معرفی کتاب حباب شیشه اثر سیلویا پلت مترجم گلی امامی

حباب شیشه

حباب شیشه

سیلویا پلت و 1 نفر دیگر
3.9
24 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

56

ناشر
باغ نو
شابک
9789647425292
تعداد صفحات
230
تاریخ انتشار
1384/6/1

توضیحات

        ماجرای داستان بدین قرار است که دختری به نام "استر" شیفته ی پسری به نام "بادی" می شود. با گذشت زمان استر درمی یابد که او هیچ شباهتی به همسر ایده آل او ندارد و ناگزیر از او جدا می شود. در این هنگام، استر به بیماری روانی دچار می گردد و دست به خودکشی می زند، حال آن که مادرش او را از مرگ نجات می دهد و استر در آسایشگاه روانی بستری می شود و.....
      

لیست‌های مرتبط به حباب شیشه

نمایش همه

یادداشت‌ها

ثنا

ثنا

1403/8/11

          «یکم دقت کردم دیدم دارم کل کتاب رو بازنویسی می‌کنم.» دیشب تصمیم گرفتم بعد از دو سه بار خوندن این کتاب جمله‌هایی که زیرشون خط کشیده بودم رو بنویسم و (تصویر دوم). نوشتن از این کتاب احتمالا جز سخت‌ترین کارهایی که این‌جا انجام دادم. دلیل اصلیش ارتباط عمیقیه که با نویسنده و استر پیدا کردم. حباب شیشه شاید تنها کتابی بود که بعد خوندنش حس کردم «این رو برای من نوشتن!». داستان کتاب خیلی پیچیده نیست. استر دختر ۱۹ساله‌ای که تابستون به همراه چند دختر برنده جایزه‌ شده‌ی دیگر، به نیویورک فرستاده می‌شه. بعد از گذروندن این دوره دخترها یه جورایی برای زندگی‌شون تصمیم می‌گیرند. اما شرایط استر خیلی متفاوت می‌شه. شرایط بیرونی شاید فرقی نکرده باشه اما استر حس جنینی رو داره که داخل یه شیشه آزمایشگاهی گذاشته شده. این شیشه همراه اونه چه در پاریس چه در بانکوک و چه نیویورک. بعضی وقت‌ها خیلی دوست داری در مورد حس و حالت برای بقیه توضیح بدی، بعضی وقت‌ها هم مجبوری، اما کلمه و جمله‌ای برای توصیفش وجود نداره. حالا فکر کن کتابی رو پیدا می‌کنی که توی اون تمام چیزهایی که حس می‌کردی ولی نمی‌تونستی توضیح بدی، تبدیل به کلمات شدن! سیلویا پلات فوق‌العادست! یکی از دلایل قابل درک بودن و واقعی بودن استر (شخصیت رمان) زندگی شخصی سیلویاست. اون هم مانند استر درگیر تمام این شرایط بوده، مدتی در آسایشگاه به سر برده و حتی تحت الکتروتراپی هم قرار گرفته. اما در نهایت در سی سالگی و وقتی کودکی یکساله داشته، شاعری معروف بوده و پیش از انتشار این کتاب خودکشی کرده. (حتی در کتاب جایی استر می‌گه «قهرمان کتابم خودم خواهم بود. با قیافه مبدل.») فضای این کتاب به صورت عجیبی برای من یادآور ناتوردشت و هولدن عزیز بود. در مورد ترجمه باید بگم خیلی مشکل ویرایشی یا جمله‌های بی‌معنی وجود نداشت اما من جسته گریخته بخش‌هایی از کتاب اصلی رو خوندم و به نظرم خیلی از جمله‌ها می‌تونست جذاب‌تر ترجمه بشه. خوندن این کتاب رو به همه توصیه می‌کنم؟ قطعا نه! اگه تو شرایط خیلی سختی هستید به نظرم سراغ این کتاب نرید. همین‌طور اگه سابقه سلف هارم دارید شاید بهتر باشه یه سری از قسمت‌های کتاب رو رد کنید. «‏سکوت، غمگینم می‌کرد. سکوت سکوت نبود سکوت خودم بودم.» «حس کردم حفره‌ای در زمینم.» «وقتی به صفحه آخر رسیدم متاثر شدم. دلم می‌خواست لابه‌لای آن خطوط سیاه جایی بخزم.» (منم همین‌طور) «بعد از آن چیزی در من منجمد شد.» «اگر توقعی از کسی نداشته باشی هیچ‌وقت نا امید نمی‌شوی.» “I took a deep breath and listened to the old brag of my heart. I am, l am, l am.”
        

