معرفی کتاب پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو اثر آگاتا کریستی مترجم فرشته شایان

پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو

پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
4.2
22 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

43

ناشر
ماهی
شابک
9789642093670
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1400/3/17

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو
در قطار نشسته بودم و چشم انداز بی روح و کسل کننده اسکس را تماشا می کردم. ناگهان اندوهی عمیق همه وجودم را فرا گرفت. با خودم گفتم که وقتی انسان در وضعیتی قرار می گیرد که قبلا هم آن را تجربه کرده است...
.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو

نمایش همه

پست‌های مرتبط به پرده؛ آخرین پرونده هرکول پوآرو

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب آخرین کتاب از مجموعه داستان های کارآگاه مشهور هرکول پوآرو می باشد کارآگاه معروفی که با ریزبینی و نکته سنجی های دقیق به حقایق پی می برد. او در این کتاب روزهای آخر عمر خود را سپری می کند ولی با این حال واقعیت را کشف کرده و جلوی قتل های دیگر را می گیرد.
داستان از زبان آرتور هستینگز بیان می شود و او دارد ماجرا را برایمان تعریف می کند. پوآرو از هستینگز دعوت می کند تا به هتلی که در آن اقامت دارد بیاید و در آنجا از او می خواهد تا قاتل را شناسایی کند و جلوی قتلی دیگر را بگیرد؛ چرا که پوآرو روی صندلی چرخ دار است و نمی تواند حرکت کند.
ما همراه با هستینگز با شخصیت های مختلف داستان آشنا می شویم و به گفتگوها پی می بریم.
سبک نوشتن داستان بسیار جالب و زیباست. سرنخ های متعددی آمده که با بررسی آن ها فکر می کنی قاتل را شناسایی کرده ای و در ادامه با دیدن سرنخ های دیگر به اشخاص دیگری مضنون می شوی. گاهی اوقات به سرنخ هایی توجه می کنی و از سرنخ های اصلی دور می شوی. وقتی که چهره قاتل برملا می شود تعجب می کنی که آخر چگونه ممکن است او قاتل باشد. ولی وقتی پوآرو توضیحات و دلایل خود را بیان می کند ئو سرنخ ها را کنار یکدیگر می چیند آنوقت متوجه می شوی که بله حق کاملاً با پوآرو است و این تو بودی که خیلی راحت از کنار قضایا عبور کردی.پ
کتاب های هرکول پوآرو واقعاً زیبا و جذاب هستند و اگر علاقه به حل معما دارید حتماً این کتاب ها را بخوانید.

امین پازوکی ۱۴۰۱/۰۴/۰۳
        

7

ملکه جنایت
          ملکه جنایت

این چهارمین رمانی بود که از آگاتا کریستی خوندم و شاید بتونم بگم قطعا یکی از بهترین رمان های پلیسی ای بود که تا به امروز خوندم. رمان پلیسی از قدیم یکی از علایق من بوده و هست. لذت کشف و حل معما واقعا برام تکرار نشدنیه. 
این موضوع و علاقه به رمان های پلیسی و حتی سریال و فیلم های جنایی شاید ریشه در علاقه مادر و پدرم هم به این ژانر میشه. مادرم همیشه میگفت که در جوونی رمان های آگاتا کریستی و احمد محققی رو می خونده. گویا کتابفروشی کوچیکی نزدیک خونه شون بوده که اوایل ازدواج پدرم میرفته و ازش کتاب امانت میگرفته. هر بار پول کتاب رو کامل میدادن و موقعی که میخوندن و برمیگردوندن یه مبلغی رو فروشنده کم میکرده و پول رو به پدرم برمیگردونده و اون با اون پول کتاب جدیدی میگرفته. 

کلا مطالعه در خونواده ما همیشه پایه ثابت بوده. باید براش پست بنویسم. مثلا پدرم در نوجوونی مشترک 3 تا مجله و روزنامه بوده که هر روز به دستش میرسیده و...

بگذریم. من هم ابتدا با خوندن ترجمه های ذبیح الله منصوری از دشیل همت و مایک هامر و ژرژ سیمنون  و خوندن داستان های جنایی آلفرد هیچکاک به ژانر پلیسی علاقه پیدا کردم و بعدا با خوندن آثار ادگار آلن پو و آگاتاکریستی و کانن دویل و دورنمات و... بیشتر به این ژانر وابسته شدم. طبیعتا سینما هم خیلی به این علاقه دامن زده. 

