اتوبوسی به نام هوس

اتوبوسی به نام هوس

اتوبوسی به نام هوس

تنسی ویلیامز و 1 نفر دیگر
3.8
36 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

50

خواهم خواند

16

ناشر
مینو
شابک
9789649056386
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار
1325/10/11

توضیحات

        لیست بسیار کوتاهی از نمایشنامه های آمریکایی قرن بیستم وجود دارد که همچنان با همان قدرت و تأثیرگذاری روبرو می شوند که برای بار اول با آن رو برو بودند. پس از 57 سال نمایش برتر برادوی بودن ، اتوبوسی به نام هوس جزو این نمایشنامه هاست. این داستان مشهور بازگو می کند که چگونه بلاش دوبوا محو و مبهم توسط شوهر خواهر بیرحم خود ، استنلی کووالسکی به مرحله ی فروپاشی می رسد. نمایشنامه ی اتوبوسی به نام هوس اغلب به عنوان بهترین نمایشنامه قرن بیستم تلقی می شود و از نظر بسیاری اثر ویلیامز نیز هست. بلانش دوبوا پس از از دست دادن خانه ی خانوادگی خود از شهر کوچک بل ریو ، در می سی سی پی ، به محله ای فرانسوی در نیواورلئان سفر می کند تا با خواهر کوچکتر و متاهل خود ، استلا ، و شوهر او استنلی کوالسکی زندگی کند.بلانش در دهه ی سی زندگی خود است و پولی ندارد ، او جای دیگری هم برای رفتن ندارد. بلانش به استلا می گوید که به دلیل اعصابش (که بعدا دروغ گفته می شود) از مقام آموزش انگلیسی خود مرخصی گرفته است. بلانش از خانه ی محقر و دو اتاقه ی استلا ابراز تاسف می کند. او استنلی را پرسر وصدا و خشن می بیند و سرانجام از او به عنوان فردی پست و عامی نام می برد. در عوض ، استنلی به رفتارهای بلانش اهمیتی نمی دهد و از حضور او بیزار است. ...
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

اتوبوسی به نام هوس

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

یادداشت ها

          تراموایی به نام هوس یکی از نمایشنامه‌های برتر قرن بیستم نوشته تنسی ویلیامز است که با ترجمه آراز بارسقیان و از سوی نشر میلکان منتشر شده است. تراموایی به نام هوس تا به حال چندین بار در سراسر جهان روی صحنه رفته است و فیلم معروفی هم از آن اقتباس شده، از سویی یک داستان تراژیک درباره زندگی و فکرهای یک زن تنهاست و از سوی دیگر، درباره خود پنهان شده درون آدم‌هاست؛ خودی که گاهی از پشت معصومیت و حق به جانب بودنمان، بیرون می‌زند و همه‌چیز را به هم می‌ریزد. این همان اتفاقی است که برای بلانش دوبوآ در این تراموا می‌افتد. او سعی می‌کند با رفتاری حساب شده، خودش را مخفی کند، ولی نزاکت جعلی نمی‌تواند بلانش را تا ابد مخفی نگه دارد. 
تنسی ویلیامز که یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان معاصر در ادبیات آمریکا محسوب می‌شود و در سال 1955 برای نمایشنامه گربه روی شیروانی داغ برنده‌ی جایزه پولیتزر شد، در رابطه با این نمایشنامه می‌گوید: آدمی نمی‌تواند به سادگی و به شکل نافرجامی از زندگی فرار کند. نمی‌توانی دلبخواه بگویی خب حالا دیگر زندگی‌ام را عین قبل ادامه می‌دهم. وقتی بتوانی تمام و کمال تهی بودن زندگی بدون کشمکش را درک و دریافت کنی، آن وقت خودت را تازه برای رسیدن به رستگاری آماده کرده‌ای. 

یادداشت فائزه خابوری برای همشهری جوان، شماره 527، 9 آبان 94
        

12

مهتاب

1403/6/11

        نمایشنامه از رده کتاب هایی هست که هیچ وقت بهش نه نمیگم و از خوندنش  واقعا لذت میبرم.
نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس در پس ذهنم بود  که در آینده بخونمش  که با همراهی باشگاه هامارتیا تحقق پیدا کرد.

