معرفی کتاب بعد زلزله: شش داستان اثر هاروکی موراکامی مترجم بهرنگ رجبی

بعد زلزله: شش داستان

بعد زلزله: شش داستان

هاروکی موراکامی و 1 نفر دیگر
3.2
49 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

97

خواهم خواند

20

شابک
9789643624958
تعداد صفحات
168
تاریخ انتشار
1399/8/10

توضیحات

        چند روزی بعد تر وقتی جونکو عصری داشت در ساحل قدم میزد،میاکی را دید که تنهایی گرم به پا کردن آتشی است،آتش کوچکی از کنده هایی که خودش جمع کرده بود.جونکو با میاکی سلام و احوال پرسی یی کرد و بعد پای آتش بهش ملحق شد.کنار او که می ایستاد زوج خوبی می شد برایش،جونکو چند اینچی بلند تر بود.دوتایی خوش و بش ساده ای کردند و بعد هم خیره شدند به آتش و هیچ نگفتند.
      

یادداشت‌ها

          گفتار اندر معرفیِ کتاب
گفتار اندر معرفیِ کتاب
بعد زلزله(افتر کوئِک)، عنوانِ یک مجموعه‌ی داستان متشکل از شش داستانِ کوتاه به نام‌های (بشقاب پرنده در کوشیرو، اتویی در چشم‌انداز، همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند، تایلند، ابرقورباغه توکیو را نجات می‌دهد، شیرینی عسلی) به قلمِ «هاروکی موراکامی» نویسنده‌ی خلاق، توانا، مشهور و دوست‌داشتنیِ ژاپنی‌ست که توسطِ آقای «جی رابین» یکی از مترجم‌هایی که موراکامیِ عزیز به شدت به او اعتقاد و اعتماد دارد به زبان انگلیسی ترجمه شده است.

گفتار اندر داستان‌های کتاب
زلزله‌ای مهیب در سال ۱۹۹۵میلادی شهرِ «کوبه» ژاپن را لرزاند و هزاران کشته و ویرانی‌های گسترده از خود بر جای گذاشت.
در این کتاب شش داستان کوتاه وجود دارد که در هر کدام زندگیِ شخصیت‌های داستان‌ها متاثر از این واقعه‌ی هولناک دست‌خوش تغییراتی گردیده است.

داستانِ اول، بشقاب پرنده در کوشیرو و ماجرای مردی میانسال به نامِ «کومورا» که با همسرِ خود زندگیِ متعارف و نرمالی دارد و روزی به خانه برمی‌گردد و متوجهِ عدمِ حضورِ همسرش در خانه می‌شود و یادداشتی که روی یخچال برای او باقی گذاشته: من می‌روم و دیگر هیچ‌وقت برنمی‌گردم... !

داستانِ دوم، اتویی در چشم انداز و ماجرای مردی چهل و اندی ساله به نامِ «میاکو»، ترس‌ِ درونی او از مرگ در یخچال، ماجرای اتویی که اتو نبود و زندگیِ‌ او ... !

داستان سوم، همه‌ی پسر‌های خدا حق دارند برقصند و پسری به نامِ «یوشیا» که با مادرش زندگی‌ می‌کند و به گفته‌ی مادرش او فرزندِ خداست! 
مادر با پسرش رابطه دارد و روزی در ایستگاهِ قطار یوشیا با خدا(پدرش) روبرو می‌شود و او را با نشانه‌ای که از مادرش شنیده می‌شناسد یعنی لاله‌ی یکی از گوش‌هایش که سگ خورده... !

داستان چهارم، تایلند و خانم دکتری به نامِ‌«ساتسوکی» که از همسرش جدا شده و به جهت یک همایش پزشکی به تایلند سفر می‌کند. او آرزو می‌کند همسرش که در شهر کوبه زندگی می‌کند در زلزله کشته شده باشد و در این سفر تصمیم می‌گیرد پس از برگزاری همایش یک هفته‌ای به خودت استراحت داده و در آنجا... .

داستان پنجم، ابرقورباغه‌ای که توکیو را نجات داد و مردی چهل ساله به نامِ «کاتاگیری» که کارمندی در بخش تسهیلات یک بانک است و روزی که به خانه برمی‌گردد می‌بیند در خانه‌ی او قورباغه‌ای با طول تقریبیِ ۱۸۰سانتی‌متر منتظر اوست و… .

