شمیم

شمیم

@87_bibliophilia
عضویت

تیر 1404

20 دنبال شده

42 دنبال کننده

        وقتی کتاب می‌خوانم، زمان متوقف می‌شود. دغدغه‌ها رنگ می‌بازند و آرامشی عمیق وجودم را فرا می‌گیرد...💚🌱📚

دخترِ جستجوگرِ جهان‌های نهان که گویی تکه‌ای از وجودش را در هر داستان جا می‌گذارد:)✨
      

یادداشت‌ها

نمایش همه
شمیم

شمیم

5 روز پیش

ویدئو در بهخوان
        به عنوان دومین کتاب از آگاتا کریستی رفتم سراغ  این اثر جذاب و از ایران صدا نسخه صوتیش رو با گویندگی هنرمندانه آقای اکبر منانی در نقش پوآرو گوش دادم، البته که صدای گوینده نقش هستینگر یعنی آقای مهبد قناعت پیشه هم خیلی ملموس و دوست داشتنی بود.

شاید فکر کنید که خیلی زود رفتم سراغ این کتاب اما واقعاً کنجکاو بودم بدونم آخرین پرونده هرکول پوآرو چیه؟!

داستان از این قراره که پوآرو از دوست و همراه همیشگی اش، هستینگز، دعوت می‌کنه تا به مهمان خانه استایلز بیاد، تا راز پنج پرونده قتل که بی ارتباط به افراد ساکن در این مهمانخانه نیست را حل کنند...

درسته که پوآرو در این کتاب، پیر و بیمار شده است و روزهای آخر عمرش را سپری می‌کند؛ اما هنوز هم سلول‌های خاکستری مغزش مانند روز اول کار می‌کنند!🕵🏻‍♂️

داستان غیر قابل پیش‌بینی و پر پیچ و خمی بود، مطمئناً در پایان داستان شوک بزرگی بهتون وارد میشه چون حقیقت بر خلاف اون چیزی هست که شما فکر می‌کنید؛ حتی به ذهنتون هم خطور نمی‌کنه که این قاتل با قاتل‌های دیگه فرق داره...

وقتی کتاب به پایان رسید واقعاً به فکر فرو رفتم چون توقع هر پایانی رو داشتم به جز اون چیزی که شنیدم. می‌دونم که شما هم وقتی کتاب رو تموم کنید با من هم عقیده‌اید 😎
      

6

شمیم

شمیم

5 روز پیش

        اولین اثری از آگاتا کریستی که در برنامه ایران صدا گوش دادم و باعث شد از داستان های این نویسنده چیره دست معروف به «ملکه جنایت»  خوشم بیاد...

داستان در مورد ماجراهای رمزآلود و مبهم یک خوابگاه دانشجویی در خیابان هیکوری ست که پوآرو به واسطه منشی دفترش به آنجا راه پیدا می کند تا سرنخ هایی از اتفاقات عجیب این خوابگاه و دانشجویانش پیدا کند...
ماجرا از این قرار است که خانم لمون منشی دفتر پوآرو، مدتی ست که اشتباهات ناشیانه ای در تایپ نامه ها می کند، این کار از شخصیت مسئولیت پذیر او بعید است و همین قضیه باعث تعجب پوآرو می شود؛ پوآرو جویای علت این اشتباهات می‌شود و می‌فهمد که در محل کار خواهر خانم لمون یعنی خوابگاهی در خیابان هیکوری، اشیاء مختلف و بی ربطی گم می‌شوند که پشتش دلیل و منطقی نیست؛ همین موضوع ذهن خانم لمون را درگیر کرده است؛ پس پوآرو تصمیم می‌گیرد سرنخ‌هایی از این قضیه را بیابد و مثل همیشه، قفل این معما هم به دست پوآرو باز می‌شود...

داستان مرموز و پرکششی بود و با گویندگی آقای اکبر منانی در برنامه ایران صدا جذابیت این اثر بیشتر هم شد.

