معرفی کتاب A View from the Bridge: A Play in Two Acts اثر آرتور میلر

A View from the Bridge: A Play in Two Acts

A View from the Bridge: A Play in Two Acts

4.1
18 نفر |
9 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

28

خواهم خواند

6

ناشر
شابک
9780140481358
تعداد صفحات
96
تاریخ انتشار
1356/5/7

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        Arthur Miller's play A View from the Bridge is a tragic masterpiece of the inexorable unravelling of a man, set in a close-knit Italian-American community in 1950s New York.Eddie Carbone is a longshoreman and a straightforward man, with a strong sense of decency and of honour. For Eddie, it's a privilege to take in his wife's cousins, Marco and Rodolpho, straight off the boat from Italy. But, as his niece Catherine begins to fall for one of them, it's clear that it's not just, as Eddie claims, that he's too strange, too sissy, too careless for her, but that something bigger, deeper is wrong - and wrong inside Eddie, in a way he can't face. Something which threatens the happiness of their whole family.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

محاکات

محاکات

1402/9/24

تعداد صفحه

10 صفحه در روز

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

یادداشت‌ها

        این نمایشنامه هم جالب بود و خواندنی و هم تاثیرگذار. 

ظاهرا مردی ـ اِدی ـ به خواهرِ همسرِ در حال مرگش، قول داده تا از دخترک بی‌پناهش ـ کاترینا ـ مراقبت نماید و با تمام وجود مثل بچۀ خودش به او محبت کرده است تا اینکه به سن هجده سالگی رسیده است.

و اکنون در ادامۀ همان تعهد، خواستار خوشبختی او است و برایش دلسوزی می‌کند و حاضر نیست برای پنجاه دلار که پول کمی هم نیست؛ اجازۀ حضور کاترینا را در جمع کارگران و افراد لاابالی و بی‌فرهنگ بدهد و با کارکردنش مخالف است.

اما ماجرا وقتی جالب می‌شود که دو تن از بستگان همسرش، از ایتالیا به صورت قاچاق مهاجرت می‌کنند و در منزل آنها می‌مانند. اِدی تا می‌تواند آنها را تحقیر می‌کند و زمانی که متوجه می‌شود، کاترینا به پسرِ جوانِ میهمان ـ رودولفو ـ علاقه‌مند شده است، ناراحت شده و پاک به هم می‌ریزد.

ظاهرا اِدی این پسر را برای زندگی مناسب نمی‌داند و دائم با همسرش و کاترینا بحث دارد و از نزدیک‌شدن او به دختر واهمه دارد و بالاخره آن می‌شود که نباید بشود.

آن دو به هم علاقه‌مند می‌شوند و تصمیم به ازدواج می‌گیرند و در نهایت اِدی که هیچ راهی برای دور کردن پسر از دختر نمی‌یابد؛ آنها را لو می‌دهد و ماموران ادارۀ مهاجرت آنها را می‌برند.

در اواخر داستان متوجه می‌شویم که اِدی به کاترینا علاقه‌مند شده و دلیل مخالفت‌ها و آزارهای او هم، همین مطلب بوده است.

در پایان داستان، اِدی در دعوای با مرد میهمان ـ مارکو ـ با چاقوی خودش و ناگهان به دست مارکو کشته می‌شود.

وقتی این نمایشنامه را می‌خواندم؛ به یاد داستان «داش آکُل» از «صادق هدایت» افتادم. لوطی جوانمرد با اینکه عاشق دختری شده که سرپرستی او را بر عهده دارد، اما خیانت نمی‌کند و در دمِ مرگ روشن می‌شود که عاشق دخترک بوده است.

ولی اینجا مردی که دخترک را سرپرستی کرده است، اکنون نمی‌تواند از او دل بکند و شیفته و بی‌قرار او است و همین مسئله بلای جانش می‌شود.

