اتوبوسی به نام هوس "نمایشنامه در یازده پرده"

اتوبوسی به نام هوس "نمایشنامه در یازده پرده"

اتوبوسی به نام هوس "نمایشنامه در یازده پرده"

تنسی ویلیامز و 1 نفر دیگر
3.8
37 نفر |
12 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

55

خواهم خواند

17

ناشر
مینو
شابک
9649056386
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1383/4/16

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        تراموایی به نام هوس شاید قبل از هر چیز نوشته‌ای درباره‌ی خود پنهان شده‌ی آدم ها باشد، خودی که از پشت معصومیت و حق به جانب بودن مان گاهی بیرون می‌زند و شق و رق و اطو کشیده جلو رویمان می ایستد. این همان اتفاقی‌ست که برای بلانش دوبوآ این تراموا می افتد، بلانشی که سعی می‌کند با ادا اطوار حساب شده همه‌ی خودش را مخفی کند. ولی نه آن نزاکت جعلی و نه آن لباس‌های شب رنگارنگ-اما ارزان قیمت-و نه حتی بیگانگی با واژه‌ی هتک حرمت نمی‌تواند بلانش را تا ابد مخفی نگه دارد. وحشت از پیری و محو شدن زیبایی نیاز عاجزانه به تعریف و تمجید مردها و اصرار به نجیب‌زاده بودن مثل توده‌ای  یخ بلانش را در بر گرفته: سرد، شکننده، بی ثبات. اما تلاش او برای جلب توجه مردها از سر تنهایی‌‎ست یا حس هوسناک و برانگیختن بیمار گونه اش؟ چیزی را که تنسی ویلیامز به آن پرداخته، خیلی‌ها در وجودشان پرورش می دهند، آن قدر که حسابی رشد کند و از جلدشان بیرون بزند و بعد شق و رق و اطو کشیده جلو رویشان بایستد، بهشان سلام کند، دست بدهد و خودش را معرفی کند.
من توام
تراموایی به نام هوس چیزی نیست جز ته کشیدن تراژیک یک زن تنها.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

اتوبوسی به نام هوس

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          تراموایی به نام هوس یکی از نمایشنامه‌های برتر قرن بیستم نوشته تنسی ویلیامز است که با ترجمه آراز بارسقیان و از سوی نشر میلکان منتشر شده است. تراموایی به نام هوس تا به حال چندین بار در سراسر جهان روی صحنه رفته است و فیلم معروفی هم از آن اقتباس شده، از سویی یک داستان تراژیک درباره زندگی و فکرهای یک زن تنهاست و از سوی دیگر، درباره خود پنهان شده درون آدم‌هاست؛ خودی که گاهی از پشت معصومیت و حق به جانب بودنمان، بیرون می‌زند و همه‌چیز را به هم می‌ریزد. این همان اتفاقی است که برای بلانش دوبوآ در این تراموا می‌افتد. او سعی می‌کند با رفتاری حساب شده، خودش را مخفی کند، ولی نزاکت جعلی نمی‌تواند بلانش را تا ابد مخفی نگه دارد. 
تنسی ویلیامز که یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود و در سال 1955 برای نمایشنامه گربه روی شیروانی داغ برنده‌ی جایزه پولیتزر شد، در رابطه با این نمایشنامه می‌گوید: آدمی نمی‌تواند به سادگی و به شکل نافرجامی از زندگی فرار کند. نمی‌توانی دلبخواه بگویی خب حالا دیگر زندگی‌ام را عین قبل ادامه می‌دهم. وقتی بتوانی تمام و کمال تهی بودن زندگی بدون کشمکش را درک و دریافت کنی، آن وقت خودت را تازه برای رسیدن به رستگاری آماده کرده‌ای. 

یادداشت فائزه خابوری برای همشهری جوان، شماره 527، 9 آبان 94
        

12

مهتاب

مهتاب

1403/6/11

        نمایشنامه از رده کتاب هایی هست که هیچ وقت بهش نه نمیگم و از خوندنش  واقعا لذت میبرم.
نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس در پس ذهنم بود  که در آینده بخونمش  که با همراهی باشگاه هامارتیا تحقق پیدا کرد.

در پاسخ سوال آقای خطیب در باشگاه هامارتیا:حقیقتا من احتمال میدادم که اتفاقاتی بین بلانش و استنلی بیوفته و این بلانش باشه که باعث این قضیه باشه و برام شوکه کننده بود که در واقع این استنلی  بودکه مثل همیشه بلانش رو تحقیر می‌کرد و کاملا تحقیرانه و بدون رضایت بلانش به او تعرض کرد...