داستان‌های آگاتا کریستی اینطوریه که به خیلی از شخصیت‌ها در طول داستان شک می‌کنی اما در لحظه آخر باز هم نمی‌تونی حدس بزنی که قاتل اصلی کیه و در پایان با استدلال های منطقی و در عین حال تعجب برانگیز پرده از معماهای پیچیده جوری برداشته میشه که هوش نویسنده رو تحسین می‌کنی👌🏻

توصیه ای که براتون دارم اینه از همون اول داستان، اسم و مشخصات دانشجوها را به خوبی به خاطر بسپارید تا در طول داستان سردرگم نشید که کی به کیه😁
      

33

شمیم

شمیم

1404/7/19 - 18:38

        امروز به مناسبت روز جهانی دختر تصمیم گرفتم در مورد کتاب «خانواده به توان دختر» یادداشت بنویسم.
کتابِ کوچولو و پرمحتوایی که با داستان چهار دوست شروع میشه مریم،زهرا،شقایق و سارا.
مریم به تازگی با مادرش اختلاف پیدا کرده و از این قضیه شاکیه، به خاطر همین موضوع رو با دوستاش درمیون میذاره و متوجه میشه اونا هم با چنین مشکلاتی درگیرن؛ حین صحبت با همدیگه خانم شاکری مشاور مدرسه اونا رو می بینه و ازشون میخواد تا ماجرا رو براش تعریف کنن...
خانم شاکری بعد از شنیدن درددل دخترا بهشون یک پیشنهاد جالب میده، از اونا میخواد تا در مورد ویژگی دخترها با اعضای مختلف خانواده صحبت کنن، یعنی چی؟ هر کدوم از دخترا مسئول گفتگو با یک گروه میشه: مریم از مادرا درمورد ویژگی های دختراشون می‌پرسه، زهرا از باباها، شقایق از داداشا و سارا هم از خواهرا سوال میپرسن و قرار میشه تا نتایج این گفتگو رو در کلاس برای بچه ها تعریف کنن...

دخترا بعد از گفتگوهایی که با افراد مختلف دارن به نکات جالبی پی می‌برن و بیشتر خودشون رو میشناسن؛ اما ماجرا به همینجا ختم نمیشه...
هنوز سوالات زیادی در ذهن دخترا هست، سوالاتی که برای رسیدن به جوابش باید به چیزایی فکر کنن که قبلاً توجه خاصی بهش نشون نمیدادن؛ در این مسیر خانم شاکری مثل یک دوست کنارشون هست و بهشون کمک میکنه.

در ادامه کتاب رنگ دیگه ای به خودش می‌گیره... روایات و احادیثی از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) در مورد «دختران» گفته شده که خوندنش برای دخترا خیلی لذت بخشه، چون که میفهمن چقدر وجود باارزشی دارن🩷✨ 

این کتاب لطیف و تامل برانگیز، به شکل زیبایی به دغدغه های دخترای نوجوون پرداخته و در قالب داستان ها، روایات و احادیث مختلف به سوالاتی که ذهن اکثر دخترا رو مشغول می‌کنه پاسخ داده؛ به نظر من اینکه مطالب آموزشی و روانشناسی آمیخته به داستان بیان شده خیلی موثره، چون این باعث میشه تا از خوندن کتاب خسته نشی و در عین حال به جواب سوالات برسی☺️

پس دخترای گل خوندن این کتاب دلنشین رو بهتون پیشنهاد میکنم تا بدونید که چقدر خوب و دوست داشتنی هستید و چه روح بزرگی دارید، پس خودتون رو دست کم نگیرید😉

این شعر هم تقدیم شما:
دختر که باشی گیسوانت رود جاریست
قلب درون سینه ات هم یک قناریست

دختر که باشی دست تو یعنی نوازش
دختر که باشی شانه هایت، استواریست

دختر که باشی گاه می‌خندی و گاهی
آب و هوای چشم‌هات ابری بهاریست

دختر که باشی خنده بر لب داری اما
پشتش کمی اشک و شکایت گه‌گداریست

دختر پر از شور است، شیرین است دختر
دختر همیشه آن کسی که دوست داریست

خالق برای زینت عرش افریدَش
دختر میان آفرینش شاهکاریست

آیینه نام چشم‌های دختران است
دختر که باشی طعم لبخندت اناریست
      

6

شمیم

شمیم

1404/7/15 - 19:57

        «ماهی سیاه کوچولو» داستان کوتاه و در عین حال آمیخته به مفاهیم ژرف زندگی که با زبانی شیوا به نگارش در آمده است.

ماهی کوچولو چند وقتی بود که بی قراری می‌کرد، آخه دلش میخواست به جاهای مختلف سر بزنه، خسته شده بود از سکون و تکرار روزمرگی ها، دلش تجربه های نو میخواست مثلاً شنا کردن در دریای بی کران...