15

          دلشوره، شاید که دوباره ۱۸ سالمه! دلشوره، شاید سال ۹۸ شده! دلشوره...
اگر همین چند ساعت پیش سر میز به جای شام یک اقیانوس رو بلعیده باشم چی؟
دوباره ماه آبی نزدیک شده، از پنجره گذشته و چسبیده به صورتم.میز و کمد ها "چشمه طوسی" رو میخونن! اتاق آبیه.هوا سنگین. زیر شیشه‌ام فضاش تنگ تر و تنگ تر میشه. اونقدر تنگ شده که شیره جونم داره از بدنم میزنه بیرون، دارم له میشم‌. همه چی موهومیه، حس میکنم تو فضام، سیاه و تاریک، پر از سکوت. 

اون دلشوره نبود استر حالت تهوعه‌. همه چیز رو میخوام بالا بیارم، زندگی رو چشمام رو این سرگیجه لعنتی رو گذشته رو آینده رو بند بند وجودم رو.میخوام آدم هارو بالا بیارم. ماه آبی نشسته رو قفسه سینم، هوا خفه‌ست! اما پنجره که بازه پس این شیشه کجاست که من نمیبینمش!
همه چیز داره تار میشه پلک هام سنگین شدن پس چرا این تهوع دست از سر من برنمیداره اِستر! 
سیاه چاله‌های بیمارت خیره شدن بهم و من رو تو خودت میکشی و باز هم سقوط میکنم در تاریکی!
        

25

          سیر نزول زندگی استر گرین وود.
دختری که در ابتدا شرایط و جایگاه خوبی دارد و رفته رفته بین انتخاب هایش سردرگم می‌شود به نوعی دچار افسردگی شده و دست به خودکشی می‌زند و....

[سیلویا پلات این اثر را با نام مستعار «ویکتوریا لوکاس» منتشر و یک ماه پس از آن خودکشی کرد. حباب شیشه شباهت بسیاری با زندگی واقعی پلات دارد و چنین به نظر می‌رسد که تنها اسامی شخصیت‌ها و مکان‌ها تغییر کرده‌اند. اثر به زبان‌های متعدد ترجمه شده و با وجود درونمایهٔ تیره‌اش در دبیرستان‌های کشورهای انگلیسی‌زبان به عنوان متن درسی استفاده می‌شود. 
حباب شیشه به‌دست گلی امامی به فارسی ترجمه و یک بار با نام «شیشه» و بعدتر با نام «حباب شیشه» منتشر شده‌است.] 

کتابو 15 مهر بالاخره پیدا کردم و مثل یه محموله ممنوعه از یه کتابفروشی با هماهنگی قبلی تحویلش گرفتم. از همون اول جذب کتاب نشدم با اینکه توصیفات قشنگ و تصویر پردازی قوی ای داره ولی داستان کتاب برام جذاب و گیرا نبود و تا الان خوندنش طول کشید. اگه به عقب برگردم به خوندن همون جمله های معروف شدش اکتفا میکنم یا اگه نایاب نبود از کتابخونه میگرفتمش. خلاصه که زیاد خوب نبود در حد 6.5/10

        

26