معرفی کتاب اتوبوسی به نام هوس "نمایشنامه در یازده پرده" اثر تنسی ویلیامز مترجم مرجان بخت مینو
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
70
خواهم خواند
25
نسخههای دیگر
توضیحات
این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
تراموایی به نام هوس شاید قبل از هر چیز نوشتهای دربارهی خود پنهان شدهی آدم ها باشد، خودی که از پشت معصومیت و حق به جانب بودن مان گاهی بیرون میزند و شق و رق و اطو کشیده جلو رویمان می ایستد. این همان اتفاقیست که برای بلانش دوبوآ این تراموا می افتد، بلانشی که سعی میکند با ادا اطوار حساب شده همهی خودش را مخفی کند. ولی نه آن نزاکت جعلی و نه آن لباسهای شب رنگارنگ-اما ارزان قیمت-و نه حتی بیگانگی با واژهی هتک حرمت نمیتواند بلانش را تا ابد مخفی نگه دارد. وحشت از پیری و محو شدن زیبایی نیاز عاجزانه به تعریف و تمجید مردها و اصرار به نجیبزاده بودن مثل تودهای یخ بلانش را در بر گرفته: سرد، شکننده، بی ثبات. اما تلاش او برای جلب توجه مردها از سر تنهاییست یا حس هوسناک و برانگیختن بیمار گونه اش؟ چیزی را که تنسی ویلیامز به آن پرداخته، خیلیها در وجودشان پرورش می دهند، آن قدر که حسابی رشد کند و از جلدشان بیرون بزند و بعد شق و رق و اطو کشیده جلو رویشان بایستد، بهشان سلام کند، دست بدهد و خودش را معرفی کند. من توام تراموایی به نام هوس چیزی نیست جز ته کشیدن تراژیک یک زن تنها.
بریدۀ کتابهای مرتبط به اتوبوسی به نام هوس "نمایشنامه در یازده پرده"
یادداشتها
2 روز پیش
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
من در بلانش دوبوا، شخصیت محوری نمایشنامهی «اتوبوسی [= تراموایی] به نام هوس»، این ویژگیها را دیدم: متظاهر، خاطرهباز، افادهای، مجنون، غیرقابلاعتماد، مضطرب، عاشق، محافظهکار، شکننده، خیالپرداز، هوسباز، هرجایی، هنردوست و ادیب. صدالبته که جا دارد ویژگیهای بیشتری به این شخصیت - و الحق که شخصیت! - نسبت دهیم، اما همین مقدار برای درک اینکه با شخصیتی چندبعدی مواجهیم، کافیست. اول بار نمایشنامه را بهتنهایی خواندم و بار دوم همراه با تماشای فیلم. فیلمبینی و بازخوانی وقایع مهم به من کمک بسیاری در درک جهان این نمایشنامه کرد. آیا بلانش پس از تجاوز جنسی استنلی به اوج جنون رسید؟ بله؛ اما مسئله این است که گویی بلانش تمام عمرش را در تیمارستان گذرانده است. او شاهد مرگ یکایک عزیزانش در سرزمین مادری بوده، به تماشای جسم بیجان همسری که عاشقش بوده نشسته، در تمنای عشق در لوریل میان آنهمه میل و هوسهای حیوانی زندگی کرده و دستآخر به خانهی خواهرش آمده و نیک دیده که تنها عزیز باقیماندهاش در چه فلاکتی روزگار میگذراند. بلانش وقتهایی که از خودش میگوید، برای خواننده بهشدت غیرقابلاعتماد به نظر میرسد. مگر اینکه خواهرش یا کسی دیگر صحت گفتههایش را تأیید کند. نمیتوان به او برچسب دروغگویی زد. چون بهگمانم مرز میان واقعیت و خیال در سرش، درست از زمان خودکشی همسرش از میان رفته و این خود دلیلی بر ناتوانی او از تفکیک واقعیت و خیال است. گویی که بدترین خصیصهی همسرش را هم از او به ارث برده: انحراف اخلاقی. من در جایگاه یک خوانندهی عادی بیشتر از همه از پیوندهایی که نویسنده میان ریزوقایع صحنههای مختلف برقرار میکرد، خوشم آمد. مثلاً در صحنهی سوم صحبتی میان استلا و میچ دربارهی قوطی سیگار نقرهای درمیگیرد. میچ توجه بلانش را به شعر حکشده روی قوطی جلب میکند و از داستانی که پشت آن است میگوید: عاشق دختری عجیبوغریب و در عین حال مهربان بوده که مدتی است مُرده. بلانش هم از همین رو به میچ علاقهمند