ماهی کوچولو تصمیمش رو گرفت، با وجود تمام محدودیت ها میخواست اونطوری که فکر می‌کنه درسته زندگی کنه، دلش نمی خواست بقیه براش حد و مرز تعیین کنن...

آره ماهی کوچولوی داستان خیلی بی باک و شجاع بود، چون میدونست هدفی که داره ارزش تحمل کردن سختی ها و عبور از محدودیت ها رو داره...

ما میتونیم حتی از همین داستان های کوتاه و به ظاهر ساده هم عبرت بگیریم؛ اینکه پای چیزی که با دل و جون باور داریم درسته بمونیم حتی اگر به معنی تنها ایستادن باشه و در مقابله با ناملایمات زندگی شجاع بشیم و کم نیاریم...

به نظر من یک نویسنده باید خیلی هنرمند باشه که بتونه مفهوم مورد نظرش در قالب یک داستان کوتاه به مخاطب برسونه، کاری که آقای صمد بهرنگی خوب انجام داده.
      

30

شمیم

شمیم

1404/7/15 - 11:12

        کتابفروشی موریساکی داستانی آمیخته به آرامش و مهربانی که متعلق به ادبیات آسیای شرقی و کشور ژاپن است.

داستان در مورد دختر جوانی به اسم تاکاکو است که پس از استعفا از شغلش برای اینکه حال و هوایی عوض کند به کتابفروشی کتاب های دست دوم موریساکی می‌رود و در آنجا بعد از سالها دایی ساتورو را ملاقات می‌کند.

دایی ساتوروی مهربون صاحب کتابفروشی دنج موریساکی است و علاقه زیادی به تاکاکو دارد، اما تاکاکو به میل خودش آنجا نرفته بلکه به اصرار مادرش این تصمیم را گرفته است، فقط برای اینکه خاطرات تلخ گذشته را فراموش کند...

دایی ساتورو به تاکاکو پیشنهاد می دهد تا چند وقتی پیش او بماند و در اتاق طبقه بالای کتابفروشی اش اقامت کند، تاکاکو با اکراه قبول می‌کند اما در طول مدتی که در آنجا می ماند احساسات دلنشینی را تجربه می کند، با مکان های جدید و آدم های جدید آشنا می‌شود، دوستان خوبی پیدا می کند و از همه مهم تر ارتباطش با دایی ساتورو بهتر می‌شود و روز به روز بیشتر او را می‌شناسد و می‌فهمد که دایی چه آدم خوب و مهربانی است.
همین ها باعث می‌شوند تا تلخی اتفاقات گذشته کم کم محو شوند و جایش را اتفاقات شیرین حال پر کند...

من هر دو جلد این کتاب رو از برنامه ایران صدا به صورت صوتی گوش دادم و واقعاً از فضای دوست داشتنی و لطیف این کتاب لذت بردم؛ شاید این کتاب فراز و نشیب خاصی نداشته باشه اما در عوض آرامش در داستان موج میزنه...

این کتاب از اون دسته کتابای حال خوب کن و در عین حال آموزنده هست که تو رو با خودش می‌بره و وسط یک کتابفروشی در توکیو رها می کنه تا در کنار شخصیت هایی دوست داشتنی معنای واقعی زندگی رو درک کنی✨💚
      

21

شمیم

شمیم

1404/7/15 - 08:16

        شاید از دیدن این عکس تعجب کنید اما پشت این تصویر عشق خواهرانهٔ «آنا» نسبت به برادرش «بن» نهفته است.

آنا فرزند بزرگ خانواده است، دختری فهمیده و مسئولیت پذیر. زندگی آنا و خانواده اش زمانی زیر و رو می شود که برادرش «بن» با معلولیت *هیدروسفالی متولد می‌شود.
*( هیدروسفالی یعنی جمع شدن بیش از حد مایع در مغز که باعث بزرگ شدن سر و فشار به مغز می‌شود)

آنا با تمام وجود بن را دوست دارد و برای خوشحال شدن او هر کاری می کند اما...
آنا از اینکه هم کلاسی هایش بن را ببینند می ترسد، او نگران است مبادا آن ها واکنشی نشان بدهند یا برادرش را مسخره کنند...