در پاسخ سوال آقای خطیب در باشگاه هامارتیا:حقیقتا من احتمال میدادم که اتفاقاتی بین بلانش و استنلی بیوفته و این بلانش باشه که باعث این قضیه باشه و برام شوکه کننده بود که در واقع این استنلی  بودکه مثل همیشه بلانش رو تحقیر می‌کرد و کاملا تحقیرانه و بدون رضایت بلانش به او تعرض کرد...


      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

27

          نمایشنامه اتوبوسی بنام هوس نمایش نامه ای درژانر درام  و عاشقانه که تصاویری تکان دهنده از زندکی را روایت میکند  نقاط قوت خط داستانی منسجم با دیالوگ های تاثیر گذار ودرست، صحنه پردازی خوب، خط روایی داستان که به خوبی خواننده را به دنبال خود می کشد و از همه مهمتر شخصیت پردازی فوق العاده آن را می توان نام برد.
بلانش،شخصیت کلیدی نمایشنامه که مشکلات زیادی را در زندگی متحمل شده است، شخصیتی متزلزل پس از اخراج از مدرسه‌ای که در آن به تدریس مشغول بود، برای دیدار با خواهرش «استلا» به پیش وی و شوهر خواهرش «استنلی» می‌آید. استنلی که یک قمارباز است از بدو ورود بلانش سر ناسازگاری با وی دارد و از طریق یکی از دوستانش از گذشته بلانش باخبر می‌شود و….....

عشق، نفرت، حسادت، رقابت، هوا و هوس، دروغ و دورویی و در یک کلام زندگی در نمایشنامه اتوبوسی به نام هوس تمام قد با همه ابعادش جریان دارد

بلانش که رویایی می اندیشد و به قول معروف به دنبال شاهزاده رویا بر اسب سپید است اما تلاش و دست آوردش چیزی کاملا متفاوت است،شخصیتی رقت انگیز دارد.وسواس ظاهری او و نیازش برای جذب هر مردی که ملاقات می کند در ابتدا مخاطب را به او بی اعتماد می کند . اما هنگامی که روایت لایه های نهان رفتار بلانش را فاش میکند بیننده رفته رفته قضاوت های خشن را زیر سوال می برد و به گونه‌ای تعلیقی شکل می گیرد درصحنه 2وقتی استنلی نامه ها را می بیند، بلانچی آشفته و عصبانی می شود. او انگار که زندانی خاطراتش باشد، و بعدها جذب میچ می شود چون که او هم کسی را در زندگی اش از دست داده است .خلا های عاطفی که درگذشته دارد را با لوندی برای جنس مخالف  میخواهد جبران کند

استنلی مردی رک وگستاخ وخشن، رفیق باز،قمارباز که با افتخار وجسارت  به خواهرزنش حین لباس عوض کردن می گوید «راحت باش،این شعار ماست»  سعی دارد خود را مرد خانواده، بامرام، محکم، صادق و وفادار نشان دهد ولی در پایان او هم تسلیم خواسته نفس می شود و بعد از آن باز دورویی و تظاهر
استلا که ساده می اندیشد و ساده زندگی می کند و سعی دارد همه چیز را آنگونه که هست ببیند و لمس کند ودرمقابل خواهر گاهی نقش مادر را باری میکند ولی در نهایت او هم خود را فریب می دهد و سعی دارد تنها آنچه به مذاقش خوش است را ببیند و روی ناملایمتی ها چشم و گوشش را می بندد.

لذت نمایشنامه با دیدن فیلم اقتباسی که شاهکاری برجسته و دیدنی از ”الیا کازان“ وبازی مارلون براندو است دوبرابر میشود.چه خوب که فیلم سیاه وسفید است وبافضای نمایشنامه همخوانی دارد.
یکی ازبریده های زیبای کتاب :
اگرخدا بخواهد،بعداز مرگ  هم تورا بیشتر دوست خواهم داشت.

🔻درمورد  سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا توسط جنابِ آقای خطیب نظر من عدم رضایت بلانش است.


        

38

.

