سید امید حسینی

سید امید حسینی

بلاگر
@Omidh717

162 دنبال شده

185 دنبال کننده

omidh717

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بیگانه‌ای در دهکده رمانی جذاب و متفاوت از آثار طنزآمیز و ماجراجویانه‌ی مارک تواینه. این کتاب فضایی رازآلود و فلسفی داره و با نقدهای تند اجتماعی و مذهبی، یک اثر خاص توی کارنامه‌ی تواینه.

من با این رمان در یوتوب آشنا شدم و چند ماه دنبال نسخه‌ی فیزیکیش بودم اما پیدا نکردم پس کتاب صوتیش رو گوش دادم. 

داستان در دهکده‌ی کوچیکی در اتریش اتفاق می‌افته که مردمی متعصب و مذهبی داره. زندگی این مردم با اومدن یه فرد عجیب تغییر می‌کنه. این فرد عجیب شیطانه که با بچه‌های دهکده دوست میشه و معجزات و شگفتی‌های زیادی به اونها نشون میده. 

این اثر از آخرین نوشته‌های مارک تواین به حساب میاد. رمانی کوتاه و تاریکه که نگاهی از بیرون به انسان داره، نگاه شیطان به زندگی بشر و قضاوت‌های اون راجع‌به ما.

تواین در این رمان با استفاده از حضور شیطان، ذات بشری را زیر سوال می‌بره. اون انسان رو موجودی ناتوان، اسیر توهمات، بی‌ارزش و قربانی سرنوشتی بی‌معنا نشان می‌دهد. نگاه غریبه (شیطان) به جهان، از خودخواهی، حماقت، جنگ‌های بیهوده، تعصب و پوچی زندگی انسان‌ها پرده برمی‌داره.

بیگانه‌ای در دهکده فراتر از یه داستان ساده است؛ یه تأمل فلسفی درباره‌ی سرشت بشره. این کتاب رو میشه در کنار آثاری مثل بهشت گمشده یا یادداشت‌های شیطان قرار داد، آثاری که در اون‌ها، شیطان نه‌فقط یک موجود شرور، بلکه یک راوی حقیقته.
      

51

        رمان کاندید نقدی تندو‌تیز با طنزی تلخ به خوش‌بینی ساده‌لوحانه است. ولتر فیلسوف عصر روشنگری به این مبحث که «ما در بهترین دنیای ممکن زندگی می‌کنیم» می‌تازه و ادیان و انواع تفکرات و مکتب‌های فلسفی و حتی نویسندگان رو زیر پا له می‌کنه. 
کاندید شخصیت اصلی رمان از مکان زندگیش که شبیه به بهشت عدن هستش رانده و با سختی‌ها و رنج‌های عجیب و غریب دنیا رو‌به‌رو میشه. سعی می‌کنه فلسفه‌ی استاد خودش که می‌گفته دنیا بهترین جا برای زندگیه و همه چی در جای خودش قرار داره رو به یاد داشته باشه اما دنیا و زندگی تلخ‌تر از این حرف‌هاست. 
ولتر نگاه خوش‌بینانه به جهان رو با استفاده از طنز و اغراق در نشون دادن پلیدی‌ها و واقعیت‌های وحشتناک زندگی، به چالش می‌کشه. 
داستان پر از قتل و غارت و تجاوز و مرگه. (مثل دنیای خودمون و همه‌ی زمان‌ها در تاریخ.) 
رمان نشون میده خوش‌بینی در این جهان می‌تونه چقدر احمقانه باشه. 
ولتر به هیچ دینی رحم نمی‌کنه. نشون میده روحانیون مسیحی و یهودی و مسلمانان چقدر ریاکار و ستمگر و متعصب هستند. 
در پایان هم ولتر به این مسئله اشاره می‌کنه که دنیا همینه که هست و بحث‌های فلسفی بیهوده است و هر کس باید زندگی خودشو بسازه. 
این رمان رو خانمم بهم پیشنهاد داد چراکه من خالی از خوش‌بینی هستم و حدس می‌زد ازش خوشم بیاد، من هم واقعاً از خوندنش لذت بردم. 
      