قصدم از بیان این مطلب؛ قضاوت یا برچسب‌زدن نیست، بلکه می‌خواهم بگویم انسان‌ها با تغییر کوچکی در انتخاب‌ها یا تصمیم‌های روزمره، باعث ایجاد تغییرات و تحولات بزرگ و شگفت‌انگیز در زندگی خود و اطرافیان‌شان می‌شوند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

19

          از اروپای سنتی تا آمریکای مدرن

🟠دراین نمایشنامه دوست داشتنی وجذاب آرتور میلر  نیز مانند نمایشنامه قبلی که خواندیم از شرایط حاکم بر امریکا سخن می گوید اما او این بار به جای انتخاب یک فضای عموم از این جامعه(نمایشنامه مرگ فروشنده)، سراغ یک جزء از آن می‌رود به سراغ جامعه مهاجران رفته است.قصه در محله ای ساحلی که مهاجرنشینان ایتالیایی اقامت دارند روایت میشود.یک درام اجتماعی دوست داشتنی.
حضور الفیری که فردی تحصیلکرده وقانون دان است به عنوان دانای کل بر جذابیت نمایشنامه افزوده است(تاکنون نمایشنامه ای نخوانده بودم که کارکتری نقش دانای کل را هم بازی کند)
🟠دومین نمایشنامه ای بود که از میلر خواندیم قلم استادانه میلر بسیار جذبم کرده است جدای از شخصیت پردازی بسیار  عالی وملموس، یکی از مهمترین جنبه های  آثار میلر به بحث مکان مربوط می شود. بخش عمده مکان های موجود در آثار میلر مکان های واقعی و البته ملموس است،توصیف صحنه او در ابتدای نمایشنامه هایش از چند صفحه در می گذرد و این خود بیانگر وسواس او در توصیف دقیق و رئالیستی مکان رویداد نمایش است.
چشم اندازی از پل داستان گذری است از روی پل،پلی که در شرایط سخت عاطفی ازان عبور خواهی کرد،شرایطی که حسادت وطغیان عاطفه برما غلبه میکند آیا دراین شرایط پایبند اصول خود خواهیم بود چقدر درپایان پل شخصیت ما متحول ودگرگون‌ شده؟!آیا شرایط جدید انتخاب جدیدی را به ارمغان می آورد؟!
🟠در این نمایشنامهٔ پرازاحساس زندگی ادی کاربون باربر لنگرگاه بندر بروکلین را شاهد هستیم که از مهاجران ایتالیایی است که در آمریکا ساکن شده‌اند،مهاجرت به امید زندگی بهتر وهاجرت از ایتالیای خسته از جنگ ایتالیای سنتی به امریکای مدرن . مهاجرانی هستند که ایتالیا را برای زندگی بهتر و شغل که زندگیشان را تامین کند، ترک کرده‌اندو حالا، هر چند در حومه نیویورک زندگی چندان مناسبی ندارند، اما آن را به زندگی در ایتالیا ترجیح می‌دهند
همسر ادی، خواهرزاده‌اش کاترینا  را که پدر و مادر خود را از دست داده نزد خود آورده است. رابطه ادی با خواهرزاده همسرش آن چنان صمیمی است که کتی او را پدر می‌نامد. همان ابتدای نمایشنامه مت.جه علاقه ادی به کاترینا میشویم اما بحران از جایی آغاز می‌شود که پسرعموهای همسر ادی، رودلفو و مارکو از ایتالیا به آمریکا می‌آیند و در منزل آن‌ها اقامت می‌کنند. در ادامه رابطه احساسی بین رودلفو و کتی به وجود می‌آید(نقطه شروع درام) اما ادی با ازدواج آنها مخالف است بحران شروع می‌شود که کتی به رودلفو، برادر مارکو علاقمند شده است وادی احیاس خطر میکند. آنها می‌خواهند با هم ازدواج کنند، اما ادی مخالف این ازدواج است. او رفتار رودلفو را چندان نمی‌پسندد. به موهای بلند و طلایی پسر انتقاد می‌کند و خیلی خوشش نمی‌آید که پسر در روی عرشه کشتی زیر آواز بزند و با همه شوخی کند،خیاطی میداند  نزد الفیری اورا بچه قرتی میخواند.
چند روز مانده به ازدواج کاترین ، ادی ماموران اداره مهاجرت را از بودن رودلفو و مارکو آگاه می‌کند. درنهایت حسادت ادی به خشمی بدل می‌شود که سراسر وجودش را می‌گیرد و خودش، خانواده‌اش و دنیایش را زیرورو می‌کند.
ادی مردی جاافتاده وسنتی ولی کنترلی براحساسات خودندارد حتی تصمیماتی میگیرد که مبداند اشتباست وفاعل این اعمال را درگذشته انسان بی شرف وبی آبرو میدانسته است او پیرو قانونی میشود که خود مخالف ان بود

