حرف می‌زنه که بدون فزونی ثروت ناگهانی در اروپای میانه سده نوزده که منجر به ورود اشیاء کثیری به زندگی روزمره آدم‌ها شد، هنر رمان در قرن نوزده نمی‌تونست این چنین پیشرفت کنه. اون تاثیر اشیاء رو زندگی و منزلت افراد و به طبع اون تاثیرش در رمان رو بررسی  میکنه. هر نویسنده به نحوی متفاوت از این اشیاء استفاده میکنه تا شخصیت‌ها و فضای خودش رو بسازه. 
نکته قابل توجه دیگه تو این کتاب، فهم پاموک از رمان سیاسیه. به نظر اون رمان‌هایی که ادعای سیاسی بودن میکنن اتفاقا چندان وضعیت خوبی ندارن. برای پاموک رمانی سیاسیه که برای شناخت «دیگری» تلاش کرده باشه. تلاش کرده باشه قصه‌ی فراموش شده یک دیگری رو روایت کنه و این دیگری میتونه از نژاد، طبقه و جنسیتی متفاوت باشه. 
وجوه مثبت این کتاب، نسبت به درس‌گفتارهایی که در مورد نوشتن وجود داره، اینه که با تجربه و روایت شخصی پیش میره و از حالت کتاب درسی کاملا خارج میشه. همچنین اینکه نه تنها از زاویه دید یک رمان‌نویس بلکه از دید یک رمان‌خوان هم نوشته شده و از این جهت تجربه‌ی خوندن رمان رو هم غنی‌تر می‌کنه.
تنها مشکلم با پاموک اینه که هنوز نسبتش رو با غرب متوجه نشدم و نمی‌فهمم به عنوان یک نویسنده ترک در نسبت با هژمونی دانش و ادبیات غرب کجا وایساده. امیدوارم بفهمم((:
      

9

روشان

روشان

1403/12/15

        نوشتن یک مرور منسجم و خوب  از این کتاب خودش یه پروژه‌ست که متاسفانه من الان سراغش نمی‌رم. فقط می‌تونم بگم که اگر کسی دغدغه مطالعات جنسیت و تاریخ (به خصوص در مورد ایران) داره بهتره از این کتاب عبور نکنه. این ادعا رو معمولا راجع به کتاب‌ها نمی‌کنم چون همیشه کتاب‌های بهتر و مهم‌تری هست اما سوالاتی که نجم آبادی تو این کتاب مطرح می‌کنه رو نمیشه نادیده گرفت. این سوالات اونقدر درگیرکننده‌ست که دیگه نمی‌شه به قبل از این کتاب برگشت و مفروضاتمون در مورد جنسیت و تاریخ رو بدیهی گرفت. نمی‌شه به راحتی گفت که بامداد خمار یک کتاب عامه پسنده و ارزش بررسی نداره. نمیشه راحت از بررسی وجوه جنسیتی متون قدیمی مثل یوسف و زلیخا گذر کرد و مهم‌تر از همه برای من، دیگه نمی‌شه باد به غبغب انداخت و با اعتماد به نفس گفت: «زنان تو دوره قاجار عاملیت نداشتن». 
بیش از هر چیز از روش کار نجم آبادی مشق برداشتم و از شیوه‌ی مواجهه‌ش با تاریخ یاد گرفتم. یاد گرفتم که شدنیه که نام‌های فراموش‌شده رو به ذهن آدم‌ها برگردونی و عاملیت به‌ حاشیه‌رانده‌شدگان رو با حوصله یادآور بشی. 
راجع به یه جستار اگه بخوام جداگونه صحبت کنم، «فراسوی قاره آمریکا»ست. جستار کوتاهی که بیش از اینکه یک پاسخ باشه یک سواله. پاسخ‌هایی هم می‌ده اما سواله که مهمه. چیز دیگه‌ای که در مورد این جستار خیلی من رو به وجد آورد اینه که نجم آبادی اینجا با کمک دیگران، کتاب «زنان سیبیلو مردان بی ریش» خودش رو نقد می‌کنه. بسیار شفاف و دقیق، با ارجاع مستقیم به کسانی که نقدش کردن خودش رو در معرض نقد قرار میده. این کار نجم آبادی رو بسیار مرتبط با رویکردش نسبت به عینیت علمی و بی‌طرفی پژوهشگر می‌دونم و فکر می‌کنم برای همین از این شفافیت در مقام یک پژوهشگر نمی‌ترسه.
      

