یادداشت مهرشید گرجی
1401/2/27
4.1
138
یادم نیست چی شد که این کتاب رو شروع کردم.تو مسیر دانشگاه کلا دستم بود.یه وقتایی سر کلاسها هممیخوندمش.عاشق متنش شدم اما متاسفانه ترجمه رو یادم نیست از کی بود. متن پائین داستان رو لو میده یه موقع هایی میترسیدم چشم هام رو ببندم و وقتی باز میکنم هیچی نباشه یا ناخودآگاه توی مترو و خیابون موقع راه رفتن دستم روی دیوار بود که محیطم رو یادم بمونه
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.