23

        رمان دل تاریکی شاعرانه و عمیق و اسطوره‌ای و نمادین، فراتر از رمانی در نقد استعمار و اعمال مسیحیان بود. این رمان به اعماق روح تاریک بشر سرک می‌کشه. در این مورد منو یاد شاهکار کورمک مک‌کارتی نصف‌النهار خون انداخت. میشه گفت حال‌هوای مشابهی با اون رمان داشت. 
مارلو راوی قصه‌ی سفر به آفریقا و ملاقتش با کوترز هست. اون از بهشت نادانی اروپا به جهنم دانایی آفریقا سفر می‌کنه و هر‌چه از طریق رودخانه بیشتر به اعماق آفریقا میره بیشتر آگاهی پیدا می‌کنه و در نهایت با تاریکی محض رو‌به‌رو میشه، با این تفاوت که مارلو از تاریکی با دانش بیرون میاد اما کورتز که شیطانی پرورش یافته در اروپاست، غرق در تاریکی می‌مونه. 
آفریقا جاییه که توهم تمدن اروپا فرو‌می‌ریزه‌ و حقیقت حرص و طمع و قدرت‌طلبی و سوءاستفاده از دین ظهور می‌کنه. اروپا قبری‌ است که سفید شده تا سیاهی‌های درونش نادیده گرفته بشه. کورتز فرزند این تمدنه، کسی که آخرین کلامش «وحشت... وحشت...» هست. 
مارلو مثل بودا پس از بازگشت از آفریقا به نوعی روشنی تاریک رسیده و حقیقت رو فهمیده. به نظر مارلو اروپایی‌ها هیچی از حقیقت نمی‌دونن و درگیر زندگی مسخره‌ی روزمره‌شون هستن. مارلو می‌دونه حقایقی که فهمیده برای همه قابل درک نیست با‌این‌حال برای همکارانش داستانشو تعریف می‌کنه. 
این رمان استعمار رو به بهترین شکل نقد می‌کنه، همچنین در روح انسان کاوش می‌کنه و مفهموم تمدن رو بررسی می‌کنه. 
میشه اینطوری راجع‌به دل تاریکی صحبت کرد: 

۱. سفر به تاریکی
در نگاه اول، دل تاریکی یه سفرنامه‌ی استعماریه. مارلو از اروپا، نماد تمدن، به آفریقا، سرزمین تاریکی، سفر می‌کنه. اما هرچقدر جلوتر می‌ره، مشخص می‌شه که این تاریکی نه در جنگل‌های آفریقا، بلکه در دل انسان‌ها نهفته است. کورتز، کسی که قرار بود تمدن رو بیاره، خودش تجسم کامل وحشیگری می‌شه. این نشون می‌ده که استعمار نه یک مأموریت تمدنی و دینی، بلکه تجلی قدرت‌طلبی و حرص بشره.

۲. مسیح تاریک؛ دست‌پرورده‌ی اروپا 

کورتز در آفریقا به قدرتی فراتر از یک انسان عادی دست پیدا می‌کنه. اون که قرار بود نماینده‌ی اروپای متمدن باشه، در میان «دیوان بیابان» به مقامی نیمه‌خدایی می‌رسه. بومیان عاشقانه یا از سر ترس این خدای سفید‌پوست رو می‌پرستند. اما این قدرت، چیزی جز پوچی برای او به همراه نداره. آخرین کلماتش، «وحشت... وحشت...»، هم می‌تونه اشاره‌ای به اعمال خودش باشه، هم به حقیقتی که درک کرده ولی توان مقابله باهاش رو نداره.

۳. یک توهم شیرین

مارلو وقتی از سفر برمی‌گرده، متوجه می‌شه که مردم اروپا هیچ درکی از واقعیت ندارن. اروپا در جهل خود غرقه و دروغ رو به حقیقت ترجیح می‌ده. مارلو حقیقت رو دیده، اما آن رو آشکار نمی‌کنه، حتی دروغ می‌گه چون می‌دونه که مردم آمادگی پذیرش حقیقت رو ندارن. اینجاست که دل تاریکی نه‌تنها نقدی بر استعمار، بلکه نقدی بر مفهوم تمدن و باورهای بشری می‌شه.