داستان ششم، شیرینی عسلی و یک مثلثِ عشقی بینِ «جونپی» و «سایوکو» و «تاکاتسوکی» به همراه یک ختر دوست‌داشتنی به نامِ «سالا» که چشم انتظارِ زندگیِ خوش و خرمِ دو خرس چشم‌هایش رو بست و در آغوشِ مادر آرام گرفت ... .

توصیه‌ نامه
برای داستانِ سومِ این کتاب یعنی «همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند» فیلمی با اقتباس از این داستان به همین نام ساخته‌ شده است که تماشای آن برای علاقه‌مندانِ موراکامیِ عزیز و دوست‌داشتنی خالی از لطف نیست. 
این داستان داستانِ بسیار ساده اما عمیقی‌ست اما موراکامی آن‌را همانند تمامِ آثارِ خود، داستانِ بسیار پیچیده‌ و عمیقِ خود را به ساده‌ترین شکل ممکن به روی کاغذ آورده و حتی اگر در کتاب سوال یا ابهامی برای خواننده به وجود آمده باشد با دیدنِ این فیلم مرتفع خواهد شد.
درصورتیکه علاقه‌مند به تماشای فیلم هستید، می‌توانید در پست‌های بعدی همین کانال آن‌را به همراه زیرنویس فارسی که برایش ساخته‌ام دانلود و تماشا نمایید.

نقل‌قول نامه
"مهم نیست سفرِ آدم چقدر طولانی باشد، آدم هیچ‌وقت نمی تواند از دستِ خود فرار کند."

"جوان بودن آسان نیست."

"غرقِ در بوی آتش چشم‌هایش را بست. با خود فکر کرد، من هیچوقت نمی‌توانستنم با این آدم زندگی کنم. هیچ‌وقت نمی توانستم درونِ قلبش نفوذ کنم اما حالا می‌توانم همراهش بمیرم."

"اگر این‌که خدا انسان را امتحان کند درست است، چرا انسان خدا را امتحان کند خطاست؟"

"زندگی کردن و مردن به یک اندازه مهم هستند، اگر تمام نیروی خود را صرف زندگی کردن کنید دیگر نمی‌توانید مرگِ خوبی داشته باشید."

“ترس واقعی، ترسی‌ست که آدم در ذهن خود آن‌را حس می‌کند.”

“ارزش نهاییِ زندگیِ ما را نه چگونگیِ برد‌های ما بلکه چگونگیِ شکست‌های ما نشان می‌دهد.”

“همه‌ی چیزهایی که با چشم‌هایمان می‌بینیم لزوما واقعی نیستند!”

"ما آدما گاهی اوقات دلمون می‌خواد همه‌چیز رو دور بیندازیم."

"آدم تا وقتی زنده هست، هر کدام از اندام‌های بدنش با دیگری فرق دارند اما زمانی که می‌میرد همه تبدیل به یک چیز می‌شوند. فقط پوست و استخوانِ به دردنخور!"

"پیدا کردن شخصی که در جاده‌ی پرسنگلاخِ زندگی از اعماقِ قلب دوستش داشته باشیم، کاملا متفاوت از پیدا کردن یک دوستِ بی ارزش است."

کارنامه
همانندِ تمامِ مجموعه‌های داستان کوتاهی که خوانده‌ام، ابتدا برای هر داستان به شرح زیر امتیاز جداگانه داده‌ام:
بشقاب پرنده در کوشیرو ۴ستاره، اتویی در چشم‌انداز ۵ستاره، همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند ۵ستاره، تایلند ۳ستاره، ابرقورباغه توکیو را نجات می‌دهد ۳ستاره، شیرینی عسلی ۴ستاره.
سپس از مجموع امتیازات که ۲۴ستاره بود برای ۶ داستان میانگین آن را برای کل کتاب یعنی ۴ستاره منظور نموده‌ام.