زندگی خانوادهٔ آنا پس از به دنیا آمدن بن خیلی تغییر می کند، مادرش افسرده می‌شود، خواهر کوچکش بهانه گیری می‌کند و پدرش هم کمتر در خانه پیدایش می‌شود اما با وجود این شرایط باز هم آنا مانند یک مادر مهربان به بن رسیدگی می‌کند، به او آموزش می‌دهد و او را به گردش می‌برد؛ آنا واقعاً خواهر مهربان و دلسوزی ست اما اتفاقی می‌افتد که آنا را خیلی ناراحت می کند، اتفاقی که خانواده را دوباره در غمی عمیق فرو می‌برد...

با خواندن این کتاب شما هم عمیقاً درد و غم آنا را درک می کنید، دختری که مهربانی ریشه در وجودش داشت و می خواست هر کاری کند تا حال خانواده اش بهتر شود...
قطعاً کسانی که کودک بیمار دارند با آنا هم ذات پنداری می کنند و فقط خودشان هستند که می دانند چه سختی هایی را پشت سر گذاشته اند؛
 برای تک تک این افراد از خدا طلب صبوری میکنم باشد که مرهمی باشد بر زخم های بی نشان وجودشان:)

(میتونید نسخه صوتی این کتاب رو با عنوان آسمان سرخ در صبحگاه در برنامه ایران صدا گوش بدید من هم همین کار رو کردم، با خوانش دلنشین راوی حتماً حس و حال آنا رو درک می‌کنید)
      

6

شمیم

شمیم

1404/7/15 - 08:00

        امروز قراره در مورد یکی از کتاب های موردعلاقم بنویسم کتاب «خاطرات سفیر» 

یادمه موقعی که دبستان میرفتم عکس جلد این کتاب رو در یکی از کتاب های درسی خواهرم دیدم، توجهم جلب شد به جام شرابی که دورش پر از تیغ هست،دلم میخواست منم این کتاب رو بخونم...
تا اینکه چند سال بعد موقعی که نوجوون بودم بالاخره خریدمش.

این کتاب روایتگر خاطرات خانم نیلوفر شادمهری به قلم خودشون هست؛ ماجرا در مورد موقعی هست که ایشون قراره برای تحصیل در مقطع دکترا بره فرانسه...

شاید بتونید حدس بزنید که منظور از سفیر خود خانم شادمهری هست، بانوی ایرانی که در کشوری غریب باید نماینده کشور ایران باشه و طرز تفکر اشتباهی که خارجی ها نسبت به ایرانی ها دارن رو تا جایی که می‌تونه اصلاح کنه.


نگارش صمیمانه و دلنشین ایشون جذابیت بیشتری به ماجراهای جالبی که براشون اتفاق افتاد بخشیده.

با خوندن این کتاب لابه‌لای صفحات کتاب غرق شدم و به فرانسه سفر کردم، با دانشجویانی از ملل مختلف و دیدگاهشون نسبت به فرهنگ ایران و اسلام آشنا شدم، جواب خیلی از سوالاتم رو در بین بحث های چالش برانگیز خانم شادمهری و هم خوابگاهی هاشون گرفتم... 

یادش بخیر موقع مطالعه چقدر از شخصیت امبروژا خوشم اومد(همون دختر آمریکایی مهربون که خانم شادمهری رو نیلو صدا می‌کرد)


خوندن «خاطرات سفیر» رو به همه نوجوون ها پیشنهاد می کنم به خصوص کسایی که سوالات زیادی در مورد ایران و اسلام تو ذهنشونه، چون به بخشی از سوالاتی که ذهن خیلی از ما رو  درگیر کرده در این کتاب با استدلال پاسخ داده میشه.

در پایان میتونم بگم کتاب دوست داشتنی و در عین حال پر از درس های آموزنده بود👌🏻
      

2

شمیم

شمیم

1404/7/10 - 07:43

        «هیچ وقت دروغ نگو» دومین کتابی بود که از فریدا مک فادن خوندم، اولی «بخش دی» بود که بیشتر ازش خوشم اومد هم داستان و هم شخصیت ها اما این کتاب...
از حق نگذریم واقعاً ایده داستان جذاب و رازآلود بود طوری که مخاطب رو در فضایی پر از رمز و رازهای مبهم قرار میداد؛ اما موضوعی که باعث شد از این کتاب خوشم نیاد پایان داستان بود... 
داستان در مورد زوجی جوان هست که قصد خرید عمارت متروکه ای رو دارند که متعلق به روانپزشکی معروف بوده، روانپزشکی که چند سال پیش به طرز مشکوکی ناپدید شد، تریشیا و ایتن به دلیل برف و بوران در این عمارت مرموز حبس میشن و به مرور پرده از رازهایی برداشته میشه که دونستنش به صلاح هیچ کس نیست...

