یادداشت شمیم
1404/7/10 - 07:43

«هیچ وقت دروغ نگو» دومین کتابی بود که از فریدا مک فادن خوندم، اولی «بخش دی» بود که بیشتر ازش خوشم اومد هم داستان و هم شخصیت ها اما این کتاب... از حق نگذریم واقعاً ایده داستان جذاب و رازآلود بود طوری که مخاطب رو در فضایی پر از رمز و رازهای مبهم قرار میداد؛ اما موضوعی که باعث شد از این کتاب خوشم نیاد پایان داستان بود... داستان در مورد زوجی جوان هست که قصد خرید عمارت متروکه ای رو دارند که متعلق به روانپزشکی معروف بوده، روانپزشکی که چند سال پیش به طرز مشکوکی ناپدید شد، تریشیا و ایتن به دلیل برف و بوران در این عمارت مرموز حبس میشن و به مرور پرده از رازهایی برداشته میشه که دونستنش به صلاح هیچ کس نیست... درسته که در کتاب های جنایی ارزش های اخلاقی زیرپا گذاشته میشه و شخصیت منفی داستان، دست به کارهای وحشتناکی میزنه اما به نظرم اینکه در پایان انتظار داشته باشی شخصیت منفی سزای اعمالش رو ببینه توقع زیادی نیست، توقع داشتم با نزدیک شدن به پایان کتاب شخصیت های منفی لو برن یا حداقل به خاطر رفتارهای بی رحمانه شون پشیمون بشن و احساس عذاب وجدان داشته باشن اما نه تنها اینطور نشد بلکه همه حق به جانب بودند که کار درستی کردند😖 متأسفانه اکثر شخصیت های داستان سیاه مطلق بودند یا در ادامه چنین شخصیتی پیدا می کردند، خیلی کم شخصیت خاکستری پیدا میشد؛پایان داستان با دیالوگی مرموز تموم شد که شخصیت خطرناک قاتل رو بیش از پیش نمایان کرد از خوندن این کتاب پشیمونم چون برام هیچ سودی نداشت؛ من همیشه موقعی که میخوام کتابی رو نقد کنم با خودم میگم هر کس سلیقه ای داره به خصوص در مورد کتاب خوندن اما بعضی کتاب ها رو بیش از اندازه بزرگ جلوه دادن و همین باعث شده خیلی از افراد فقط کتاب های معروف رو بخونن در صورتیکه کتاب های ناشناخته زیادی هست که ارزش بیشتری داره برای مطالعه...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.