1403/6/11

          درود بر شما
یک نمایشنامه ی دیگر ،ممنون از جناب خطیب که مارو به دنیای نمایشنامه وارد کرد 🌹
داستان در مورد زندگی دو خواهر هست ،بلانش بعد از دست دادن خانه ی پدری وشغل خود ،اکنون با رویاهایش همراه با خاطرات عشق از دست رفته نزد خواهر خود که در شهر دیگری زندگی میکند و ازدواج کرده می رود ،تقریبا از بدو ورود با همسر خواهر خود دچار مشکلاتی می شود هیچ یک نمیتوانند همدیگر را بپذیرند ، 
استنلی همسر خواهر او با اینکه همسر خود را دوست دارد اما در داستان بارها با او درگیر می شود چه لفظی چه فیزیکی ، استلا با وجود مسائلی که شوهرش دارد و زندگی معمولی که برای او ترتیب داده ظاهراً همسر خود را دوست دارد ،و این زندگی معمولی در شهر کوچک را پذیرفته ,
جدای از مسائلی که در مورد بلانش مطرح شده به نظر من اختلاف فرهنگی و طبقاتی بین خانواده ی استلا و همسر او زیاد است، استلا پذیرفته که همسرش دائم با دوستان خود نوشیدنی بنوشد ،فریاد بکشد ، بازی کند ولی وقتی بلانش می آید رفتار های استنلی برای او غیر قابل تحمل  است .
بلانش از گذشته خود فرار کرده به خاطر روابط خارج از عرفی که داشته مجبور به ترک شهر خود شده میخواست زندگی جدیدی را شروع کند و به دوست استنلی علاقه مند می شود ولی استنلی با تحقیقاتی که انجام میدهد جلوی این ازدواج را می‌گیرد و در آخر بلانش را که پنهانکاری می‌کند  و از گذشته خود فرار میکند ازخواهر و خانه ی خود دور میکند ،
شخصیت رام و مطیع داستان از نظر من استلاست که سعی میکند هم خواهر خود را درک کند و هم با همسرش مدارا  کند .
در مورد سوال مطرح شده هم من فکر میکنم با توجه به دیالوگ های بین بلانش و استنلی وجود این اتفاق حداقل در این زمان از دست بلانش خارج بود و به اجبار صورت گرفت .
        

27

          ابتدا خیلی سخت تونستم با شخصیت ها آشنا بشم و با نمایشنامه ارتباط بگیرم. شاید بخاطر ورود سریع شخصیت ها در همون اول نمایشنامه باشه. فکر کنم طی چند روز، سه-چهار بار چند صفحه اول نمایشنامه رو خوندم و چون نتونستم ارتباط بگیرم، خوندن نمایشنامه رو تا دیروز به تاخیر انداختم.
اما بعد از این تلاش ها وقتی بالاخره ادبیات نمایشنامه قدری برام آشناتر و قابل فهم تر شد، بدون وقفه تمام نمایشنامه رو خوندم.
تقریبا توی یک سوم پايانی نمایشنامه بنظرم دیالوگ ها و دستور صحنه ها و همه چیز خیلی بهتر و تمیزتر میشه. نمیدونم شاید صرفا جذابیت داستان بیشتر شده.
درکل شخصیت ها خیلی خوب شکل گرفته بودن، فقط اینکه در بخش ابتدایی نمایشنامه تصویری که از آقای کوالسکی داشتم توی لباس ها و فضای زمانه ی "خانه عروسک" بود. اینگونه بود تا زمانی که در صحنه سوم، اون عکس از فضای خونه و لباس ها رو دیدم و تونستم تصویر دقیق تری پیدا کنم. حتی تصویر صحنه دوم هم کمکی بهم نکرده بود.
به هر حال، فهمیدم درک زمان اتفاق افتادن داستان و داشتن شناخت ابتدایی از فرهنگ جامعه در محل سکونت شخصیت ها چقدر میتونه به درک فضا و همراه شدن با شخصیت ها کمک کنه.
برخلاف انتظارم و قضاوتی که از نام و تصویر جلد داشتم، نمایشنامه خوبی بود.
        

14

        این نمایشنامه؛ زندگی دو خواهر را روایت می‌کند که خواهر بزرگتر ازدواج می‌کند و به شهری دیگر می‌رود و با وجود سختی‌ها و مشکلات، زندگی معمولی و قابل‌قبولی دارد.

اما خواهر کوچک‌تر در کنار خانواده و در منزل پدری می‌ماند و در 16 سالگی عاشق پسری می‌شود و با او فرار می‌کند و پس از ماجراهایی او را از دست می‌دهد.