درسته که در کتاب های جنایی ارزش های اخلاقی زیرپا گذاشته میشه و شخصیت منفی داستان، دست به کارهای وحشتناکی میزنه اما به نظرم اینکه در پایان انتظار داشته باشی شخصیت منفی سزای اعمالش رو ببینه توقع زیادی نیست، توقع داشتم با نزدیک شدن به پایان کتاب شخصیت های منفی لو برن یا حداقل به خاطر رفتارهای بی رحمانه شون  پشیمون بشن و احساس عذاب وجدان داشته باشن اما نه تنها اینطور نشد بلکه همه حق به جانب بودند که کار درستی کردند😖

 متأسفانه اکثر شخصیت های داستان سیاه مطلق بودند یا در  ادامه چنین شخصیتی پیدا می کردند، خیلی کم شخصیت خاکستری پیدا میشد؛پایان داستان با دیالوگی مرموز تموم شد که شخصیت خطرناک قاتل رو بیش از پیش نمایان کرد

از خوندن این کتاب پشیمونم چون برام هیچ سودی نداشت؛ من همیشه موقعی که می‌خوام کتابی رو نقد کنم با خودم میگم هر کس سلیقه ای داره به خصوص در مورد کتاب خوندن اما بعضی کتاب ها رو بیش از اندازه بزرگ جلوه دادن و همین باعث شده خیلی از افراد فقط کتاب های معروف رو بخونن در صورتیکه کتاب های ناشناخته زیادی هست که ارزش بیشتری داره برای مطالعه...
      

2

شمیم

شمیم

1404/7/10 - 06:36

        داستان کتاب «آرزوهای بزرگ» اثر چارلز دیکنز در مورد زندگی پرفراز و نشیب پسری به اسم پیپ است که به همراه خواهر و شوهرخواهر آهنگرش زندگی فقیرانه ای دارند، اما روزی می رسد که زندگی پیپ را متحول می‌کند...

دیدار با خانم هاویشام و دخترخوانده زیبا و مغرورش، استلا، زندگی پیپ را تغییر می‌دهد.
پسری که به زندگی فقیرانه خود عادت کرده بود حالا  به واسطه رفت و آمد در عمارت خانم هاویشام و دیدن استلا، آرزوهای بزرگی در سر می‌پروراند و دوست دارد مانند نجیب زادگان زندگی کند...
دست تقدیر کاری می کند تا آرزوی قلبی پیپ برآورده شود؛ زین پس پیپ از کلبه محقر خواهر و شوهرخواهرش به شهری بزرگ عزیمت می کند اینکه چطور و به واسطه چه کسی؟ معمایی ست که در طول داستان حل می‌شود؛ معمایی که تا مدت ها پیپ به خیال خودش فکر میکند آن را حل کرده اما در اشتباه است...

سرگذشت پیپ جالب و خواندنی بود، او در دوران جوانی اش اصلأ قابل مقایسه با کودکی اش نبود، حالا واقعاً مثل اشراف زاده ها زندگی می کند، اما اینکه چه کسی پشت ماجرای تحول زندگی ویل هست، رازی ست که در پایان برملا می‌شود.

از این داستان یادگرفتم؛ به هر مقام و جایگاهی که رسیدم نباید اصالت خودم رو فراموش کنم، همینطور کسانی که برایم زحمت کشیدند رو نباید رها کنم فقط به این خاطر که حالا با گذشته فرق می‌کنم و به فرد دیگری تبدیل شده ام.

      

11

شمیم

شمیم

1404/7/10 - 06:20

        کتاب «زنان کوچک»، داستان هایی سرشار از حس زندگی را در بر می‌گیرد؛ داستان هایی که عشق، مهربانی، همدلی و ایثار در آن موج می زند.