51

روشان

روشان

1403/11/25

        «از پنجره‌هایی که زنان پشت درهای بسته از بدن‌های دیوانه‌ی‌شان رو به بیرون باز کردند، نگاه خواهم کرد. بارها و بارها خودم را از آن پنجره‌ها  پایین خواهم انداخت.»
حکایت زنان دیوانه حکایت مطرودان است. احتمالا به همین دلیل هم محبوب خیلی‌ها نخواهد بود. قصه‌ها پر از رنج، مرگ و سیاهی هستند و نفس آدم را بند می‌آورند. در یک جمله کتاب، کتاب اذیت کننده‌ای است. اما چرا این کتاب و این شیوه روایت مهم است؟
بتول ساری در مقاله‌ای به اسم «زنان دیوانه ادبیات: جنسیت و روایت در آثار مینه سوئوت» به این موضوع می‌پردازد که سوئوت چگونه در این مجموعه و آثار دیگر خود «آنچه که غیرقابل روایت است را به روایت در می‌آورد.» ساری به سراغ این می‌رود که هم «جنون» و هم «زنانگی» هر دو سرنوشت مشترکی داشته و به حاشیه رانده شده‌اند. طرد در دنیای واقعی به طرد در دنیای ادبیات نیز منجر شده و نه زنان و نه دیوانگان صدایی نداشته‌اند. سوئوت سعی دارد این صداهای مغفول را بازنمایی کند. همچنین او تجربه‌ی تروما و دیوانگی را رخدادی فردی نمی‌بیند و تیغ برنده‌ای می‌گذارد بر گلوی ساختار مردسالاری که یا زنان را به جنون می‌کشد و یا آنان را دیوانه‌انگاری می‌کند. همچنین به گفته‌ی ساری، سوئوت در فرم روایت خود نیز ملاحظاتی داشته. راوی‌های نامطمئن قصه‌ها، پرش در روایت، ابهام، تکرار و ... را می‌توان تلاشی برای برهم زدن فرم‌های از پیش تعیین شده‌ی داستان نویسی که مبتنی بر عقلانیت مردانه است، دانست. نکته‌ی دیگر اینکه داستان کوتاه‌های این مجموعه چندصدا هستند و فراتر از یک راوی و یک منظرگاه نوشته شده‌اند.ضمن اینکه شعرهای میان داستان‌ها که با ضمیر اول شخص روایت می‌شوند، حضور خود سوئوت را در میان سطور قصه‌ها به ما یادآوری می‌کنند.
افسانه‌های بومی، کودکان، فالگیرها، گروه‌های قومی درحاشیه و..  در داستان‌های او نشان می‌دهد سوئوت تنها دغدغه زنان و دیوانگان را ندارد. بلکه نسبتی پررنگ با بوم خود دارد. مینه سوئوت، لااقل در ذهن من، یک زن قصه‌گوی شرقی است که، هر قدر هم تلخ، ناچار از گفتن حکایت‌های غم انگیزی است که بر زنانش رفته و من فکر می‌کنم ما هم ناچار به گوش دادن به این حکایت‌ها هستیم. حکایت آدم‌هایی که همواره سعی در نادیده گرفتن‌شان داریم و چشم‌مان را از آنها برمی‌گردانیم.
      

14

روشان

روشان

1403/10/11

        از این کتاب سه تا جستار تصویر یک دوست، روابط انسانی و حرفه‌ی من رو خیلی دوست داشتم. نزدیک و همدلانه و جدید بود. واقعا «روابط انسانی» نوازشی بود برای پریشونی دائمیم که «باید با آدما چیکار کنم؟» این جستار نازت می‌کنه و می‌گه ببین خیلی نمی‌تونی کاریش کنی. از بچگیت تا الان درگیر این پرسش بودی و واقعا اونقدر هم که فکر می‌کنی قرار نیست وضعیت تغییر کنه. صرفا سنت می‌ره بالاتر و با این پریشونی بیشتر دوست می‌شی و مهم‌تر از همه فرم این متنه که بهت می‌گه این یه درد مشترکه.
یک جایی که نمی‌تونم با گینزبورگ ارتباط برقرار کنم یه مواجهه‌ی حکم‌دهنده و از جنس قضاوته که بعضی جاها می‌زنه بیرون. حکم می‌ده در مورد سکوت، در مورد انگلستان، در مورد نسل قبل از خودش و این رو جوری نمی‌نویسه که بتونم همدلی کنم. خیلی والدگونه می‌نویسه بعضا.
ولی اگه یه چیز بخوام از این کتاب بردارم، چیزی که مستقیم هم بهش اشاره نمی‌کنه و ذهن من تیکه‌های جدا افتاده رو گذاشته کنار هم، توجه به چیزهای کوچک و حقیره. چند جا می‌گه که علاقه‌ای وسواس‌گونه به این چیزها داره و راهشون رو هم به داستان‌هاش باز کرده. این در جدیدی بود که برام باز شد. دیدن و شفاف دیدن حقارت‌های کوچک مربوط به انسان و توصیف کردنش شاید بتونه درمانی باشه برای شرمی که جدا جدا تجربه‌ش می‌کنیم و در واقع اونقدرم چیز عجیبی نیست. البته به تصویر کشیدن این چیزهای کوچک زشت شاید کارهای دیگه، و مهم‌تری، هم بکنه که باید بیشتر بهش فکر کنیم.
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.