دانلود نامه
فایلِ ای‌پابِ کتاب به زبان انگلیسی، فیلمِ «همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند» که اقتباسی از سومین داستانِ‌کتاب است و زیرنویسِ‌ فارسی که به دلیل نبود زیرنویسِ فارسی برای این فیلم ساخته‌ام را در کانال تلگرام آپلود کرده‌ام و در صورت نیاز می‌توانید آن‌‌هارا از لینک‌های زیر دانلود نمایید:

لینک فایل کتاب
https://t.me/reviewsbysoheil/224
لینک فیلم
https://t.me/reviewsbysoheil/225
لینک زیرنویس فارسی فیلم
https://t.me/reviewsbysoheil/226
        

1

          احتمالا موراکامی نه فقط برای من که برای خیلی ها علامت سوال بوده. از حدود ۸ سال پیش که خوندن آثارش رو شروع کردم، همیشه یه حس اشنا و به زبون نیومده از کاراکترهاش در وجودم ته نشین میشد. انگار که اون شخصیت ساخته و پرداخته ی ذهن موراکامی، بیش از اونکه خودش باشه، در من/ما پیدا شده بود. می خوندم و می گذشتم، اما همیشه تو خلوت خودم بهشون برمی گشتم. بااین حال تا چند وقت پیش که چند داستان کوتاه ازش خوندم کاراکترهاش تا این اندازه خودشونو برام روشن و واضح نشون نداده بودن. در واقع، بیشتر از رمانهاش، داستانهای کوتاهش منو به این نتیجه گیری و جمع بندی افکارم راجبشون سوق داد. 
بعد از خوندن مانگاهای موراکامی ، با دیدن تصویر هایی که قبلا روشون متمرکز نشده بودم، فکر کردم برم سراغ داستان های کوتاه متنی و این کارو با دو مجموعه ی بعد از زلزله و نفر هفتم شروع کردم. 
شاید بهتره متنم رو از یه صحبت کلی شروع کنم و اروم آروم به کاراکترهای موراکامی برسم. 

جهان از آغاز (البته اگه آغازی براش قائل بشیم) تا به امروز همواره شاهد رنج، ظلم، خشم و طغیان در مقیاس کلان بوده. هرچقدر بیشتر جلو حرکت می کنیم، کتابهای بیشتری که مطالعه می کنیم، نگاهی که به تاریخ بشر و اتفاقاتی که در جهان معاصرمون میگذره میندازیم، بیشتر و بیشتر به این اطمینان می رسیم که هیچ وقت انسان به آرامش نرسید، و اگه آرامشی نسبی هم وجود داشته یا به دلیل فجایع طبیعی، مثل سیل و زلزله و طوفان از هم پاشیده یا خود انسان ، بلایی بوده که بر سر هم نوع خودش نازل شده. بلایی در قالب جنگ، انقلاب، ترور، تجاوز، خشونت، انتقام، نسل کشی و... .
هرچند که به نظر می رسه انسان رو به جلو حرکت کرده، یا ظاهرا با تمدنی پیشرو و پیشرفته رو به روییم و انتظار داریم در قرن حاضر، کمتر شاهد اینگونه بلاهای انسانی باشیم، اما اخباری که هر روزه از طرق مختلف به ما میرسه، چنین چیزی رو نشون نمیده. عجیبه که فاجعه و جریانی که در بیرون از ما رخ میده، و شاید ظاهرا ارتباط چندانی با شخص ما نداره، چطور ما رو به درون خودمون عقب می کشه. چیزی که من اینجا می خوام ازش بنویسم همینه، اونچه بیرون از ما رخ میده، بی ارتباط به ما نیست، درواقع در ارتباط تنگاتنگ با ادراک ما قرار داره.
فجایع، آسیبیه به روان بازمانده ها، چه اونها که دورند، چه اونها که نزدیک. چیزی که امروز به اسم تروما توی فضای مجازی، شوخی و جدی، زیاد می شنویم و کمتر کسیه که این کلمه به گوشش نخورده باشه. هرچند، متاسفانه اونچه در فضای مجازی می گذره، نشون میده که به جای پیداکردن مرهم برای این زخم، استفاده از این کلمه تبدیل به یک برند شده، مجوزی برای زخم زدن بیشتر..‌ .
بارها خوندیم، وقتی فاجعه ای در حال وقوعه، واکنش های دفاعی فرد،  در لحظه ی وقوع یا مشاهده ، او رو گنگ می کنه، به قولی او رو فریز می کنه تا از او در همون لحظه حفاظت کنه. در یک کلام، فرد حادثه رو درک نمی کنه، حادثه، در قالب ادراک معمول نمی گنجه. اما بعدها نشانه های مشابه و یادآور فاجعه ی از سر گذرونده شده، بارها و بارها در قالب صحنه های تکه و پاره، و نه به شکل کامل در سراتاسر عمرش به او برمی گرده: گاهی می خوای کامل به یاد بیاری تا کل مفهوم ادراک نشده و‌گنگ رو به فهم در بیاوری و برش چیره بشی و گاهی می‌خوای فراموش کنی، یا شاید سرکوبش کنی، اما زخم، اجازه فراموشی نمی ده، نمی تونی برش چیره بشی وادارت میکنه یاد بگیری با این زخم زندگي کنی، جوری که دیگه آزاردهنده نباشه. تناقض لاینحل، حاصل این زخم و جنگ مداومه برای به فهم در اوردن واقعه.
به هر حال، این آسیب نه تنها به صورت مستقیم، بلکه به صورت غیر مستقیم هم بر روان اثرگذاره. چیزی که در داستانهای موراکامی می تونیم پیداش کنیم. زخم، یا به قول روانکاوها، روان زخم، چیزی خارج از محدوده ی درک شده انسانه و به قول والتر بنیامین، به دلیل "فقر تجربه" اتفاق میفته. به هنگام مواجهه با حادثه بیرونی، اونچه در درون اتفاق می افته و عدم انطباق معناییش،  با اونچه می تونسته درک بشه، تجربه ی زخم  یا تروما است که در قالب کلمات فلسفی "هیچی"،"نیستی" هم بارها به زبان میاد. حاصل این فرایند، یک انسان بیگانه نسبت به تعاریف معمول و درک معمول چیزهاست.گسست شناخت و هویت خود و دیگران و جایی که در اون زندگی می کنه، تغییر رفتار خودآگاه، تغییر جهت اراده، قطع ارتباط ادراکی با جهان خارج، شکافی عمیق بین درون و بیرون و در نهایت مشکل عمیق در کیفیت ارتباط انسانی چیزهاییه که به دنبالش میاد. 
زخم ناگفته، درک مستقیم از زمان(و موراکامی نشون داد درک ما از مکان) رو هم دچار اختلال میکنه، شاید یکی از کاراکترهای مشهور ادبی که اختلال درک زمانی رو نشون داد، کوئنتین خشم و هیاهو بود. وقتی چیزی به درستی درک و شناخته نشه، به آسونی به زبان نمیاد، به آسونی گذر نمی کنه، کلمات رایج، قالب کوچک و کلیشه ای هستند برای ریختن اون مفاهیم شکل نگرفته. اما برای زندگی با یک زخم، بیانی لازمه، بیانی با زبان بی زبانی. این بیان ، قصه ی ماست. 

