آسمان سرخ در سپیده دم
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
59
خواهم خواند
19
توضیحات
بن که به دنیا میآید، زندگی خانواده از اینرو به آنرو میشود! دکتر میگوید این پسر به شدت معلول است و هرگز مثل بچههای عادی نمیشود. آنا خواهر بن، او را خیلی دوست دارد اما میترسد در مورد او چیزی به بچههای مدرسه بگوید و آبرویش برود.
بریدۀ کتابهای مرتبط به آسمان سرخ در سپیده دم
لیستهای مرتبط به آسمان سرخ در سپیده دم
نمایش همهیادداشتها
1403/3/28
2
1402/3/12
4
1402/3/25
کتاب بسیار زیبا نگاه خانم چاپمن خیلی دوست داشتم تنها کتاب رمان درباره بیماری هیدروسفالی البته فعلا چرا که در حال نگارش کتابم هستم کتابی درباره خاطرات بیماری ام هیدروسفالی است اگر علاقه مند و کنجکاو هستید منو دنبال کنید تا از اطلاع رسانی چاپ کتاب و تخفیف استثنایی برخوردار بشید
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
9
1402/10/11
3
1402/9/27
از همین اول هشدار بدم که قرار در این یاداشت کتاب را اسپویل کنم.اگر دوست داری کتاب را جوری که من تجربه کردم تجربه کنی پس این یاداشت را نخوان. برادر انا بن معلول است.سر او خیلی بزرگ است و به نوعی عقب مانده است.انا عاشق بن و از همان اول کتاب حسش را درباره بن به خوبی بروز می دهد.اول از همه انا می ترسد بچه های مدرسه موضوع بن را بفهمند که یک مقطع کوچک است و خیلی مهم نیست.در کل بچه ها می فهمند و جوری که انا می ترسید ان ها ملاحظه نکنند نبود.بعد یک اتفاق واقعا بدمی افتد.بن در اثر تنگی نفس می میرد. حالا کتاب وارد مرحله جدیدی می شود و چون خانم لرد به خوبی حس انا در باره بن را توصیف کرده بود ادم احساس می کرد به اندازی انا عاشق بن است.بن می شود مثل برادر کوچولوی شما و وقتی در اواخر کتاب می میرد قلبتان به درد می اید.این اتفاق با وقوع بی توجهی عجیبی از انا به بن شروع می شود.وقتی بن می میرد رگه احساس بی توجهی به بن سراقتان می اید که واقعا جالب است چون حتی بن واقعی نیست.ادم سر موضوع بن کلی گریه می کند و بعد انا با جکی اشنا می شود که همان مریضی برادرش را دارد و به عنوان پرستارش قبول می شود.محال است ادم بتواند مرگ بن را قبول کند. واقعا این شیوه نویسنده را دوست دارم و عاشقشم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
11
1403/3/8
بسمالله کتاب را بلافاصله بعد از مقررات خواندم که نویسندهاش مادر یک کودک اتیستیک بود و نویسنده این کتاب، خواهر یک کودک با هیدروسفالی و نارساییهای جسمی و ذهنی شدید. الان دقیقا میدانم مواجهه با معلولیت از نظر مادر، نسبت به دیگر اعضای خانواده چقدر متفاوت و بسیار عمیقتر است. در چند فصل، کلا ماجرای بن و معلولیتش(برادر کوچک آنا) فراموش میشد و متن کاملا درگیر حالات و اتفاقات پیرامون آنا بود. اما در کتاب مقررات دیوید (کودک اتیستیک) همیشه بود. همهجا بود. نمیتوانستی بیشتر از دو پاراگراف حذف و فراموشش کنی. این همان چیزی است که سعی دارم درباره اتیسم به همه دنیا بگویم. که چقدر درگیرکنندهتر از مابقی اختلالات است. تمام خانواده باید خودشان را با فرد اتیستیک تنظیم کنند. از نظر ریزترین و جزییترین برنامههای زندگی. کاریکه در معلولیتهای دیگر انگار فقط بعهده مادر است. ماجرای خانم مینارد و کودک سندرم داونش، موید حرفم است. مادری که از طرف همسر و پسرش طرد شد چون نمیخواست کودک توانخواهش را طرد کند. چه بد معاملهایست که این دنیا با عاطفه مادران این کودکان میکند! فرزند، برای مادر همیشه فرزند است. محبت مادر تابعی از منفعتی نیست که فرزندش به او میرساند. من خودم مادران بسیاری را دیدهام که کودک توانخواهشان را بسیار بیشتر از مابقی فرزندان دوست دارند. یکی از این مادران را هر روز توی آینه ملاقات میکنم. مادر بن، همه فرارهای شوهرش از مسئولیت، بدخلقیهای دختر کوچکش و پرخاشهای کلامی دختر بزرگش را تاب آورد. با اینکه خسته و دلشکسته و بیخواب و دست تنها بود. خانم مینارد تصمیم گرفت، بدون مزاحمتهای روانی و سرکوفتها و فشارهای مابقی افراد خانواده، با این غم تنها باشد و خانوادهاش را از دست داد. هدیه بزرگ کتاب بعد از مرگ بن در دو سالگی بود. وقتی آنا بخودش مینگرد و میبیند چقدر در این هفتصد روز بزرگ شده است. همچنان که قد افکار و احساساتش از همسالان خودش بلندتر میشود، درمییابد که شانههایش برای کشیدن غم دیگرانْ پهنتر و صدایش برای دفاع از خودش و آدمها رساتر از قبل است. این کتاب دستتان را میگیرد تا با عبور از پیرنگ زندگی یک خواهرْ در مواجهه با برادر توانخواهش، شما را پشت دری برساند که برای هرکسی باز نمیشود: رشد در معیت رنج
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0