خواهران دوست داشتنی مارچ هر یک ویژگی های خاص خود را دارند و همین منحصر به فرد بودن آنها را جذاب تر کرده است...
مگ، دختر بزرگ و مسئولیت پذیر خانواده و البته یک دوشیزه زیبا و مهربان که دلش میخواهد خانواده صمیمی خودش را تشکیل دهد 
جو، دختری که عاشق نویسندگی است، دختری سرسخت و ماجراجو که دلش میخواهد محدودیت ها را از سر راهش بردارد و بدرخشد
بث، دختر خوش قلب و دلسوزی که عاشق نواختن پیانو و دیدن لبخند اعضای خانواده اش است و اما
ایمی، دختر کوچک خانواده، دختر هنرمند و بلندپروازی که رویاهای زیادی در سر دارد

در داستان زنان کوچک، همیشه درس های ارزشمندی برای آموختن هست...

این نسخه دوزبانه بود و برای تقویت انگلیسی می‌تونه مفید باشه اما بر خلاف تصور من داستان خلاصه بود و من ترجیح میدادم رمان کامل این کتاب زیبا رو بخرم در هر حال کتاب تداعی گر ماجراهای خواهران مارچ هست.
تصویر روی جلد کتاب رو هم خیلی دوست دارم💖
      

1

شمیم

شمیم

1404/7/1 - 05:28

        با خوندن این کتاب فهمیدم عشق در یک نگاه وجود داره...

امروز که اولین روز پاییز هست تصمیم گرفتم در مورد کتاب «دختر پرتقالی» بنویسم. این کتاب رو چند سال پیش خوندم و امروز قرار شد در موردش یادداشت بنویسم چون حس میکنم این کتاب با حال و هوای پاییز تناسب داره شاید به خاطر پرتقال هاست😁

این کتاب نوشته «یوستین گوردر» نویسنده کتاب دنیای سوفی هست، من دنیای سوفی رو نخوندم اما تعریفش رو زیاد شنیدم ولی چون زیاد به ژانر فلسفی علاقه ندارم نرفتم سراغش؛ فکر می‌کردم این کتاب هم فلسفی باشه، البته که بود اما درون مایه اصلی داستان در مورد عشق یک پسر جوان به  دختری است که او را اولین بار در یک تراموا (قطار برقی) دیده است در حالی که یک پاکت پر از پرتقال داشته...
حالا بعد از سالها که از مرگ مرد می گذرد، پسر نوجوانش نامه ای پیدا می کند که از سمت پدرش است، نامه ای که داستان عاشقانه پدرش و دختر پرتقالی در آن روایت شده است...

از ایده پیدا شدن نامه اونم بعد از سالها خوشم اومد، به نظرم جالب بود، انگار فردی که سالها پیش از دستش دادی حالا روبه‌روت نشسته و داره داستان زندگیش رو برات تعریف می‌کنه.

کتاب با آخرین حرف های پسر نوجوان خطاب به پدرش و خوانندگان کتاب به پایان رسید و واقعاً پایان خوب و تامل برانگیزی داشت؛ پایانی که درس زندگی در اون نهفته بود.

 به نظرم اینکه رازهای داستان به مرور کشف می‌شد و در انتها همه حقایق برملا شد، نقطه عطف داستان بود. 

« دختر پرتقالی» داستان عاشقانه و لطیفی داشت؛ هر دفعه که پسر، دختر پرتقالی رو ملاقات می کرد کنجکاو می‌شدم انتهای ماجراشون چی میشه؟ آیا به هم می‌رسن یا نه؟

اگر دوست دارید بدونید دختر پرتقالی واقعاً چه کسی هست داستان رو بخونید تا متوجه بشید😉


      

34

شمیم

شمیم

1404/6/31 - 08:10

        داستان تخیلی و دوست داشتنی بود.
ماجرای رینتارو، پسری درونگرا که عاشق کتاب هاست، و پس از مرگ پدربزرگش، مالک کتابفروشی او می شود؛ البته یک کتابفروشی عادی نه! بلکه یک مکان جادویی که رینتارو در آن با یک گربه سخنگو ملاقات می‌کند...
گربه از رینتارو می خواهد تا در مأموریت نجات کتاب ها به او کمک کند، رینتارو ابتدا تردید دارد اما بعد همراه گربه می‌شود تا از هزارتوهای مختلف بگذرند و کتاب ها را نجات دهند، در این راه پر پیچ و خم دوست رینتارو، سایو هم به آن ها می‌پیوندد تا در کنار هم برای رهایی یافتن کتاب ها از دست صاحبان کم خرد و بی لیاقت شان تلاش کنند.

رشد شخصیت اصلی در طول داستان و اتفاقاتی که برایش می‌افتد، از نقاط قوت داستان هست؛ اینکه رینتاروی ساکت و آرام در نهایت تبدیل به قهرمان داستان می‌شود و با عملکرد درستش باعث نجات کتاب های زیادی می‌شود.