قصه از دید روایت کلاسیک، اغاز، اوج و پایانی منطقی و قابل توضیح داره. از منظر رویکرد روانشناسی، قصه اما راهی هم هست برای بیان خود، برای درمان، برای پذیرش، برای زندگی کردن با زخمی که بر روی قلب سنگینی می کنه. تجربه ای که به قالب چیزی درک شده درنیاد ، تجربه ای رها شده است و اگه شما او رو رها کنید او شمارو رها نخواهد کرد، انقدر خودش رو تکرار می کنه تا بلاخره به او توجه کنید‌، وقتی توجه کنیم، ما هم قصه ای برای گفتن داریم. اما مسلما نه مطابق قالبهای معمول پذیرفته شده.
در مورد کوئنتین، فاکنر، با جابه جایی و دستکاری روایت کلاسیک، زمان و البته زبان پریشی رو به تصویر کشید. امروز همین مفهوم موراکامی رو وادار کرد از قالب کلاسیک خارج بشه، گویی او برای بیان تجربه "درک ناشده" قالبی نمی دید، شاید برای همینه که اگه ما با نگاه سرگرمی و داستان و قصه صرف به سراغ داستانهای موراکامی بریم، با خوندنشون گیج میشیم و چون انتظاری که ازش داشتیم برآورده نشده، موراکامی خوندن رو کنار میذاریم ، شاید ازش منزجر هم بشیم. کاراکترهای موراکامی بی قصه ان، چون درک درستی از اونچه بر سرشون رفته ندارن، گیج شدن، چون مشابه دردی که می کشند رو تجربه نکردن و پی پاسخ ان.  "قصه ی خود را گفتن"  ، پذیرفتن ماوقع، بدون اینکه بفهمی چطور اتفاق افتادن و کنار اومدن با تجربه ی نافهمیده است. 