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

28

          نمایشنامه اتوبوسی بنام هوس نمایش نامه ای درژانر درام  و عاشقانه که تصاویری تکان دهنده از زندکی را روایت میکند  نقاط قوت خط داستانی منسجم با دیالوگ های تاثیر گذار ودرست، صحنه پردازی خوب، خط روایی داستان که به خوبی خواننده را به دنبال خود می کشد و از همه مهمتر شخصیت پردازی فوق العاده آن را می توان نام برد.
بلانش،شخصیت کلیدی نمایشنامه که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، شخصیتی متزلزل پس از اخراج از مدرسه‌ای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی» می‌آید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشته بلانش باخبر می‌شود و….....

عشق، نفرت، حسادت، رقابت، هوا و هوس، دروغ و دورویی و در یک کلام زندگی در نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس تمام قد با همه ابعادش جریان دارد

بلانش که رویایی می اندیشد و به قول معروف به دنبال شاهزاده رویا بر اسب سپید است اما تلاش و دست آوردش چیزی کاملا متفاوت است،شخصیتی رقت انگیز دارد.وسواس ظاهری او و نیازش برای جذب هر مردی که ملاقات می کند در ابتدا مخاطب را به او بی اعتماد می کند . اما هنگامی که روایت لایه های نهان رفتار بلانش را فاش میکند بیننده رفته رفته قضاوت های خشن را زیر سوال می برد و به گونه‌ای تعلیقی شکل می گیرد درصحنه 2وقتی استنلی نامه ها را می بیند، بلانچی آشفته و عصبانی می شود. او انگار که زندانی خاطراتش باشد، و بعدها جذب میچ می شود چون که او هم کسی را در زندگی اش از دست داده است .خلا های عاطفی که درگذشته دارد را با لوندی برای جنس مخالف  میخواهد جبران کند

استنلی مردی رک وگستاخ وخشن، رفیق باز،قمارباز که با افتخار وجسارت  به خواهرزنش حین لباس عوض کردن می گوید «راحت باش،این شعار ماست»  سعی دارد خود را مرد خانواده، بامرام، محکم، صادق و وفادار نشان دهد ولی در پایان او هم تسلیم خواسته نفس می شود و بعد از آن باز دورویی و تظاهر
استلا که ساده می اندیشد و ساده زندگی می کند و سعی دارد همه چیز را آنگونه که هست ببیند و لمس کند ودرمقابل خواهر گاهی نقش مادر را باری میکند ولی در نهایت او هم خود را فریب می دهد و سعی دارد تنها آنچه به مذاقش خوش است را ببیند و روی ناملایمتی ها چشم و گوشش را می بندد.

لذت نمایشنامه با دیدن فیلم اقتباسی که شاهکاری برجسته و دیدنی از ”الیا کازان“ وبازی مارلون براندو است دوبرابر میشود.چه خوب که فیلم سیاه وسفید است وبافضای نمایشنامه همخوانی دارد.
یکی ازبریده های زیبای کتاب :
اگرخدا بخواهد،بعداز مرگ  هم تورا بیشتر دوست خواهم داشت.

🔻درمورد  سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا توسط جنابِ آقای خطیب نظر من عدم رضایت بلانش است.


        

40

          ابتدا خیلی سخت تونستم با شخصیت ها آشنا بشم و با نمایشنامه ارتباط بگیرم. شاید بخاطر ورود سریع شخصیت ها در همون اول نمایشنامه باشه. فکر کنم طی چند روز، سه-چهار بار چند صفحه اول نمایشنامه رو خوندم و چون نتونستم ارتباط بگیرم، خوندن نمایشنامه رو تا دیروز به تاخیر انداختم.
اما بعد از این تلاش ها وقتی بالاخره ادبیات نمایشنامه قدری برام آشناتر و قابل فهم تر شد، بدون وقفه تمام نمایشنامه رو خوندم.
تقریبا توی یک سوم پايانی نمایشنامه بنظرم دیالوگ ها و دستور صحنه ها و همه چیز خیلی بهتر و تمیزتر میشه. نمیدونم شاید صرفا جذابیت داستان بیشتر شده.
درکل شخصیت ها خیلی خوب شکل گرفته بودن، فقط اینکه در بخش ابتدایی نمایشنامه تصویری که از آقای کوالسکی داشتم توی لباس ها و فضای زمانه ی "خانه عروسک" بود. اینگونه بود تا زمانی که در صحنه سوم، اون عکس از فضای خونه و لباس ها رو دیدم و تونستم تصویر دقیق تری پیدا کنم. حتی تصویر صحنه دوم هم کمکی بهم نکرده بود.
به هر حال، فهمیدم درک زمان اتفاق افتادن داستان و داشتن شناخت ابتدایی از فرهنگ جامعه در محل سکونت شخصیت ها چقدر میتونه به درک فضا و همراه شدن با شخصیت ها کمک کنه.
برخلاف انتظارم و قضاوتی که از نام و تصویر جلد داشتم، نمایشنامه خوبی بود.
        