این جداییِ تلخ، زندگی آیندۀ او را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد. بعد دختر، معلم می‌شود و پس از فوت پدر و مادر و از دست دادن ارثیۀ خانوادگی، کارش را هم از دست می‌دهد.

او به ناچار به دیدن خواهرش می‌رود تا شاید بتواند آنجا بماند؛ اما شوهر خواهرش پس از تحقیق و بررسی می‌فهمد که همه چیز را باخته و از گذشتۀ او نیز باخبر می‌شود و او را می‌رانَد.

حتی وقتی دوستش با خواهر زنش قصد ازدواج دارد، دوستش را از گذشتۀ وی آگاه می‌کند و مانع این ازدواج می‌شود.

اما خواهر تلاش می‌کند به او پناه دهد، ولی حال روحی خواهرش خراب می‌شود و خواهر و اطرافیان برای کمک به او تصمیم می‌گیرند، او را به تیمارستانی ببرند تا در آرامش زندگی کند و این بهترین کمکی است که در آن شرایط می‌تواند به او بکند تا زندگی خودش هم آسیب نبیند.

زنی تنها و آسیب دیده که خیر و صلاح خودش را نمی‌داند و برای فرار از واقعیتِ زندگی، به الکل روی آورده و بیش از اندازه مصرف می‌کند و بالاخره اعصاب و روانش به هم می‌ریزد و گرفتار تیمارستان می‌شود... .
پاسخ پرسش آقای خطیب: عدم رضایت.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

22

          به لطف باشگاه هامارتیا برای بار سوم مرور شد...

شاهکار ... قطعا این کلمه که این روزها زیاد بهش " توهین " و " تعرض " میشه ، لایق این نمایشنامه باشکوه قرن بیستمی از یک نویسنده بزرگ آمریکایی یه.
اتوبوسی یه نام هوس ، از اون دسته آثاری یه که علاقه مندان به هنر نمایش و تئاتر ، نمیتونن از کنارش به سادگی بگذرند.
اثری که کاملا با حس های ما کار میکنه ... اثری که ناخودآگاه ما رو به بازی میگیره...
این اثر در سال ۱۹۴۷ توسط ویلیامز بزرگ به رشته تحریر در اومده و یک سال بعد به کارگردانی الیا کازان و بازی مارلون براندو در برادوی به روی صحنه رفته. 
استقبال شدید از این نمایش باعث میشه که الیا کازان به فکر ساخت نسخه سینمایی اثر هم بیفته که نتیجه ش میشه فیلم عالی " اتوبوسی به نام هوس " که یکی از بهترین آثار تاریخ سینما و از بهترین آثار دهه پنجاه هالیووده...
فیلم بیگانه هم با بازی امیر جعفری ، پانته آ بهرام و مهناز افشار هم در ایران ، اقتباسی از همین اثره.
اثر از این جهت خاصه که باعث شد مارلون براندوی بزرگ به جهان معرفی بشه و سبک بازیگری جدیدی به جهان عرضه بشه...
داستان در آمریکای اون دهه میگذره ... کاراکتر ها و فضاسازی و شخصیت پردازی در بالاترین سطح خودشون قرار دارند.
حرکت اضافه،  پلان اضافه ، دیالوگ اضافه و... اصلا توی این اثر جا نداره.
با کاراکتر ها میشه زندگی کرد و باورشون داشت.
اثر از تعلیق خوبی برخورداره که در نهایت به یک شوک منتهی میشه...
مگه از یک اثر نمایشی چه انتظاری باید داشته باشیم؟ 
اتوبوسی به نام هوس از جمله آثاریه که تاریخ درام نویسی باهاش ورق میخوره... این اثر در کنار باغ وحش شیشه ای از جمله بهترین آثار قرن گذشته هستند که شاید حالا حالا ها رو دستش نیاد...

درباره سوال مطرح شده در باشگاه هامارتیا ، باید بگم که این میل در وجود بلانچ بود اما به این شکل قطعا راضی نبود...
گرچه خیلی ها معتقدند که در همون لحظه هم بلانچ رضایتی نسبی از این اتفاق رو داشته ...

زنده باد تنسی ویلیامز
زنده باد تئاتر
زنده باد هامارتیا
        

20