درمورد مجموعه داستان "بعد از زلزله" نوشته ای که توجه منو جلب کرد این بود: "بعد از فاجعه ی زلزله ی کوبه نوشته و چاپ شد و چند ماه بعد ژاپن با حملات تروریستی گروه اوم بار دیگر به بحران برگشت". به نظر میرسه، موراکامی این دو فاجعه رو جدا از هم نمی دید، روان شکننده انسان معاصر، بعد از زلزله ی کوبه، گویا فقدان ها و سوگ های مشترک زیادی رو به یاد آورد، زلزله ای که درون انسان رو به لرزه درآورد. شاید "قورباغه‌ عظیم الجثه  توکیو را نجات می دهد " دقیقا اشاره به همین موضوع باشه. 

کلیه روایت کاراکترهای این مجموعه، اگرچه در کوبه زندگی نکردن، اما همه به نوعی با کوبه مرتبط ان، اما نه مستقیم، که به طور غیر مستقیم. اخبار زلزله رو می بینند، مدتهاست از کوبه مهاجرت کردن و یا آشنایی دور در کوبه داشتند. نه اینکه فاجعه ی کوبه ، صرفا اونها رو متاثر کنه یا صرفا دلسوزی کنند،  بلکه عمیقا اونها رو در خودشون غرق میکنه، یادآور تجربه ای میشه که خودشون از سر گذروندن. یاد اور فقدانی که احساس می کنن...چیزی از دست رفته، گره خورده با مفاهیم مرگ و هیچی...نه فقط مرگ، بلکه از دست رفتن و‌نابودی مفاهیمی که دیرزمانی به اونها تکیه زده بودند،  احساس فقدانی که نیازمند توجهه. فاجعه کوبه میشه "یادآور" یا به قول معروف "نماد" ورود چیزی
غیر منتظره به ذهنی که آمادگی پذیرش اون رو در لحظه نداشت. میشه یاد اور فقدان... یاداور از دست دادن، سرگردانی و سوگ ... 
به نظر میاد این کاراکترها، همون تعریف انسانی هستند، که ژیژک بهشون برچسب "سوژه پسا ترومایی" زده ( Posttraumatic stress disorder)(PTSD)، نجات یافته ی سرگردان یک مفهوم دردناک ناشناخته ، ظاهرا بی معنی و متناقض. کاراکترهای موراکامی از این منظر ،مورسوی کامو، در معنای دقیق کلمه هستند.
این داستانها، تلاشیه برای نشون دادن ناتوانی آدمی جهت بیان، و همچنین تلاشیه برای ارام کردن و یافتن مرهم برای این فقدان، دادن فرصتی برای سوگواری اونچه از دست رفته. البته این مرهم از کاراکتری به کاراکتر دیگه هم متفاوته. کاراکترهای موراکامی افراد کاملا معمولی هستند، زندگی معمولی ، شغل معمولی، دایره روابط معمولی... کسایی که در مسیر زندگی عادی زخمی شدن. شاید برای همینه که برای ما جذابن. موراکامی زخم تک تک ما ادمها رو به رسمیت میشناسه، میبینه و مارو تشویق به توجه و سوگواری درخور می کنه. نشون میده که ما از ناتوانی بیان و رو در رویی، پذیرش و سوگی درخور، در رنجیم و ناگزیر دست به کارهایی می زنیم که برای دیگران ناشناخته و شاید حتی منفوره و به خاطرش سرزنش میشیم و حتی گاهی در مقیاس کلان، اگه ما "سوگواران" کنار هم جمع بشیم، فجایع سیاسی بزرگی رو رقم بزنیم، که نه تنها زخممون درمان نشه که به زخم های بسیار بیشتری هم منجر خواهد شد...  فرار از زندگی قبلی، فرار از خونواده، ترک شدن ظاهرا بی دلیل، ترک کردن بی دلیل، گم شدن های دوره ای، دست به دامن فراموشی شدن با ترک مکان وقوع حادثه... همه و همه ما جمع "سوگواران" رو تشکیل میده. 
اما انگار موراکامی به بهبود هم امیدواره، بهبودی که با رو در رویی با زخم، با سقوط همراهه و نمای آرومی از عاقبت بازمونده این جنگ به دست میده، فرصتی برای تامل و سوگواری شایسته... این تصویر، چیزی بود که  داستان نفر هفتم بیشتر از باقی داستانها برای من روشن کرد. به تصویر کشیدن زخم غیر قابل بیان کاراکترها، ویژگی بارز نوشته های موراکامیه و فکر می کنم برای همین، ادبیات سوررئال درامیخته با فرهنگ فولکلور، به عنوان نمادهای دهشت همراه با عجز جمعی و فردی، در آثار موراکامی مدام به چشم میان. 