مطالعه این داستان رو به عشاق کتاب توصیه میکنم، داستانی دلچسب که پرده از حقایقی در مورد کتاب ها برمی‌دارد و با روایت جذابش خواننده را در ماجراجویی های رینتارو،سایو و گربه سخنگو برای گذر از هر هزارتو همراه می کند😉
      

31

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نشده است.

چالش‌ها

این کاربر هنوز به چالشی نپیوسته است.

لیست‌ها

نمایش همه
شمیم

شمیم

1404/7/15 - 05:38

پنج قدم فاصلههمسران خوبکتابفروشی موریساکی

آواز کتاب ها 🎶📚

15 کتاب

مدت ها بود که فقط کتاب را با چشم می‌خواندم و با دل حس می کردم؛لمس ورق های کتاب و بوییدن عطر کتاب برایم لذت بخش بود و ترجیح میدادم فقط کتاب هایی بخوانم که بتوانم وجودشان را حس کنم و بر جلدهای زیبای شان دست بکشم اما روزی با برنامه ایران صدا آشنا شدم و تصمیم گرفتم سری به بخش کتاب گویا بزنم... من با کتاب صوتی غریبه بودم فکر می کردم خواندن جای شنیدن را نمی‌گیرد اما با گوش دادن به اولین کتاب صوتی یعنی «پنج قدم فاصله» کتابی که روایتی دلنشین و جذاب داشت، شیفته «آواز کتاب ها» شدم. وقتی به کتاب صوتی گوش می دادم گویی از این دنیا به جهان کتاب ها سفر می‌کردم و در احساسات و افکار شخصیت های کتاب غرق می‌شدم، این حس را هنگام مطالعه کتاب هم تجربه می کردم اما جنس این نوع تجربه فرق داشت؛ این بار صدای شخصیت ها را می‌شنیدم و می‌توانستم آنها را بهتر در ذهنم خلق کنم، این بار موسیقی هایی بی کلام متناسب با فضای هر داستان بر جانم می نشست و باعث جذابیت بیشتر کتاب می‌شد... دوستان برای گوش دادن به کتاب های صوتی حواستون به چند مورد باشه: اول اینکه قبل از انتخاب هر کتابی ابتدا نسخه معرفی کتاب را گوش بدهید تا ببینید میتوانید با صدای راوی ارتباط برقرار کنید یا نه؛ چون به نظر من مهم ترین موضوع برای لذت بردن از یک کتاب صوتی صدا و لحن خوانش راوی ست. دوم اینکه سعی کنید کتابی رو انتخاب کنید که با روحیات و علایق تون سازگار باشه تا وسط داستان از گوش دادن پشیمون نشید و سوم اینکه مطمئن بشید که از جای مطمئنی کتاب صوتی گوش میدید، چون بعضی جاها گویا پایان بعضی داستان ها رو عوض می کنن و یا جزئیات داستان رو گاها حذف می کنن، پیش اومده اسم کتاب هم عوض کرده باشن ولی با محتوای همون کتاب ارائه داده باشن، این بستگی به خودتون داره که از کجا به کتاب های صوتی گوش بدید. اگر بخوام چند تا از فواید کتاب های صوتی رو از دیدگاه خودم بگم: 1. باعث خسته شدن چشم های قشنگتون نمیشه ۲. هر جایی که باشید میتونید با هندزفری یا ایرپاد به کتاب گوش بدید ۳. اگر راوی داستان ماهر و هنرمند باشه و بتونه احساسات و عواطف شخصیت ها رو در کلامش نمایان کنه از گوش دادن به اون کتاب خیلی لذت می‌برید ۴. الان که متاسفانه کتاب های چاپی خیلی گرون شده گوش دادن به کتاب های صوتی به صرفه تر هست دوستان خوب بهخوانی در پایان می‌خوام بگم من هنوز هم باور دارم که هر نوع کتابی چه چاپی، چه صوتی و چه الکترونیکی مزایا و معایب خود را دارند اما همین که کتاب ها من را به دنیای خودشان می‌برند و می‌توانم برای ساعاتی فارغ از این دنیای پر هیاهو شوم برایم بس است. (نسخه صوتی تمام کتاب های این لیست در برنامه ایران صدا موجود است☺️) کتاب های جدید به لیست اضافه میشن ✨

