بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مارمولک سیاه

مارمولک سیاه

مارمولک سیاه

ادوگاوا رانپو و 1 نفر دیگر
3.2
15 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

27

خواهم خواند

14

مارمولک سیاه بی شک معروف ترین رمان پلیسی ادوگاوا رانپو با حضور کارآگاهش، آکچی کودگورو، است. سرقتی ماجراجویانه باعث می شود آکچی برای یافتن سانائه، دختر جواهرفروش معروف اساکا، ردپای سارقی فریبنده و بی رحم ملقب به «مارمولک سیاه» را دنبال کند. آدم ربایی موفق این زن و تغییر چهره اش کار را برای کارآگاه زیرک رانپو دشوار می کند و در نهایت او را به هزار تویی زیرزمینی می کشاند که در آن موزه ای عجیب تاسیس شده است. یوکیو میشیما، نویسنده معروف ژاپنی، این رمان را برای تئاتر اقتباس کرد و در فیلمی که کینجی فوکاساکو براساس نمایشنامه اش ساخت، نقشی جزئی نیز ایفا کرد. نشر چترنگ پیش از این با انتشار رمان شکار و تاریکی و مجموعه داستان اتاق قرمز ادوگاوا رانپو، نویسنده سرشناس ژاپنی، را به بازار کتاب ایران معرفی کرده است.

یادداشت‌های مرتبط به مارمولک سیاه

            درباره‌ی «مارمولک سیاه» ادوگاوا رانپو

یک داستان بلند از رانپو که در مقایسه با داستانهای کوتاهش که عمیق اما سرگرم‌کننده‌اند، کمتر عمیق و بیشتر سرگرم‌کننده است. داستان فضایی تاریک دارد و زنی اغواگر نقش اصلی آن را دارد با کارآگاهی که دیگر از ویژگی‌های کارگاه‌های کلاسیک برخوردار نیست. آشناست نه؟ رانپو پیش از رواج داستان‌های نوآر مشخصه‌های این سبک را در داستانش بروز داده و به نوعی از پیشگامان داستان نوآر بوده است.
برخی از راه‌حل‌ها و پیچش‌های داستان باورنکردنی یا آبکی به نظر می‌رسند که با نیم‌نگاهی به ریویوهای انگلیسی‌زبان می‌شود فهمید بخشی کلیدی از آن قربانی ممیزی و سانسور در ترجمه فارسی شده و شاید همین باعث شده بخش‌هایی نچسب و باورنکردنی از آب در بیاید. اگرچه همین هم آن‌قدر فضای دلچسب و جذاب (البته به معنای تاریک آن) دارد که می‌شود کل کتاب را در یک نشست خواند.
رانپو برخی از کلک‌هایی که پیشتر در داستان‌های کوتاهش به کار گرفته را در این داستان نیز استفاده کرده که اگر از بینامتنیت بگذریم، برای کسی که آن داستان‌ها را خوانده باشد اینجا کمی داستان را لوث می‌کند.
از آن شگفتی‌های بسیار چیره‌دستانه داستان‌های کوتاهش در مکان‌پردازی و آن چنگی که به زخم‌های اعماق درون آدمی می‌کشد و جعبه سیاه آدمی را بازگشایی می‌کند نیز چندان خبری نیست. با این همه داستانی بسیار جذاب و خوش‌خوان است که می‌توان به هوای فضای نوآر و شگفت داستان‌های رانپو ساعتی خوش را در آن گذرانید.
          
بسم الله ا
            بسم الله الرحمن الرحیم

و در خدمت شما هستیم با سومین کتاب از نوشته های رانپو دونوی عزیزم.
دوست دارم قبل از اینکه درباره کتاب حرف بزنم  گریزی به یکی از انیمه های محبوبم به اسم Psycho-pass
بزنم .صحبتم درباره  کاراکتر بخصوصی به اسم ریکاکو اوریوئه(rikako oryo). دختری زیبا، مهربون با لبخندی دلنشین و ملیح که خیلی از دختران دبیرستان خصوصی دوست داشتن بهش نزدیک بشن و باهاش دوست بشن. حرف زدن با ریکاکو یه افتخار بود و اگر توجهش به تو جلب میشد قطعا آدم خوشبختی به حساب میومدی.
اما آیا ریکاکو همونی بود که نشون میداد؟ 
اگه ما اون پوسته زیبا رو کنار می زدیم با دختری مجنون رو به رو میشدیم که برای رسیدن به مقاصدش از هر حربه ای استفاده میکنه و پشیزی برای دیگران یا احساساتشون قائل نیست.  البته همه اینا تا وقتی بود که سروکله کوگامی پیدا نشده بود و القصه...
چرا به ریکاکو اوریو گریز زدم؟ چه ربطی به داستان ما داره اصلا؟ گرفتی ما رو؟
بله شما رو گرفتم و میخوام از این تشابه حیرت انگیز حرف بزنم.
مارمولک سیاه زنی فریبنده و مرموزه. اون بسیار زیباست، یه ملکه زیبایی که به راحتی دل هر مردی رو با پیچ و تاب بدن انعطاف پذیرش می بره ، اما تنها هنر اون رقصیدنه؟ 
نه خب این آخرین چیزیه که در این زن اهمیت پیدا میکنه. 
مارمولک سیاه یه سارق و قاتله ( اینو خودش اول داستان میگه پس فکر نکنید من چیزی لو دادم) و در بر خلاف خیلی از خانم های اطرافش هیچ ترسی نداره از اینکه دست به جنایت بزنه. اما هدف اون از این کارا چیه؟
آکیچی کاراگاه کارکشته ای که توی هیچ پرونده ای شکست نخورده هدف مارمولک سیاهه. اون در آتش شکست دادن این کاراگاه می سوزه و تصمیم میگره با یه تیر دو نشون بزنه. هم کاراگاه رو شکست بده هم یکی از بزرگترین سرقت های قرن رو انجام بده( حلا مستقیم توی کتاب اشاره نشده بود به این که سرقت قرنه من خودم دلم میخواد بگم شما هم بگید باشه)
برای به سرانجام رسوندن این هدف اون باید با آکیچی بازی کنه و چی بهتر از اینکه با دست خودش اون رو به این بازی دعوت کنه؟