_ در آخر می خوام بگم، برای من مجموعه داستانهای کوتاه موراکامی نمره ۴ داره اما تعدادی از داستانهای به فارسی ترجمه شده با سانسور وحشتناکی همراهن. مثلا داستان "بشقاب پرنده در کوشیرو".  توصیه می کنم داستان رو به زبون انگلیسی و اگه به زبون ژاپنی اشنایید به زبون اصلی مطالعه کنید. فکر می کنم کسی که زبان ژاپنی بدونه، از طریق بار معنایی گسترده کلمات به نکته های بیشتری از این مجموعه داستانها پی میبره:)






        

17

          گفتار اندر معرفیِ کتاب
گفتار اندر معرفیِ کتاب
بعد زلزله(افتر کوئِک)، عنوانِ یک مجموعه‌ی داستان متشکل از شش داستانِ کوتاه به نام‌های (بشقاب پرنده در کوشیرو، اتویی در چشم‌انداز، همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند، تایلند، ابرقورباغه توکیو را نجات می‌دهد، شیرینی عسلی) به قلمِ «هاروکی موراکامی» نویسنده‌ی خلاق، توانا، مشهور و دوست‌داشتنیِ ژاپنی‌ست که توسطِ آقای «جی رابین» یکی از مترجم‌هایی که موراکامیِ عزیز به شدت به او اعتقاد و اعتماد دارد به زبان انگلیسی ترجمه شده است.

گفتار اندر داستان‌های کتاب
زلزله‌ای مهیب در سال ۱۹۹۵میلادی شهرِ «کوبه» ژاپن را لرزاند و هزاران کشته و ویرانی‌های گسترده از خود بر جای گذاشت.
در این کتاب شش داستان کوتاه وجود دارد که در هر کدام زندگیِ شخصیت‌های داستان‌ها متاثر از این واقعه‌ی هولناک دست‌خوش تغییراتی گردیده است.

داستانِ اول، بشقاب پرنده در کوشیرو و ماجرای مردی میانسال به نامِ «کومورا» که با همسرِ خود زندگیِ متعارف و نرمالی دارد و روزی به خانه برمی‌گردد و متوجهِ عدمِ حضورِ همسرش در خانه می‌شود و یادداشتی که روی یخچال برای او باقی گذاشته: من می‌روم و دیگر هیچ‌وقت برنمی‌گردم... !

داستانِ دوم، اتویی در چشم انداز و ماجرای مردی چهل و اندی ساله به نامِ «میاکو»، ترس‌ِ درونی او از مرگ در یخچال، ماجرای اتویی که اتو نبود و زندگیِ‌ او ... !

داستان سوم، همه‌ی پسر‌های خدا حق دارند برقصند و پسری به نامِ «یوشیا» که با مادرش زندگی‌ می‌کند و به گفته‌ی مادرش او فرزندِ خداست!
مادر با پسرش رابطه دارد و روزی در ایستگاهِ قطار یوشیا با خدا(پدرش) روبرو می‌شود و او را با نشانه‌ای که از مادرش شنیده می‌شناسد یعنی لاله‌ی یکی از گوش‌هایش که سگ خورده... !

داستان چهارم، تایلند و خانم دکتری به نامِ‌«ساتسوکی» که از همسرش جدا شده و به جهت یک همایش پزشکی به تایلند سفر می‌کند. او آرزو می‌کند همسرش که در شهر کوبه زندگی می‌کند در زلزله کشته شده باشد و در این سفر تصمیم می‌گیرد پس از برگزاری همایش یک هفته‌ای به خودت استراحت داده و در آنجا... .

داستان پنجم، ابرقورباغه‌ای که توکیو را نجات داد و مردی چهل ساله به نامِ «کاتاگیری» که کارمندی در بخش تسهیلات یک بانک است و روزی که به خانه برمی‌گردد می‌بیند در خانه‌ی او قورباغه‌ای با طول تقریبیِ ۱۸۰سانتی‌متر منتظر اوست و… .

