یادداشت روشنا

روشنا

روشنا

1403/8/12

        واقعاً آرتور میلر تراژدی‌نویس جهان مدرنه!

اول نمایشنامه الفیری بهمون میگه «حق و عدالت این‌جا خیلی مهمه.» ادی هم از این موضوع آگاهه. اصلاً خود ادی در جواب به بئاتریس در مورد پسری که مهاجری رو لو داده، میگه: «پسری رو که یه هم‌چین کاری کرده؟ با چه رویی آفتابی بشه؟» اما سرنوشت ادی رو به پیش می‌بره تا خودش دست به هم‌چین کاری بزنه.
«ادی کربن هرگز فکر نمی‌کرد تقدیری داشته باشه. خب یه مرد کار می‌کنه، خونواده تشکیل میده، میره بولینگ، غذا می‌خوره، پیر میشه و بعد می‌میره. ولی الان، همین‌طور که هفته‌ها می‌گذشتن، آینده‌ای وجود داشت، مشکلی که از بین نمی‌رفت...»
و میلر چقدر قشنگ اول داستان، ماجرا رو از زمان و مکان بیرون میاره و از زبان الفیری میگه: «یه دفعه هوای بی‌روح دفترم رو رایحه سبز دریا می‌شوره و گرد و غبار فضا پاک می‌شه و میرم تو این فکر که در دوران قیصر هم، تو کالابریا شاید، یا روی دماغه سیراکوس، وکیل دیگه‌ای، با لباس کاملاً متفاوت، شکایتی مثل این رو شنیده و مثل من کاری از دستش برنیومده و نشسته به تماشا که این ماجرای خونین چطوری اتفاق می‌افته.»

متاسفانه آخر کتاب متوجه شدم با وجود ترجمه‌‌ی خوب، مترجم یک قسمت مهم از کتاب رو بد ترجمه کرده. یکی اول کتابه که میگه: «ما هم دیگه متمدن شدیم، آمریکایی تمام‌عیار. دیگه میشه گفت این‌جا جا افتادیم؟؟ و من این رو بیشتر دوست دارم.» این‌جا جمله‌ی اصلی میگه Now we settle for half, and I like it better: حالا ما با هم می‌سازیم (سازش می‌کنیم) و من اینو بیشتر دوست دارم.
که اتفاقاً جمله‌ی خیلی مهمی در داستانه، چون نشون میده ادی سازش نمی‌کنه و نمی‌تونه روند وقایع رو بپذیره. آخر داستان هم میگه: «این روزها اغلب ما از نیمه ضرر برمی‌گردیم و به نظر من این بهتره» که این هم دوباره اشتباهه و بازم این‌جا نویسنده داره میگه most of the time we settle for half and I like it better. بیشتر وقتا ما سازش می‌کنیم و من اینو بیشتر دوست دارم. که این جمله‌ی آخر واقعاً یکی از مهم‌ترین قسمت‌های داستان بود که پیام اصلی رو می‌رسوند.
به هر حال تیکه‌ی آخر داستان هم عالی بود!
«بیشتر وقتا ما کوتاه میایم و من این رو بیشتر می‌پسندم. ولی حقیقت مقدسه و با این‌که می‌دونم اون چقدر در اشتباه بود و مرگش بیخود، به خودم می‌لرزم، چون اقرار می‌کنم وقتی یادش میفتم یه‌جور اخلاص متمردانه تو ذهنم میاد- نه اخلاص کاملاً خوب ولی چیزی به خلوص خودش- چرا که اون به خودش اجازه داد کامل شناخته بشه و فکر می‌کنم به خاطر همین، من از همه‌ی موکل‌های فهمیده و عاقلم بیشتر دوستش دارم. با این حال هنوز بهتره کوتاه اومد و سازش کرد، باید همین‌طور باشه! من برای کارش ارزش قائلم، صادقانه میگم، اما... با یک اخطار قاطع.»
      
504

23

(0/1000)

نظرات

y.s

y.s

1403/8/12

سرعتی که در تمام کردن کتاب‌ها دارید ستودنیه ...
4

2

روشنا

روشنا

1403/8/12

ممنونم :)
توفیق اجباری ناشی از دانشگاهه 😂
مجبورم برای حضور غیاب سر کلاس‌ها بمونم و تمام‌وقت کتاب می‌خونم :)) 

1

y.s

y.s

1403/8/12

عااا. من فکر می‌کردم درساتون خیلی سخته. در نوجوانی هدفم این بود که داروسازی بخونم. آخی :) 
موفق باشی✌🏻  
 @roshana. 

2

روشنا

روشنا

1403/8/12

سختی که خیلی سخته، اصلاً یه چیزی میگم یه چیزی می‌شنوی :)
اما من دیگه پیر دانشکده‌ام و از ما گذشته 😂 و ضمناً درس دادن استادامون رو دوست ندارم :(
ممنونم و امیدوارم هر رشته‌ای که می‌خونید، کلی باهاش حال کنید و کارای خفن انجام بدید 😎✌🏻
@Adrift 

1

مجاب شدیم  از میلر هم بخونیم
1

1

روشنا

روشنا

1403/8/12

میلر عالیه، امیدوارم لذت ببرید :) 

0

ممنون از همراهی شما 🔥
1

1

روشنا

روشنا

1403/8/13

ممنون از شما برای نمایشنامه‌های عالی و آموزش‌های عالی‌تر 🔥 

1