این اولین رمانی بود که از پوآرو خوندم و تا قبل از این بیشتر فیلم و سریال هاشو دیده بودم و کارهای قبلی ای که خونده بودم کارآگاهش خانم مارپل بود. با اینکه همچنان کاراگاه اولی که دوست دارمش شرلوک هلمزه اما از پوآرو هم خیلی خوشم اومد گرچه اینجا در این رمان آخرین پرونده ش بررسی میشه .

داستان ادامه ای بر رمانی تحت عنوان " ماجراهای اسرار آمیز استایلز " نوشته شده. گرچه ربط مستقیم جز لوکیشن داستان و پوآرو و دستیارش به اون رمان نداره اما بهتر بود که اون رمان رو اول می خوندم اما به هرحال این رمان هم خونده شد در فهمش مشکلی ایجاد نکرد. 

برعکس تمام داستان های جنایی اینبار جناب پوآرو حضور یک قاتل رو در یک مهمانخانه تشخیص داده و میدونه قراره قتلی اتفاق بیفته و سعی داره از این قتل جلوگیری کنه. 

این خودش یک پلات کاملا متفاوت از سایر آثار جنایی ای که خوندیمه. در ادامه بارها و بارها خانوم کریستی سنت شکنی های زیادی میکنه که مترجم به خوبی در موخره کتاب بهش اشاره داره. 

آگاتا کریستی در کنار شکسپیر پرفروش ترین نویسنده تاریخ انگلستانه که آثارش هنوز طرفدارهای خودش رو داره. این رمان هم مثل ده بچه زنگی واقعا قشنگ و جالب بود. این سنت شکنی هایی که گفتم زیبایی اثر رو صدچندان کرده بود. اینبار ما با یک قاتل عادی سر و کار نداریم بلکه با قاتلی سر و کار داریم که قتلی انجام نمیده اما قاتله ... همین باید شما رو ترغیب کنه که این اثر رو بخونید...

در کل توصیه می کنم که ژانرهایی مثل جنایی و فانتزی و علمی تخیلی و... رو جدی تر بگیرید. خوندن این آثار می تونه از شما انسان های بهتری بسازه. خزعبلاتی مثل این که این ژانرها " چیزی ندارند " یا " وقت تلف کردن " هستند رو بندازید دور و بخونید و لذت ببرید. 

حتی اگر به قول بعضی ها چیزی نداشته باشه و فقط محض سرگرمی باشه ، خب چه اشکالی داره سرتون گرم بشه؟ 
اگر کسی گفت خوندن این آثار " وقت تلف کردنه " ، مزاحم غنی سازی اورانیوم این عزیزان نشید و کتاب تون رو بخونید و لذتش رو ببرید.
        

48

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        آخرین کتاب از حضور پوآرو. داستانی هوشمندانه ولی همراه با تلخی و اندوه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Sh M

Sh M

1400/11/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

2

          «پرده» آخرین داستان از مجموعۀ پوآروئه که در دهۀ ۴۰ م. و در بحبوحۀ جنگ جهانی دوم آفریده شد. آگاتا کریستی می‌خواست این کتاب بعد از مرگش چاپ بشه، برای همین بعد از نگارشش، بیش از سی سال مخفی نگه‌ش داشت. اما در نهایت راضی شد تا سه ماه قبل از مرگش منتشر بشه.
«پرده»، که به اولین داستانِ مجموعۀ پوآرو هم مربوط میشه رو آرتور هیستینگز، دستیار پوآرو روایت می‌کنه و همه‌چیز رو از زاویۀ دید خودش برای خواننده نقل می‌کنه. البته که در بخش انتهاییِ کتاب، زاویۀ دید پوآرو رو هم خواهیم داشت.
داستان از این قراره که پوآرو، که به شدت پیر و بیمار شده، ساکن عمارت استایلز میشه و از هیستینگز دعوت می‌کنه تا برای حل یک پروندۀ پیچیدۀ جنایی بهش ملحق بشه. البته این‌جا با «قتلی که اتفاق افتاده» روبرو نیستیم، بلکه پوآرو سعی داره «از وقوع جنایت جلوگیری کنه»!
این داستان به داستان‌های دیگۀ آگاتا کریستی شباهت داره:
مثل همیشه داستان کند پیش می‌ره اما در چند صفحۀ آخر همۀ معماها حل میشه.
مثل همیشه در طول داستان کلی مظنون و احتمال و پاسخ به ذهن خواننده میاد اما هیچکدوم درست نیست.
مثل همیشه ردپای تسلط عالی آگاتا کریستی بر شیمی و پزشکی رو می‌بینیم.