داستان ششم، شیرینی عسلی و یک مثلثِ عشقی بینِ «جونپی» و «سایوکو» و «تاکاتسوکی» به همراه یک ختر دوست‌داشتنی به نامِ «سالا» که چشم انتظارِ زندگیِ خوش و خرمِ دو خرس چشم‌هایش رو بست و در آغوشِ مادر آرام گرفت ... .

توصیه‌ نامه
برای داستانِ سومِ این کتاب یعنی «همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند» فیلمی با اقتباس از این داستان به همین نام ساخته‌ شده است که تماشای آن برای علاقه‌مندانِ موراکامیِ عزیز و دوست‌داشتنی خالی از لطف نیست.
این داستان داستانِ بسیار ساده اما عمیقی‌ست اما موراکامی آن‌را همانند تمامِ آثارِ خود، داستانِ بسیار پیچیده‌ و عمیقِ خود را به ساده‌ترین شکل ممکن به روی کاغذ آورده و حتی اگر در کتاب سوال یا ابهامی برای خواننده به وجود آمده باشد با دیدنِ این فیلم مرتفع خواهد شد.
درصورتیکه علاقه‌مند به تماشای فیلم هستید، می‌توانید در پست‌های بعدی همین کانال آن‌را به همراه زیرنویس فارسی که برایش ساخته‌ام دانلود و تماشا نمایید.

نقل‌قول نامه
"مهم نیست سفرِ آدم چقدر طولانی باشد، آدم هیچ‌وقت نمی تواند از دستِ خود فرار کند."

"جوان بودن آسان نیست."

"غرقِ در بوی آتش چشم‌هایش را بست. با خود فکر کرد، من هیچوقت نمی‌توانستنم با این آدم زندگی کنم. هیچ‌وقت نمی توانستم درونِ قلبش نفوذ کنم اما حالا می‌توانم همراهش بمیرم."

"اگر این‌که خدا انسان را امتحان کند درست است، چرا انسان خدا را امتحان کند خطاست؟"

"زندگی کردن و مردن به یک اندازه مهم هستند، اگر تمام نیروی خود را صرف زندگی کردن کنید دیگر نمی‌توانید مرگِ خوبی داشته باشید."

“ترس واقعی، ترسی‌ست که آدم در ذهن خود آن‌را حس می‌کند.”

“ارزش نهاییِ زندگیِ ما را نه چگونگیِ برد‌های ما بلکه چگونگیِ شکست‌های ما نشان می‌دهد.”

“همه‌ی چیزهایی که با چشم‌هایمان می‌بینیم لزوما واقعی نیستند!”

"ما آدما گاهی اوقات دلمون می‌خواد همه‌چیز رو دور بیندازیم."

"آدم تا وقتی زنده هست، هر کدام از اندام‌های بدنش با دیگری فرق دارند اما زمانی که می‌میرد همه تبدیل به یک چیز می‌شوند. فقط پوست و استخوانِ به دردنخور!"

"پیدا کردن شخصی که در جاده‌ی پرسنگلاخِ زندگی از اعماقِ قلب دوستش داشته باشیم، کاملا متفاوت از پیدا کردن یک دوستِ بی ارزش است."

کارنامه
همانندِ تمامِ مجموعه‌های داستان کوتاهی که خوانده‌ام، ابتدا برای هر داستان به شرح زیر امتیاز جداگانه داده‌ام:
بشقاب پرنده در کوشیرو ۴ستاره، اتویی در چشم‌انداز ۵ستاره، همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند ۵ستاره، تایلند ۳ستاره، ابرقورباغه توکیو را نجات می‌دهد ۳ستاره، شیرینی عسلی ۴ستاره.
سپس از مجموع امتیازات که ۲۴ستاره بود برای ۶ داستان میانگین آن را برای کل کتاب یعنی ۴ستاره منظور نموده‌ام.

دانلود نامه
فایلِ ای‌پابِ کتاب به زبان انگلیسی، فیلمِ «همه‌ی بچه‌های خدا حق دارند برقصند» که اقتباسی از سومین داستانِ‌کتاب است و زیرنویسِ‌ فارسی که به دلیل نبود زیرنویسِ فارسی برای این فیلم ساخته‌ام را در کانال تلگرام آپلود کرده‌ام و در صورت نیاز می‌توانید آن‌‌هارا از لینک‌های زیر دانلود نمایید:

لینک فایل کتاب
https://t.me/reviewsbysoheil/224
لینک فیلم
https://t.me/reviewsbysoheil/225
لینک زیرنویس فارسی فیلم
https://t.me/reviewsbysoheil/226
        