۴. رودخانه‌ی ناخودآگاه

سفر مارلو از طریق رودخانه، استعاره‌ای از سفر به ناخودآگاهه. هرچه پیش‌ می‌ره، به عمق تاریکی نزدیک‌تر می‌شه.  با نگاه به نظریات یونگ درباره‌ی سایه‌ها میشه گفت، کورتز همون سایه‌ایه که در تاریکی آزاد شده، چیزی که انسان متمدن از اون وحشت داره ولی نمی‌تونه انکارش کنه.

۵. نور و تاریکی

یکی از نکات جالب رمان، بازی با مفهوم نور و تاریکیه. در کمال تعجب، آفریقا که سرزمین تاریکی نامیده می‌شه، جاییه که حقیقت در اون آشکار می‌شه. درحالی‌که اروپا، که نماد روشنی و تمدنه، دروغ و توهم رو در خود پنهان کرده. این نقدی بر  تمدن اروپاییه که خودشو روشنی و بقیه را تاریکی می‌بینه. 

این رمان نه‌تنها از نظر تاریخی مهمه ، بلکه در دنیای امروز، درباره‌ی قدرت، دین، طمع، و فریبکاری تمدن حرف‌های زیادی برای گفتن داره. 


      

13

        سلام 
نوشتن از کار‌های بزرگ و مشهور سخته‌. به نظرم به اندازه‌ی کافی راجع‌به‌شون صحبت و نقد هست، پس نظر شخصی و حسم رو بیان می‌کنم. 
به شدت از خوندن بیگانه لذت بردم. اولین کتابیه که از کامو می‌خونم. این کتاب از پیشنهاد‌های هوش مصنوعی بود بهم برای نوشتن رمانم. 
با شخصیت اصلی احساس نزدیکی می‌کردم، هرچند که چنین کسی در دنیای رمان هم یه بیگانه و آدم عجیب و غریبه. همه‌ی ما در زندگی گاهی احساس بیگانگی می‌کنیم. فکر می‌کنم همین موجب میشه خیلی‌ها از این کتاب خوششون بیاد. 
فلسفه‌ی بیگانه رو دوست داشتم. صداقت شخصیت جالب بود. اون خارج از توقعات جامعه حرکت و زندگی می‌کرد.  وحشت مردم ازش جالب بود.
 راجع‌به این کتاب میشه نشست و ساعت‌ها صحبت کرد. 
شخصیت اصلی تظاهر نمی‌کرد و هنجار‌ها و اخلاقیات و باید‌ها نباید‌ها جامعه براش مهم نبود که همین باعث بیگانه شدن اون می‌شد. و انسان از چی بیشتر می‌ترسه؟ از چیز‌هایی که نمی‌شناسه و درک نمی‌کنه. همین موجب وحشت مردم از شخصیت اصلی می‌شد. 
در نهایت شخصیت رمان جهان رو بدون توهم و فریب می‌بینه و می‌فهمه زندگی معنی خاصی نداره اما این یه شروعه و باید پذیرفته بشه، درک بشه و آزادانه زندگی کرد. اون می‌فهمه که مرگ در نهایت ما انسان‌ها رو برابر می‌کنه پس بدون توهمات دینی و اخلاقی باید پذیرفتش. 
شخصیت با این پذیرش از قید‌ها و بندها و سنت‌های جامعه‌اش آزاد میشه. 
در نهایت باید بگم این رمان باعث شد به کامو جذب بشم. 


      

40

        سلام 
عصیان عمیقاً احساسات منو درگیر کرد. داستان جانبازی است که تا عمق استخوان به کشور و حکومت و کلیسا اعتقاد داره و هر کسی که با اینها کمی زاویه داشته از نظر این شخصیت یک کافره. 
این رمان تلخ داستان انسان‌های ساده‌دل و سوءاستفاده از این سادگی است. داستان آدم‌هایی که با جان و مال و هرچه دارند از ایده‌های حکومت‌ها دفاع می‌کنند و زیر پای همون حکومت له می‌شن. 
از ته دل با شخصیت اصلی ارتباط گرفتم چرا‌که در زندگی سفری تقریباً مشابه رو تجربه کردم. آندریاس، شخصیت اصلی عصیان در طی بلاهایی که سرش میاد متوجه اشتباه خودش میشه و نگاهش تغییر میکنه. 
ما به عنوان مخاطب از ابتدا می‌دونیم نگاه آندریاس ساده‌اندیشانه است و دور از حقیقت. 
رمان رو با قلبی شکسته و اشک به پایان رسوندم. بیش از چیزی که فکر می‌کردم توجه‌ام رو جلب کرد و فراتر از انتظارم بود. 
این رمان یه شاهکار کلاسیک به حساب میاد. حجم کمی داره و به سرعت میشه خوندش. عصیان بسیار تأمل‌برانگیزه. به همه پیشنهادش می‌کنم. 
      