9

شمیم

شمیم

1404/6/31 - 19:53

کتابفروشی موریساکیبازگشت به کتابفروشی موریساکیهیزم های خیس

تابستون پرماجرای 1404

16 کتاب

تابستون امسال هم گذشت؛ با تموم ماجراهایی که داشت تموم شد و خاطره هاش به جا موند... تو این سه ماه کتاب هایی خوندم و گوش دادم که روحم رو برد به دنیاهای دیگه، با شخصیت های جدید آشنا شدم، احساسات مختلفی رو تجربه کردم... 📚با گوش دادن به کتاب صوتی «کتابفروشی موریساکی» و «بازگشت به کتابفروشی موریساکی» همراه تاکاکو و دایی ساتوروی مهربون کلی چیزای ارزشمند یاد گرفتم و فهمیدم کتاب خوندن تو روزای سخت مثل مسکن میمونه 🚂با گوش دادن به کتاب صوتی «قطار یتیم» (هیزم های خیس نشر پرتقال) به گذشته های دور سفر کردم و داستان پر فراز و نشیب زندگی ویویِن (نیو) که برای مالی تعریف می‌کرد تحت تاثیر قرارم داد 🩸با گوش دادن به کتاب صوتی «بخش دی» وقتی همراه ایمی موقعیت های حساس و خطرناک رو تجربه می‌کردم آدرنالین خونم بالا رفت 😺با گوش دادن به کتاب صوتی«گربه ای که کتاب ها را نجات داد»، با رینتارو و سایو و گربه سخنگو به دنیای هزارتوها سفر کردم و تصمیم گرفتم بیشتر قدر کتاب ها رو بدونم 🗼با گوش دادن به کتاب صوتی «راز پاریس»، درد و رنج های ناشی از جنگ و تاثیراتش رو بهتر درک کردم و فهمیدم عشق از دل سخت ترین روزها به وجود میاد 🥖🌹با خوندن کتاب «نان و گل سرخ» یاد گرفتم باید از حق خودمون دفاع کنیم و برای رسیدن به اهدافمون متحد باشیم 👻با خوندن کتاب «جن های برج کبوترخانه»، به هزارتوهای اسرارآمیز زیرِ زمین سفر کردم و دنبال گنج گشتم ⭐ با خوندن کتاب «اشتباه در ستاره های بخت ما» آرزو کردم ای کاش همه آدمها کسی رو پیدا کنن که با تمام وجود دوستشون داشته باشه، تو سختی ها کنارشون باشه و هیچ وقت فراموش شون نکنه 🐟با خوندن کتاب «ماهی سیاه کوچولو» فهمیدم باید بر ترس هام غلبه کنم و راهی رو در پیش بگیرم که درسته حتی اگر کسی همراهیم نکرد 🎻 با خوندن کتاب «کیلمنی بانوی باغ»، یادگرفتم عشق واقعی، ارزش جنگیدن داره و برای رسیدن به کسی که دوستش داری باید تلاش کنی 💙با خوندن کتاب شعر «چشم هایش آبی نبود» احساسات لطیف و دلنشین شاعر رو حس کردم 📿با خوندن کتاب «اسم تو مصطفی ست» با دغدغه های همسران شهدا و زندگی ساده و عاشقانه شون آشنا شدم 💔 با خوندن کتاب «تاوان عاشقی»، برای اولین بار با نگاهی متفاوت زندگی مردم سوریه رو دیدم و فهمیدم اگر کسی واقعاً برات مهم باشه و از اعماق قلب دوستش داشته باشی راه رسیدن بهش رو پیدا می‌کنی حتی تو دل جنگ و با وجود محدودیت ها 🚶🏻‍♀️با خوندن کتاب «ما که کاری نمی‌کنیم» قلم نویسنده باعث شد از دیدگاهش به خیلی از مسائل نگاه کنم و تلخی و شیرینی که در هر کدام نهفته است را حس کنم 🍀با خوندن داستان کوتاه«بلیط بخت آزمایی» یادگرفتم تا از واقعی بودن چیزی مطمئن نشدم براش خیال بافی نکنم طولانی شد، اما دلم میخواست احساساتم رو در مورد هر کدوم از این کتاب ها در قالب کلمات بیان کنم☺️ راستی آرزو دارم پاییزی که پیش رو دارید آغاز روزهایی باشه که آرزو دارید🍁🧡🍂

14

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.