یادداشت سعید بیگی
1403/6/9
3.8
12
این نمایشنامه؛ زندگی دو خواهر را روایت میکند که خواهر بزرگتر ازدواج میکند و به شهری دیگر میرود و با وجود سختیها و مشکلات، زندگی معمولی و قابلقبولی دارد. اما خواهر کوچکتر در کنار خانواده و در منزل پدری میماند و در 16 سالگی عاشق پسری میشود و با او فرار میکند و پس از ماجراهایی او را از دست میدهد. این جداییِ تلخ، زندگی آیندۀ او را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. بعد دختر، معلم میشود و پس از فوت پدر و مادر و از دست دادن ارثیۀ خانوادگی، کارش را هم از دست میدهد. او به ناچار به دیدن خواهرش میرود تا شاید بتواند آنجا بماند؛ اما شوهر خواهرش پس از تحقیق و بررسی میفهمد که همه چیز را باخته و از گذشتۀ او نیز باخبر میشود و او را میرانَد. حتی وقتی دوستش با خواهر زنش قصد ازدواج دارد، دوستش را از گذشتۀ وی آگاه میکند و مانع این ازدواج میشود. اما خواهر تلاش میکند به او پناه دهد، ولی حال روحی خواهرش خراب میشود و خواهر و اطرافیان برای کمک به او تصمیم میگیرند، او را به تیمارستانی ببرند تا در آرامش زندگی کند و این بهترین کمکی است که در آن شرایط میتواند به او بکند تا زندگی خودش هم آسیب نبیند. زنی تنها و آسیب دیده که خیر و صلاح خودش را نمیداند و برای فرار از واقعیتِ زندگی، به الکل روی آورده و بیش از اندازه مصرف میکند و بالاخره اعصاب و روانش به هم میریزد و گرفتار تیمارستان میشود... . پاسخ پرسش آقای خطیب: عدم رضایت.
(0/1000)
نظرات
1403/6/17
سلام و احترام. با تشکر از یادداشت شما. نکتهای به نظرم رسید. من به تازگی این کتاب رو خوندم. تا جایی که یادمه یه جایی نوشته بود بلانش ۵ سال بزرگتر از استلا بوده. در واقع خواهری که ازدواج کرده و به شهر دیگه رفته "خواهر کوچکتر" است...
1
1
1403/6/17
درود در متن نمایشنامه خواندم که بلانش به یک نفر - به نظرم مردی که قرار است با او ازدواج کند - میگوید که از استلا کوچکتر است. در هر صورت از تذکرتان سپاسگزارم. 🌺
0
سعید بیگی
1403/6/9
0