میشود، چون یکی از تشابهات میان این دو در مرگ کسی است که عاشقش بودهاند؛ اما میچ باز هم معشوقش بلانش را - حتی اگر دیگران لکاتهاش بخوانند - از دست میدهد. یا در صحنهی پنجم میبینیم که بلانش فخرفروشانه از استنلی میخواهد که برای روز تولدش به او عطر گرانقیمت هدیه دهد و در صحنهی هشتم که روز تولد بلانش است، استنلی به او بلیت برگشت به لوریل را هدیه میدهد. همان شهری که شهرت بلانش در آن زبانزد خاص و عام است، منتها به بدکارگی! بهگمانم یکی از جلوههای هنر نویسنده در پرداخت شخصیت بلانش، آنجایی رخ مینماید که مخاطب را در صحنهی آخر هم پادرهوا میگذارد و به فکر فرو میبرد: بالاخره بلانش واقعاً مجنون شده یا این هم تنها یکی از ظواهری است که در نشان دادنش به دیگران تبحر یافته؟ با اینهمه خواننده شاید در پایان به این نتیجه برسد که برجستهترین خصیصهی شخصیتی بلانش غیرقابلاعتماد بودنش است. یعنی با وجود کوششی که در صداقت داشت، درهمتنیدگی واقعیت و خیال از او چنین آدمی میساخت. نمایشنامهی اتوبوسی به نام هوس سرجمع خواندنی است. یک کلاس درس زندهی نویسندگی است. پیشنهاد میکنم پس از خواندن نمایشنامه، فیلمی را که براساسش ساخته شده هم ببینید.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/6/11
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
نمایشنامه از رده کتاب هایی هست که هیچ وقت بهش نه نمیگم و از خوندنش واقعا لذت میبرم. نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس در پس ذهنم بود که در آینده بخونمش که با همراهی باشگاه هامارتیا تحقق پیدا کرد. در پاسخ سوال آقای خطیب در باشگاه هامارتیا:حقیقتا من احتمال میدادم که اتفاقاتی بین بلانش و استنلی بیوفته و این بلانش باشه که باعث این قضیه باشه و برام شوکه کننده بود که در واقع این استنلی بودکه مثل همیشه بلانش رو تحقیر میکرد و کاملا تحقیرانه و بدون رضایت بلانش به او تعرض کرد...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/6/9
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
این نمایشنامه؛ زندگی دو خواهر را روایت میکند که خواهر بزرگتر ازدواج میکند و به شهری دیگر میرود و با وجود سختیها و مشکلات، زندگی معمولی و قابلقبولی دارد. اما خواهر کوچکتر در کنار خانواده و در منزل پدری میماند و در 16 سالگی عاشق پسری میشود و با او فرار میکند و پس از ماجراهایی او را از دست میدهد. این جداییِ تلخ، زندگی آیندۀ او را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. بعد دختر، معلم میشود و پس از فوت پدر و مادر و از دست دادن ارثیۀ خانوادگی، کارش را هم از دست میدهد. او به ناچار به دیدن خواهرش میرود تا شاید بتواند آنجا بماند؛ اما شوهر خواهرش پس از تحقیق و بررسی میفهمد که همه چیز را باخته و از گذشتۀ او نیز باخبر میشود و او را میرانَد. حتی وقتی دوستش با خواهر زنش قصد ازدواج دارد، دوستش را از گذشتۀ وی آگاه میکند و مانع این ازدواج میشود. اما خواهر تلاش میکند به او پناه دهد، ولی حال روحی خواهرش خراب میشود و خواهر و اطرافیان برای کمک به او تصمیم میگیرند، او را به تیمارستانی ببرند تا در آرامش زندگی کند و این بهترین کمکی است که در آن شرایط میتواند به او بکند تا زندگی خودش هم آسیب نبیند. زنی تنها و آسیب دیده که خیر و صلاح خودش را نمیداند و برای فرار از واقعیتِ زندگی، به الکل روی آورده و بیش از اندازه مصرف میکند و بالاخره اعصاب و روانش به هم میریزد و گرفتار تیمارستان میشود... . پاسخ پرسش آقای خطیب: عدم رضایت.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.