14

        سلام 
نصف‌النهار خون مثل یه شاهکار موسیقیه که حتی اگر سررشته‌ای از موسیقی نداشته باشیم باز متوجه میشیم که با یه شاهکار رو‌به‌رو هستیم. 
نوشتن از این رمان سخته چون نمی‌دونم چه مقدار از کتاب رو فهمیدم. نصف‌النهار خون بسیار رازآمیز و اساطیری جلوه کرد برام، با اینکه ژانرش وسترنه. لایه‌های مختلفی در داستان و شخصیت‌ها وجود داره که درکشون مشکله. به نظرم کسی که سراغ این کتاب میره از قبل باید مطالعات زیادی در زمینه‌های مختلف داشته باشه. 
رمانی نیست که بخوام به دیگری معرفیش کنم. کسی هم به خودم معرفیش نکرد. خودش به سراغم اومد. 
ترجمه‌ی خیلی خوبی داشت. 
نویسنده جزئیات بسیاری از طبیعت بهمون میده. با اینکه زیاد هستن اما هر بار زیبا و بدیع جلوه می‌کنه و باعث میشه قلم نویسنده رو شاعرانه و زیبا ببینیم. 
اتفاقات زیادی در طی داستان رخ میده که سرعت زیادی هم دارند. 
خشونت زیادی داره. 
پر از قتل و غارت و کشتاره. 
جهان داستان به نظر میرسه از اندیشه‌های گنوسی الهام گرفته شده باشه. با این دید بسیاری از مسائل که اتفاق می‌افتند در ذهن حل میشه. 
نصف‌النهار خون خیلی تاریک و سنگینه. 
این رمانی است برای نخواندن. 
و رمانی که پایانش مثل کابوس تا مدت‌ها در ذهن می‌مونه. 
حتما دوباره خواهم خوندنش تا بهتر بفهممش. 
      

19

        سلام 
ژانر وحشت ژانر مورد علاقه‌ی من نیست اما باز این کتاب که از مشهورترین کتاب‌های این ژانر هست رو خوندم و از انتخابم پشیمون نیستم. وحشت ناشناخته‌ی حاکم بر داستان‌ها واقعا به وجود آدم رخنه می‌کنه. هنگام خوندن این داستان‌ها نباید به دنبال پیروزی قهرمان باشید چون قهرمانی وجود نداره بلکه فقط قربانیانی مجنون دیده می‌شوند. 
انسان داستان‌های اچ پی لاوکرفت عاجز و ناتوان است و برای فرار از تاریکی دست به خودکشی می‌زند یا به مواد مخدر و مشروبات الکلی پناه می‌برد. 
داستان‌ها به شدت تاریک هستند. با این حال عطش دانستن ناشناخته‌ها شما رو مجبور به ورق زدن کتاب می‌کنه، حسی که شخصیت‌های داستان‌ها هم اونو دارند و خیلی از اوقات عاقبت خوبی براشون نداره. 
از بین داستان‌ها می‌تونم بگم رنگی از فضا، سلفیس، احضار کطولحو، غریبه و موجود پشت درگاه اونهایی بودند که من خیلی ازشون لذت بردم. 
کتاب به نظرم اصلا مناسب نوجوانان نیست. بیش از حد تاریک و وحشت‌زا هست اما برای بزرگسالان شاید جذاب باشه. 
پیشنهاد می‌کنم اگر به داستان‌های کوتاه ترسناک علاقه دارید به این کتاب یه نگاهی بکنید. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.