پ ن: به این کتاب چند امتیاز میدم؟
با اینکه خیلی هیجان انگیز بود اما بهش چهار و نیم میدم.بابت اینکه خیلی روندش تند بود امون نداد نفس راحت بکشیم( انگار سگ دنبالمون کرده بود توی متن کتاب)
پ ن:مارمولک سیاه رسما دیوانه بود. از اون زنای که هم خوشگلی رو دارن هم عقل رو اما می زنه به سرشون و دست به کارای جنون آمیزی می زنن.دیگه آخرای کتاب شما وسواس این زن و کلکسیون عجیب غریبش رو می بینید و دود از کله تون بلند میشه. (هر چند من خیلی خوشم اومد چون برام تداعی گر انیمه محبوبم بود ) 
البته که باید بگم در ژاپن و ادبیات و حتی هنرهای بصری شون از این دست زنا زیادن و موفقیت با زنانی مثل ریکاکو و مارمولک سیاه همراهه.( زیبایی مجنون پسند ان)
پ ن: رانپو دونو واقعا که! آخه نویسنده اینقدر  از خود راضی! ولی نه خوشم اومد. اگر اتاق قرمز رو دیروز نخونده بودم ممکن بود از دیدن همچین حقه ای خیلی شگفت زده بشم و جا بخورم اما در عوض فقط خندیدم و به تکرار اون ایده افرین گفتم. 
پ ن: آکیچی واقعا کاراگاه قابلی بود. هی اون بدو هی مارمولک خانم بدو. یه جاهای واقعا درمونده میشد و نمی دونست باید با این زن چیکار کنه اما باز برتری هوشی با اون بود. دلم میخواست آخر کتاب بِکشمش یه گوشه، دست بزارم روی شونه اش و بپرسم: ( چه احساسی داری مرد؟) خب شاید اون لحظه بر خلاف ظاهر شیک و پیکش می زد زیر گریه و من واقعا باهاش همدردی می کردم در این صورت.
پ ن: اون نیم ستاره ای که کم کردم بابت چی بود؟ گفتم روند کتاب خیلی تند بود و البته برای یک کتاب جنایی معمای مزیت به حساب میاد اما نه وقتی به کل تصورم رو از مکان و زمان حوادث و رویداد ها از دست می دم. 
پ ن: تشکر میکنم از اقای گودرزی عزیز، مترجم کتاب . به خوبی متن رو ترجمه کردن طوری که من بعد هر جا اسمشون رو ببینم بی معطلی کتاب ترجمه شده شون رو می خرم. ( شاید این علاقه ای که به کتاب های رانپو دونو پیدا کردم بخشیش به توانای ترجمه اقای گودرزی برگرده)
پ ن: بازم این نکته رو یادآوری میکنم، کتابهای جنایی دیگه رو بهتره که با آثار رانپو دونو مقایسه نکنید. مثلا نیاید کتابای آگاتا کریستی رو مقایسه کنید با رانپو یا حتی کتاب های کانن دویل و اون یکی نویسنده که اسمش خاطرم نیست و خود رانپو طرفدارشه. چرا اینو میگم؟ در ژاپن خشونت یه امر رایجه . کسی از اون شگفت زده نمیشه و حتی خیلی وقتها از کنارش به سادگی رد میشن و این بر خلاف اون چیزیه که شما از این کشور توی ذهن تون دارید اما باید به عرض تون برسونم که اشتباه فکر می کردید. پس وقتی ما کتاب های جنایی شون رو می خونیم با قتل یا سرقت های تر تمیز و بی خون و خون ریزی طرف نیستیم. شما نباید شوکه بشید اگه یهو نویسنده در حال توصیف توده ی له شده ای که زمانی روده ی مقتول بوده. وقتی میاید سراغ این دست کتاب ها لطفا با سلام و صلوات تشریف بیارید و اگر فکر می کنید کشش درک یا هضم وقایعش رو ندارید وقتتون رو تلف نکنید. هر کی ازتون پرسید نظرتون راجه این کتاب چیه ارجاعش بدید من براش با رسم شکل کتاب رو توضیح میدم.

پ ن: کتابای رانپو رو باید به ترتیب خاصی بخونیم؟ 
والا نمیدونم، خودمم آدمی نیستم ترتیب چیزی برام مهم باشه و حتی خیلی خوشحالم که شلخته خوندم کتاباش رو.

پ ن: عکسی که استفاده کردم نه ریکاکو اوریوئه نه مارمولک سیاه. فقط چیزی که بیشترین نزدیکی و تشابه رو به این دو شخصیت مجنون اما زیبا داشت.