کوری

کوری

کوری

ژوزه ساراماگو و 1 نفر دیگر
4.1
511 نفر |
136 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

73

خوانده‌ام

1,262

خواهم خواند

346

ناشر
یاران
شابک
9789642342358
تعداد صفحات
400
تاریخ انتشار
1398/3/27

توضیحات

        در کتاب حاضر، داستان از ترافیک یک چهارراه آغاز می شود. راننده اتومبیلی به ناگاه دچار کوری می گردد. به فاصله اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشم پزشک اند، دچار کوری می شوند. پزشک با معاینه چشم آن ها درمی یابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آن ها هیچ چیز نمی بینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همه چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید می شوند.
      

پست‌های مرتبط به کوری

یادداشت‌ها

49

          کوری کتاب خوبی‌ست، به حق اینقدر شهرت یافته. ترجمه کتاب نیز رضایت‌بخش و خواندن ا‌ست. از خوبی‌های این اثر می‌توان بسیار گفت، ویژگی‌های اختصاصی خود را دارد. این که کسی در کل داستان نامی ندارد و همه با القاب و صفات‌شان، هچون "چشم‌‌پزشک" و "همسرِ چشم‌پزشک" و "دخترِ عینکی" شناخته می‌شوند به گمانم جالب است. ایده کلی داستان نیز جذابیت دارد، بیماری‌ای واگیردار که موجب کوری می‌شود کشور و شاید دنیا را درمی‌نوردد، و چشم‌پزشک از اولین قربانیان آن است و کسی را گریزی نیست، در این میان همسرِ چشم‌پزشک با وجود تماس زیاد با کورها، مبتلا نمی‌شود و این مبتلانشدنش را پنهان می‌کند تا او را در قرنطینه راه دهند، تا شوهرش را همراهی کند... و دنیا کم کم از هم می‌پاشد با انسان‌هایی که مهمترین داشته‌ی ندانسته‌ی خود را از دست می‌دهند، چه ایده‌ای بهتر از این؟! و در این بین ساراماگو به زیبایی خباثت و وحشیگری و خودخواهیِ عده‌ای از نوع بشر را به تصویر می‌کشد، خودخواهی کسانی که در میانه بحران به چیزی جز خود فکر نمی‌کنند. 

 کوری کتاب بسیار خوبی‌ست، ایده‌ای ناب دارد و روند داستان معمولی و نه چندان ممتاز است، در هر صورت ولی ارزش خواندن دارد، حتما اگر فرصت کردید و روحیه‌ای حساس ندارید آن را بخوانید. خودِ من این کتاب را جز کتاب‌های خوب می‌دانم نه عالی، بخشی بخاطر خود داستان است و این که غافلگیری و پیچش خاصی، مخصوصا در نیمه دوم آن ندارد. دلیلِ اصلیِ این که این کتاب را نمی‌ستایم، همان چیزی‌ست که پیشتر گفتم، روحیه حساسم خیلی تابِ دنبال کردن چنین داستانِ پر از صحنه‌های چندش‌آور و افسردگی را ندارد. با این حال باعث نمی‌شود که از خواندن و تجربه‌ی کوری خرسند نباشم، و آن را پیشنهاد نکنم. و می‌دانم که شما نیز از خواندنش پشیمان نخواهید شد. هیجانِ خواندنش را از دست ندهید. 

        

8

          
مدتها بود رمان خارجی نخوانده بودم و قطعا اگر در حلقه کتاب مبنا نبودم از یک جا به بعد دیگر ادامه نمیدادم و حقیقتا وسط کار برایم سوال شد چرا این کتاب انتخاب شده و معترض بودم اما جمع خوانی مزایای زیادی دارد وقتی نظر دوستان را خواندم مخصوصا پاسخ اعتراضاتی از جنس سوالات خودم، خیلی آرام شدم و کتاب را خواندم حتی فیلم را هم دیدم.
در کل ایده جالبی بود
در قرنطینه حس خفگی داشتم توصیفات خیلی خوب بود به طوری که فیلم اصلا نتوانسته بود شایدم نخواسته بود آن صحنه ها را به آن کثیفی که من تصور میکردم به تصویر بکشد. 
بسیار مشتاق آخر داستان بودم هم بینا شدن آنها هم دلیل نابینا شدن و هم دلیل عدم ابتلای زن دکتر
اما کتاب به بسیاری جواب روشنی نداد به نظرم پایان باز داشت
وقتی قسمت کلیسا را توضیح داد به خودم گفتم وای دلیل کوری بستن این چشمهاست یه چیزهایی تو مایه جادو....
از همان جادوها که مخاطبان ترم سه روایت انسان برایشان کاملا پرمعناست...
اما با کمال تعجب ساراماگو هیچ اشاره ای نکرد...
اگر یک مسلمان با همین ایده، نویسنده بود داستان را با پاسخی روشن به تمام سوالهایم به اتمام میرساند
حتی اشاره کمی به اعتقادات زن دکتر میتوانست علت کور نشدن آن را نشان دهد... اما چه کنیم که نویسنده یک کمونیست است...
البته از نظر من نویسنده پایان را باز گذاشته تا خودمان دلیل بیابیم.
 در هر صورت ممنون بابت معرفی این کتاب و دوستانی که نظرات فوق العاده ای داشتند و به درک کتاب کمک می‌کرد.
نظراتی که نتیجه گیری های یک موحد را از یک کتاب بدون حس خدا را توصیف میکرد که گویای از دسترس خارج شدن اثرات یک هنرمند بعد از انتشار هنرش است.
در آخر الحمدلله که شیعه هستیم و سرپناهی برای تمام مشکلاتمان داریم... 
        

1