چرا شد محو از یاد تو نامم؟

چرا شد محو از یاد تو نامم؟

چرا شد محو از یاد تو نامم؟

4.6
8 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

27

ناشر
بیدگل
شابک
9786226863124
تعداد صفحات
372
تاریخ انتشار
1399/11/4

لیست‌های مرتبط به چرا شد محو از یاد تو نامم؟

یادداشت‌ها

اِلی

1400/10/16

        افسانه نجم آبادی، استاد تاریخ و مطالعات جنسیت دانشگاه هاروارد، که اجدادش نقش برجسته ای در تاریخ مشروطیت داشته اند، یکی از نام آورترین محققان حوزه مطالعات زنان در ایران پس از مشروطه است. بسیاری از دستاوردهای نجم آبادی همچنان در ایران ناشناخته باقی مانده اند و از این جهت میتوان کتاب «چرا شد محو از یاد تو نامم» را تلاشی تحسین برانگیز در شناخت این پژوهشگر به جامعه خوانندگان فارسی زبان دانست، گرچه پیش از این، کتاب «زنان سیبیلو، مردان بی ریش» با تصحیحاتی به بازار کتاب عرضه شده بود.
در این کتاب، نه مقاله گردآوری شده اند که شش مقاله از زبان انگلیسی ترجمه شده اند. در این یادداشت به چند مقاله از میان مقاله های این کتاب که نظر نگارنده را بیشتر به خود جلب کرده اند اشاره خواهد شد.
«حکایت دختران قوچان» نام یکی از کتاب های نجم آبادی است که در آن مفصلا ماجرای فروش دختران قوچان را واکاوی کرده است. مقاله «چرا شد محو از یاد تو نامم» که نام این کتاب برگرفته از آن است، محتوای کتاب را بطور خلاصه بیان می کند. حکایت فروخته شدن دختران قوچان یکی از مهم ترین و اثرگذارترین وقایع دوران مشروط است. نجم آبادی در این مقاله نشان می دهد چگونه ناکامی و شکست در بازگرداندن دختران قوچان به دیگر ارکان نیز نفوذ کرد و شکستی همه جانبه برای اقتداری پوشالی رقم خورد. یکی از نکات بسیار قابل توجه این مقاله بحث بر سر مفهوم «وطن» است. از آنجا که دختران قوچان گویی ناموس «ملت» بودند که به غارت رفته بودند، فروختن آنها به قومی «نامسلمان» به مثابه فروختن وطن بود. در نتیجه، در طی این فرایند وطن مفهومی زنانه می یابد و در اذهان به موجودی دفاع کردنی تبدیل می شود. در خلال مقاله نجم آبادی به ضعف تاریخ نگاری مشروطه اشاره می کند و نقاط مبهمی را توضیح می دهد که از دید دیگر تاریخ نگاران پنهان مانده است. به نظر می رسد مولف پیش از هر هدف، در نظر داشته است که نقش زنان را در تاریخ مشروطه، هرچند نقش دلاورانه و شرافتمندانه ای نباشد، نشان دهد و غفلت بزرگ تاریخ نگاران و تلاش نه چندان معقول آنان در ثبت تاریخی «بدون جنسیت» را تصحیح کند.
از میان مقالات ارزشمند دیگر که انتخاب برای معرفی از میان آنان بسیار دشوار می نماید، مقاله «"نیکو ترین داستان" حکایت کیست، زلیخا یا یوسف» که نتیجه همکاری نجم آبادی با گاین کارن مرگوریان است، تفسیری نو بر حکایت یوسف و زلیخا محسوب میشود و فارغ از محتوای آن، کلاس درسی بر تفکر انتقادی و روش شناسی علوم انسانی است. نجم آبادی با استفاده از روایت قرآنی، تفسیرهای نوشته شده بر آن، متون ادبی نظیر نصیحت الملوک ها و قصص الانبیا و همچنین اشعار رابطه بینامتنی میان این روایات را بررسی می کند. برای پرهیز از بیان مطالب مقاله، تنها به دغدغه نویسنده اشاره میشود: تفسیرهای نو از روایتی کهن، می تواند نگاه نسبت به زنان را تغییر دهد، آن هم تحت نظام مردسالاری که میل او را تهدیدی برای جامعه میداند.
در پایان به منظور راهنمایی خوانندگان احتمالی این سطور درباره نجم آبادی به برخی از نوشته های این محقق که هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده اند اشاره میشود:
Islamicate Sexualities, Translations across Temporal Geographies of Desire
Encyclopedia of Women and Islamic Cultures
Gendered Transformations: Beauty, Love, and Sexuality in Qajar Iran

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          در این روزها احساسی که بیشتر از هر احساس دیگه‌ای گریبانم رو گرفته، نداشتن تعادل و کنترله. تعادل زندگی روزمره و کنترل اکثر چیزها از دست من و خیلی‌ها خارج شده. در حدی که جرئت نمی‌کنم برنامه‌ریزی حتی کوتاه‌مدت بکنم. و تنها راه‌حل نصفه و نیمه هم برای اینکه حس کنم کمی کنترل اوضاع دستمه، خوندن تاریخه. 

افسانه نجم‌آبادی به من و خیلی از ما که در تمام این سال‌ها روایت‌هایی مردانه از تاریخ خوندیم، خوانش جدیدی از تاریخ معاصر ایران رو ارائه می‌ده. خوانشی که در اون زن‌ها وجود دارند، کنش دارند و عاملیت! تاریخی که در اون زن‌ها تو پستو و و زیر روبنده نبودن. زن‌هایی که مطیع نبودن. زن‌هایی که تصمیم‌گیری می‌کردند، ابراز می‌کردند، نقشه می‌ریختند، میل جنسی خودشون رو بروز می‌دادند و واقعا «انسان» بودن!

محو قصه‌ی زنانی شدم که برای آگاهی هم‌جنس‌های خودشون و غیر‌همجنسان زبون‌نفهمی که سعی در پاک کردن زن از جامعه داشتند، خستگی‌ناپذیر تلاش می‌کردند. اسم‌ این زن‌ها رو جستجو کردم و ساعت‌ها به عکس‌هاشون خیره شدم. روش زیستشون رو تصور کردم. که برای نوشتن چند خط مواخذه و محاکمه می‌شدن. که برای حرف زدن تنبیه و برای درخواست حق طبیعی در بند می‌رفتند.
و غمگینه که هنوز هم، هر چند در ابعادی کوچیک‌تر ولی باز دوباره شاهد خفگی صدای زنان هستیم و حالا حالاها هم خواهیم بود!

از حکایت دختران قوچان شوربخت گرفته که ملعبه دست پدران و برادرانشون شدن و فقط وقتی بحث «ناموس» این مردها وسط اومد، بحث در مورد دادخواهی از اون‌ها پا گرفت، 

از بامداد خمار، عاشقی در ایران مدرن و دوباره خوندن از زنانی که از ابراز عشق و حتی بالاتر از اون، ابراز میل جنسی نمی‌ترسند، 

از داستان زلیخایی که حتی با وجود پایان اخلاقیش، من خواننده‌ی فمنیست همچنان از اراده‌ی این زن سرمست می‌شم و مو به تنم سیخ می‌شه،

تا شهناز آزاد و فخرآفاق پارسا که نوشتند و نوشتند و نوشتند، تو این کتاب با زنان ارزشمندی آشنا شدم که قطعا تا آخرین روز زیستم به عنوان یک زن همراه من خواهند بود.
        

0