درسته که داستان‌های آگاتا کریستی معمولاً پیرنگ خوبی دارن و خواننده رو تا لحظۀ آخر میخ‌کوب می‌کنن، اما ضعف‌هایی هم دارن:

همون‌طور که اشاره کردم، داستان خیلی کند پیش می‌رفت، به طوری که گاهی کسل‌کننده می‌شد.
دیالوگ‌ها طولانی، پینگ‌پنگی و حاوی اطلاعات اضافی بودن، اطلاعاتی که اینقدر زیادن که فرصت نمی‌شده با نگو نشان بده به خواننده منتقل بشه.
پرش در صحنه‌ها زیاد رخ می‌داد.
یکهو و از ناکجاآباد موضوعاتی مطرح می‌شد که هیچ ربطی به ماجرا نداشت. البته هدف نویسنده از این کار، مشخصاً منحرف کردن خواننده بوده.
در این داستان، در چند صفحۀ آخر، تمام معماها از طریق نامه‌نگاری حل میشه. مثلاً پوآرو نامه‌ای رو برای هیستینگز می‌فرسته و مثل یه نیروی الهی میگه قضیه این بود و تو فلان‌جا اشتباه کردی و ... دقیقاً مثل یک «دانای کل» که بر همه‌چیز مسلطه. حتی به نظر من، این نامه، «نامۀ پوآرو به هیستینگز» نبود، بلکه «نامۀ آگاتا کریستی به مخاطب سردرگم» بود.

با وجود تمام این‌ها، آگاتا کریستی در فریب‌دادن و منحرف‌کردن مخاطب به شکل بی‌نقصی موفق عمل کرده، و حتی با زیر پا گذاشتن بعضی از «قوانین بازی» نشون داده که «ملکۀ جنایت» فقط خودشه.

«پرده» آخرین پروندۀ هرکول پوآروئه. انگار بعد از این پرونده، پردۀ نمایش می‌افته و همه‌چیز به پایان می‌رسه. حتی زندگیِ هرکول پوآرو.
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب های شاهکار کارآگاهی آگاتاکریستی، برخلاف کانن دویل، سیر منطقی داره. یعنی اینکه خودتون قبل از استنتاج نهایی، میتونید استنتاج کنید و نتیجه رو پیش بینی کنید.

شخصا این کتاب رو با نام دیگر "مرگ به سبک پوآرو" خوندم(که به نظرم برازندشه). این کتاب آخرین کتاب آگاتا کریستی و آخرین پرونده پوآرو هست. آخرین پرونده ای که در اون پوآرو، در صدد به دام انداختن قاتل سری جنایت هایی است که هویتش رو میدونه، اما قاتل در واقع قاتل نیست... فردی پشت پردست...

داستان، مثل کتاب های قبل نویسنده، جذاب، مهیج و جدیده. 

نکته‌ای که این اثر رو از بقیه کتاب‌های کریستی جدا می‌کنه، نه فقط پیچیدگی جنایت، بلکه بار احساسی و سنگینیه که توی فضای داستان موج می‌زنه. برخلاف بسیاری از ماجراهای قبلی، این بار نه با یک پرونده کلاسیک قتل مواجهیم، نه حتی صرفاً با یک معما؛ بلکه با نبردی ذهنی و اخلاقی روبه‌رو هستیم. پوآروی همیشه‌متعادل و منظم، این‌بار در موقعیتی قرار می‌گیره که منطق و عدالت، دست در گریبان هم می‌شن.

همه‌چیز در پس پرده‌ی یک مهمان‌خانه‌ی ساکت در استایلز اتفاق می‌افته، جایی که سال‌ها پیش، اولین پرونده‌ی پوآرو هم در همون مکان آغاز شده بود. این انتخاب مکان، خودش یه جور خداحافظی شاعرانه‌ست. حس و حال آخرین پرده‌ی یک نمایش طولانی، جایی که قهرمان داستان، باید آخرین بازی خودش رو انجام بده؛ حتی اگه تاوانش، خودشه.

کریستی، توی این کتاب، نه‌تنها یک معمای جنایی طراحی کرده، بلکه به شکلی بی‌رحمانه، قهرمانش رو به چالش می‌کشه. پوآرو از نظر جسمی ضعیف شده، اما ذهنش همچنان مثل تیغ برّنده‌ست. ولی این‌بار، تصمیماتی که باید بگیره، خاکستری‌ان؛ نه سیاهن، نه سفید. این تردیدها، این مرز باریک بین عدالت و قانون، اونجاست که کتاب رو به شاهکار تبدیل می‌کنه.