🟠درپایان منِ خواننده نمایشنامه حق را به ادی میدهیم یا نه؟!
ادی واقعا کاترینا را پدرانه دوست دارد؟! یا علاقه ای است دیگر عشقی از یک مرد به دختری جوان که خود اورا بزرگ کرده است ؟!ادی درتلاش برای سرکوب این علاقه قلبی است تا از عذاب وجدانی که مرتکب عشقی خلاف عرف شده است چرا که جامعه اورا شوهر خاله ای که نقش پدرخوانده کاترینا را بازی کرده است.

مردم بیگانه را خاطر نگه دارند خلق
دوستان ما بیازردند یار خویش را
همچنان امید می‌دارم که بعد از داغ هجر
مرهمی بر دل نهد امیدوار خویش را
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را


        

44

          ماجراهای نمایشنامه "چشم‌اندازی از پل" در سال ۱۹۵۵  در محله ایتالیایی- آمریکایی ردهوک می‌گذرد که نزدیک "پل بروکلین" در نیویورک است . عنوان نمایشنامه نیز اشاره‌ای به همین موقعیت مکانی است. 

این داستان یک موقعیت ارتباطی پیچیده در درون یک خانواده را مقابل‌مان قرار می‌دهد. ارتباط سه عضو خانواده که با ورود دو مهاجر ایتالیایی غیرقانونی از اقوامشان دچار تنش بیشتری می‌شود و این تنش‌ها زمینه رخداد نهایی  داستان است.

آدمها در ارتباطاتشان گاهی پرتوقع، خودخواه و حساس می‌شوند. گاهی احترام و توجهی که می‌خواهند دریافت نمی‌کنند. گاهی  هم به دلیل اصلی مشکلاتشان آگاه نیستند یا قدرت بیان آشکار آن را ندارند و مثل "ادی" (شخصیت اصلی) آن را انکار می‌کنند. 

هنگام خواندن نمایشنامه فکر می‌کردم چطور می‌شود در این موقعیت بود و از افزایش تنش‌ها در ارتباط کاست؟ 

(مثلا دوست داشتم بدانم اگر شخصیت  "آتیکوس" از داستان کشتن مرغ مینا در این نمایشنامه بود چه می‌کرد؟ 😊 مطمئنم راهی برای بهبود وضعیت می‌یافت)

در نمایشنامه، شخصیت بئاتریچه (همسر ادی) تا حدی و به شیوه خودش تلاش می‌کند تا کمی صلح ایجاد کند ولی طرفین اصلی مشکل چنین تلاشی نمی‌کنند...🤷‍♀️

در کنار این مشکلات ارتباطی که نتیجه نهایی غم‌انگیزی هم در پی دارد، مخاطب متوجه فضای کار و زندگی مهاجران ایتالیایی در امریکا و همچنین وضعیت دشوار خانواده‌هایشان در ایتالیای آن زمان می‌شود.
        

15

روشنا

روشنا

1403/8/12

        واقعاً آرتور میلر تراژدی‌نویس جهان مدرنه!

اول نمایشنامه الفیری بهمون میگه «حق و عدالت این‌جا خیلی مهمه.» ادی هم از این موضوع آگاهه. اصلاً خود ادی در جواب به بئاتریس در مورد پسری که مهاجری رو لو داده، میگه: «پسری رو که یه هم‌چین کاری کرده؟ با چه رویی آفتابی بشه؟» اما سرنوشت ادی رو به پیش می‌بره تا خودش دست به هم‌چین کاری بزنه.
«ادی کربن هرگز فکر نمی‌کرد تقدیری داشته باشه. خب یه مرد کار می‌کنه، خونواده تشکیل میده، میره بولینگ، غذا می‌خوره، پیر میشه و بعد می‌میره. ولی الان، همین‌طور که هفته‌ها می‌گذشتن، آینده‌ای وجود داشت، مشکلی که از بین نمی‌رفت...»
و میلر چقدر قشنگ اول داستان، ماجرا رو از زمان و مکان بیرون میاره و از زبان الفیری میگه: «یه دفعه هوای بی‌روح دفترم رو رایحه سبز دریا می‌شوره و گرد و غبار فضا پاک می‌شه و میرم تو این فکر که در دوران قیصر هم، تو کالابریا شاید، یا روی دماغه سیراکوس، وکیل دیگه‌ای، با لباس کاملاً متفاوت، شکایتی مثل این رو شنیده و مثل من کاری از دستش برنیومده و نشسته به تماشا که این ماجرای خونین چطوری اتفاق می‌افته.»