20

        این نمایشنامه؛ زندگی دو خواهر را روایت می‌کند که خواهر بزرگتر ازدواج می‌کند و به شهری دیگر می‌رود و با وجود سختی‌ها و مشکلات، زندگی معمولی و قابل‌قبولی دارد.

اما خواهر کوچک‌تر در کنار خانواده و در منزل پدری می‌ماند و در 16 سالگی عاشق پسری می‌شود و با او فرار می‌کند و پس از ماجراهایی او را از دست می‌دهد.

این جداییِ تلخ، زندگی آیندۀ او را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. بعد دختر، معلم می‌شود و پس از فوت پدر و مادر و از دست دادن ارثیۀ خانوادگی، کارش را هم از دست می‌دهد.

او به ناچار به دیدن خواهرش می‌رود تا شاید بتواند آنجا بماند؛ اما شوهر خواهرش پس از تحقیق و بررسی می‌فهمد که همه چیز را باخته و از گذشتۀ او نیز باخبر می‌شود و او را می‌رانَد.

حتی وقتی دوستش با خواهر زنش قصد ازدواج دارد، دوستش را از گذشتۀ وی آگاه می‌کند و مانع این ازدواج می‌شود.

اما خواهر تلاش می‌کند به او پناه دهد، ولی حال روحی خواهرش خراب می‌شود و خواهر و اطرافیان برای کمک به او تصمیم می‌گیرند، او را به تیمارستانی ببرند تا در آرامش زندگی کند و این بهترین کمکی است که در آن شرایط می‌تواند به او بکند تا زندگی خودش هم آسیب نبیند.

زنی تنها و آسیب دیده که خیر و صلاح خودش را نمی‌داند و برای فرار از واقعیتِ زندگی، به الکل روی آورده و بیش از اندازه مصرف می‌کند و بالاخره اعصاب و روانش به هم می‌ریزد و گرفتار تیمارستان می‌شود... .
پاسخ پرسش آقای خطیب: عدم رضایت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

          به لطف باشگاه هامارتیا برای بار سوم مرور شد...

شاهکار ... قطعا این کلمه که این روزها زیاد بهش " توهین " و " تعرض " میشه ، لایق این نمایشنامه باشکوه قرن بیستمی از یک نویسنده بزرگ آمریکایی یه.
اتوبوسی یه نام هوس ، از اون دسته آثاری یه که علاقه مندان به هنر نمایش و تئاتر ، نمیتونن از کنارش به سادگی بگذرند.
اثری که کاملا با حس های ما کار میکنه ... اثری که ناخودآگاه ما رو به بازی میگیره...
این اثر در سال ۱۹۴۷ توسط ویلیامز بزرگ به رشته تحریر در اومده و یک سال بعد به کارگردانی الیا کازان و بازی مارلون براندو در برادوی به روی صحنه رفته. 
استقبال شدید از این نمایش باعث میشه که الیا کازان به فکر ساخت نسخه سینمایی اثر هم بیفته که نتیجه ش میشه فیلم عالی " اتوبوسی به نام هوس " که یکی از بهترین آثار تاریخ سینما و از بهترین آثار دهه پنجاه هالیووده...
فیلم بیگانه هم با بازی امیر جعفری ، پانته آ بهرام و مهناز افشار هم در ایران ، اقتباسی از همین اثره.
اثر از این جهت خاصه که باعث شد مارلون براندوی بزرگ به جهان معرفی بشه و سبک بازیگری جدیدی به جهان عرضه بشه...
داستان در آمریکای اون دهه میگذره ... کاراکتر ها و فضاسازی و شخصیت پردازی در بالاترین سطح خودشون قرار دارند.
حرکت اضافه،  پلان اضافه ، دیالوگ اضافه و... اصلا توی این اثر جا نداره.
با کاراکتر ها میشه زندگی کرد و باورشون داشت.
اثر از تعلیق خوبی برخورداره که در نهایت به یک شوک منتهی میشه...
مگه از یک اثر نمایشی چه انتظاری باید داشته باشیم؟ 
اتوبوسی به نام هوس از جمله آثاریه که تاریخ درام نویسی باهاش ورق میخوره... این اثر در کنار باغ وحش شیشه ای از جمله بهترین آثار قرن گذشته هستند که شاید حالا حالا ها رو دستش نیاد...

درباره سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا ، باید بگم که این میل در وجود بلانچ بود اما به این شکل قطعا راضی نبود...
گرچه خیلی ها معتقدند که در همون لحظه هم بلانچ رضایتی نسبی از این اتفاق رو داشته ...

زنده باد تنسی ویلیامز
زنده باد تئاتر
زنده باد هامارتیا
        

20