و از همه مهم‌تر، پایان‌بندی کاره. بدون لو دادن چیزی، فقط می‌تونم بگم که پایان این کتاب، از اون دسته پایان‌هایی‌ـه که بعد از بستن کتاب، هنوز تا مدتی توی سرت می‌مونه. نه فقط به خاطر شوک یا غافل‌گیری، بلکه به خاطر عمق انسانی و فلسفی‌اش.

«پرده» یا همون "مرگ به سبک پوآرو"، مثل یک قطعه موسیقی کلاسیکه که آروم شروع می‌شه، کم‌کم اوج می‌گیره، و در نهایت، با ضربه‌ای نرم ولی تکان‌دهنده به پایان می‌رسه. یه وداع در سکوت. یه پایان باشکوه، برای یک کارآگاه بی‌نقص.

به نظرم اگه کسی فقط یک کتاب از کریستی بخواد بخونه، شاید این انتخاب درستی نباشه. چون برای درک عظمت این اثر، باید پوآرو رو شناخته باشی، پرونده‌هاش رو دنبال کرده باشی، و اون دقت و وسواس همیشگی‌اش رو حس کرده باشی. اون‌وقته که این کتاب، تبدیل می‌شه به پایانی که واقعاً سزاوار این کارآگاه کوچولوی بلژیکی‌ـه.

در یک کلام، «پرده» فقط یه رمان جنایی نیست؛ یه خداحافظی‌ه. نه از یک شخصیت، بلکه از یک جهان.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یازدهمین کتاب سال ۱۴۰۴

«پرده»

چقدر هیجان‌انگیز و درجه‌یک. هرچند یک مشکل خیلی مهم با یکی از اتفاقات اصلی و مبنایی کتاب داشتم* اما نمی‌تونم منکر جذابیتش بشم؛ جذابیتی که برای من، پرده رو، در کنار ده بچهٔ زنگی و قتل راجر آکروید، جزو سه کتاب برتر آگاتا کریستی قرار میده. این کتاب رو نشر هرمس هم منتشر کرده و نمی‌دونم ترجمه‌ش از ترجمهٔ نشر ماهی بهتره یا نه. من نسخهٔ نشر ماهی رو خوندم و ترجمه‌ش رو بخاطر بعضی خلاقیت‌ها و ترکیب‌سازی‌هایی که داشت، دوست داشتم. این رو هم بگم که مواردی مثل ترجمهٔ سوال و جواب‌های جدول‌های کلمات متقاطع، یک چالش جدی برای مترجم به حساب میاد. چنین موردی در این کتاب وجود داره و خانم شایان، مترجمی که نشر ماهی باهاش کار کرده، این قسمت از کتاب رو واقعا خوب درآورده.


* ببینید اتفاقات کتاب، مثل اولین پروندهٔ پوآرو، در عمارت استایلز اتفاق می‌افته. برعکس اولین پرونده، حضور کاپیتان هیستینگز در عمارت استایلز، نه دلیل مهمی داره و نه در پیش‌برد داستان چندان موثره. دعوت پوآرو از هیستینگز چندان منطقی نیست و عملا دلیلی برای حضور هیستینگز در عمارت وجود نداره و حضورش در گره‌گشایی از جنایت، مفید نیست و عملا کمک خاصی نمی‌کنه جز این که اتفاقات کتاب رو روایت می‌کنه.

- دوتا مسئلهٔ دیگه‌ای که از این کتاب رو مغز من بودن، حضور طولانی‌مدت شخصیت‌ها در این عمارت بود. کل اتفاقات کتاب در مدت‌زمانی شاید بیش از یک ماه رخ میده و این سوال پیش میاد که این همه شخصیت چرا اینجا هستند و آیا خونه زندگی ندارن؟ اگر برای تعطیلات اومدن، چرا این‌قدر طولانی‌مدت؟

- حضور بعضی‌ها هم که شاید اصلا توجیهی نداشت. چرا یه دانشمند و دستیارش باید بیان تو منطقه‌ای به تحقیقاتشون ادامه بدن که اساسا ربطی به موضوع تحقیقشون نداره؟ برعکس ده بچهٔ زنگی که کشیده‌شدن پای شخصیت‌ها به جزیره خیلی منطقی زمینه‌چینی میشه، در اینجا ما شاهد حضور بی‌دلیل (یا سست‌دلیل) و طولانی‌مدت شخصیت‌ها در عمارت استایلز هستیم.

- رفتارهای بچگانهٔ هیستینگز و نفهمی‌ها و حواس‌جمع‌نبودناش هم واقعا رو مخ بود.

با این همه باز هم امتیاز من به کتاب پنج از پنجه.
        

18