متاسفانه آخر کتاب متوجه شدم با وجود ترجمه‌‌ی خوب، مترجم یک قسمت مهم از کتاب رو بد ترجمه کرده. یکی اول کتابه که میگه: «ما هم دیگه متمدن شدیم، آمریکایی تمام‌عیار. دیگه میشه گفت این‌جا جا افتادیم؟؟ و من این رو بیشتر دوست دارم.» این‌جا جمله‌ی اصلی میگه Now we settle for half, and I like it better: حالا ما با هم می‌سازیم (سازش می‌کنیم) و من اینو بیشتر دوست دارم.
که اتفاقاً جمله‌ی خیلی مهمی در داستانه، چون نشون میده ادی سازش نمی‌کنه و نمی‌تونه روند وقایع رو بپذیره. آخر داستان هم میگه: «این روزها اغلب ما از نیمه ضرر برمی‌گردیم و به نظر من این بهتره» که این هم دوباره اشتباهه و بازم این‌جا نویسنده داره میگه most of the time we settle for half and I like it better. بیشتر وقتا ما سازش می‌کنیم و من اینو بیشتر دوست دارم. که این جمله‌ی آخر واقعاً یکی از مهم‌ترین قسمت‌های داستان بود که پیام اصلی رو می‌رسوند.
به هر حال تیکه‌ی آخر داستان هم عالی بود!
«بیشتر وقتا ما کوتاه میایم و من این رو بیشتر می‌پسندم. ولی حقیقت مقدسه و با این‌که می‌دونم اون چقدر در اشتباه بود و مرگش بیخود، به خودم می‌لرزم، چون اقرار می‌کنم وقتی یادش میفتم یه‌جور اخلاص متمردانه تو ذهنم میاد- نه اخلاص کاملاً خوب ولی چیزی به خلوص خودش- چرا که اون به خودش اجازه داد کامل شناخته بشه و فکر می‌کنم به خاطر همین، من از همه‌ی موکل‌های فهمیده و عاقلم بیشتر دوستش دارم. با این حال هنوز بهتره کوتاه اومد و سازش کرد، باید همین‌طور باشه! من برای کارش ارزش قائلم، صادقانه میگم، اما... با یک اخطار قاطع.»
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

          این خیلی حس بدیه که شما مجوز یک نمایش رو توی جیبتون داشته باشید اما نتونید اونو اجرا ببرید.
معمولا من اینطوری کار ساختم که نمایشنامه میخونم و انگار اون نمایشنامه منو صدا میکنه و میگه که باید منو به روی صحنه ببری...
مهمانخانه چی گولدونی ، نداهای درونِ ادواردو فیلیپو ، تراژدین اجباری و خواستگاری و جشن سالگرد از چخوف و توپ لاستیکی از صادق چوبک هم همینطوری ساخته شدند که حد اقل مخاطبی که این آثار رو دیدند ، راضی از سالن خارج شدند. 
 اولین بار پارسال این نمایشنامه رو خوندم و همون لحظه به یکی از دوستانم که در تمام این تجربیات کنارم بود تماس گرفتم و گفتم که باید ببینمت . وقتی اومد ، نمایشنامه رو بهش دادم و گفتم که باید اینو کار کنیم. اونم گفت بفرستش ارشاد برای مجوز...
فرستادیم و مجوز اومد اما هیچوقت بودجه ساخت اثر تا امروز تامین نشد... شاید روزی بشه ولی قطعا چشم اندازی از پل رو روزی روی صحنه میبرم...
به لطف باشگاه هامارتیا ، امروز بار دیگه این اثر مرور شد و البته داغی بود که برای من هم تازه شد. ما در هامارتیا قبلا مرگ فروشنده رو از میلر خونده بودیم که بهترین و معروف ترین اثر آرتور میلره و احتمالا یکی دوبار دیگه هم گریزی به میلر بزنیم اما چشم اندازی از پل ، بعد از مرگ فروشنده بهترین اثر آرتور میلره و بعد از این خیلی کار شاخص و خوب و درجه یکی در سطح این دو اثر نداره و با همین دو اثر میشه به قدرت قلم میلر پی برد .
میلر در این اثر به دو مقوله میپردازه،  یکی عشقی نامتعارف و یکی دیگه مهاجران خارجی و غیر قانونی ای که برای کار به آمریکا سفر کرده بودند‌ .
امروز که مسئله مهاجرین در ایران خیلی پر رنگ شده شاید کمی مارو با فضای این نمایشنامه نزدیک تر کنه . 
هنرمند واقعی قطعا اینطوری اثرش رو خلق میکنه ، میبینه و احساس نیاز میکنه و جرقه ای در ناخودآگاهش شکل میگیره و ایده پردازش میشه و اثر رو خلق میکنه... 
میلر در این دو نمایشنامه به خوبی این مسیر رو طی کرده و آثاری خلق کرده درجه یک و قابل تامل...

امیدوارم بتونم یک روزی چشم اندازی از پل رو روی صحنه ببرم...

باز هم به میلر برمیگردیم...

زنده باد تئاتر...زنده باد هامارتیا 🔥🔥🔥🔥🔥
        

28

          سلام و نور
یک درام اجتماعی با موضوع  ارزشهای اخلاقی و  ورود مهاجران غیر قانونی به آمریکا، سرزمین فرصتها.

در این نمایشنامه آرتور میلر دغدغه های یک سرپرست(ادی) رو به تصویر کشیده. کسی که از جون و عمر و اموالش برای بزرگ کردن دختر خواهر همسرش( کاترین)  میگذره به خاطر اینکه این دختر  در کودکی پدر و مادرش رو از دست داده  و او قول داده که این دختر رو خوب بزرگ کنه، اما  او در پایبندی به قولش زیاده روی میکنه تا جائی که به خودش حق میده در ازای تلاشی که برای بزرگ کردن و تربیت این دختر کرده اون رو کنترل کنه و در تمام تصمیمات مهم این دختر برای زندگیش نظر دهنده باشه،  البته یک بخشی  از این کنترل گری هم از عشق زیاده اما او حتی در عشق ورزیدن هم زیاده روی میکنه تا جائی که بهش شک میکنن که به دختر نظر داره . 
ورود دو مهاجر غیر قانونی(زیر آبی)  از ایتالیا به آمریکا و به خونه ی ادی ، همسرش  و کاترین این حساسیتها رو به اوج خودش میرسونه تا جائی که در نهایت جنایتی انجام میشه. 
اما آیا اون حق داره یا نه؟ چقدر حق داره؟ شاید اگر تنها زنش درکش میکرد و بهش حق میداد با یکم زبون بازی میتونست آرومش کنه و اونو متوجه حساسیت بیش از حدش بکنه،  شاید بشه اینطور گفت تنها کسی که میتونست  رو ادی اثر بذاره همسرش بود اما همسرش اینو نفهمید و دائما با ادی مقابله کرد.
فقط یک نفر ادی رو درک کرد، اون رو راهنمائی کرد و سعی کرد اونو از تصمیم اشتباهش برگردونه وکیلی به نام اِلفیری، مرد قانون کسی که با کتاب قانون و سند و مدرک کار داره و هر چیزی که خارج از اینها باشه از نظرش قابل اهمیت نیست .
حساسیت بیش از حد ادی قانونی نبود، استدلالهاش سند و مدرک نداشت پس قابل اهمیت نبود اما ادی اینو نفهمید و بدترین اشتباه زندگیش رو انجام داد .
آرتور میلر  شخصیتها ، صحنه ها و اتفاقات رو خیلی خوب و ملموس توصیف کرده بود . خوشمان آمد .
        

28