0

          سلام و نور
شش داستان کوتاه از هاروکی موراکامی ، این کتاب رو به خاطر این گوش دادم که میخواستم با قلم هاروکی موراکامی آشنا بشم تا قبل از شنیدن این کتاب از برنامه ی نوار، فکر میکردم آثار موراکامی رو نمیفهمم چون تو نقدها خونده بودم آثار موراکامی معجون واقعیت و خیاله اما با شنیدن داستانهای این کتاب فهمیدم سبک ترکیبیه موراکامی مثل انیمیشنهای میازاکیه فقط نمیدونم شکوه آثار میازاکی رو داره یا نه که فقط با خوندن یا شنیدن بقیه ی کتابهاش میتونم بفهمم .
داستانهای این کتاب داستان چند روز از زندگی ادمهای مختلف در جاهای مختلف ژاپنه و همه داستانها مربوط میشه به بعد از زلزله ی کوبه در ژاپن . چیزی که برام عجیبه تو این کتاب اینه که هیچ کدوم از این آدمها با فهمیدن اینکه یک جایی در ژاپن زلزله شده حس انسان دوستیشون تحریک نمیشه، هیچ کدوم ناراحت نمیشن حتی به این فکر نمیفتن که پاشن برن کوبه و به مردم اونجا کمک کنن حتی اونایی که خانواده و پدر مادرشون تو کوبه است هم تلاش نمیکنن با کوبه ارتباط برقرار کنن و از حال خانواده هاشون مطلع بشن . این همه سنگدلی و سردی رو درک نمیکنم حقیقتا ، البته همه این آدمها ایمان رو گذاشته بودن کنارو یکجورایی هم افسرده بودن و فقط زندگی میکردن چون زنده بودن .  فقط در داستان آخر یک آدم متفاوت هست یک آدمی که در اثر اتفاقی مومن شده وحالا بعد از زلزله با بقیه ی مومنا کمک به زلزله زده ها میرسونن. 
کتاب  مجموعه ای از شش  داستان کوتاهه و نمیشه ازش توقع شخصیت پردازی و پیرنگ و ... داشت  و در کل کتاب بدی نیست .

        

26

          اگر قورباغه‌ای بخواهد با شما چای بنوشد، چه پاسخی به او می‌دهید؟

سال ۱۹۹۵ زلزله‌ای سهمگین کوبه ژاپن را لرزاند و هزاران کشته و ویرانی بسیار به جا گذاشت. موراکامی اهل کوبه نبود و خیلی کسی را آن جا نداشت، اما در نوجوانی مدتی را آن جا سر کرده بود و مثل همۀ شخصیت های شش قصه‌ای که حول همین فاجعه نوشت، چیزی نامرئی و توضیح ندادنی به کوبه وصلش می‌کرد.

شخصیت‌های اصلی قصه هایش، هر کدام جایی دیگر دارند روزگار می‌گذرانند اما زلزله، سایۀ سنگین‌اش را روی زندگیشان می‌اندازد و وادارشان می‌کند از روال روزمره بیرون بزنند و پا به وادی تازه‌ای بگذارند. 

کتاب بعد زلزله، مجموعه ای از داستان‌های کوتاه نوشته هاروکی موراکامی است که ابتدا تک تک به انگلیسی ترجمه و در مجلاتی منتشر شد. برای نخستین بار سال 2000 مجموعه شش داستان، کنار همدیگر به فارسی منتشر شدند.

در سایت ایران کتاب نوشته بود: داستان‌های به یاد ماندنی و رویاگونه این مجموعه، مُهر تأییدی دوباره بر این موضوع هستند که موراکامی، یکی از خلاق ترین نویسندگان عصر حاضر است.

اما من معتقدم هرچند موراکامی نویسنده خلاقی است، اما داستانهای این کتاب اینطور که می‌گویند خاص و عالی نبودند.

هاروکی موراکامی، نویسنده پرکاری است که تا به حال بیش از 30 کتاب نوشته، چندین و چند جایزه ی معتبر را از آن خود کرده و آثارش به 50 زبان مختلف ترجمه شده است. او را همچنین می توان محبوب‌ترین نویسنده حال حاضر دنیا حداقل در میان رمان‌نویسان مطرح کنونی برشمرد.
اکثر آثار او، بامزه، عجیب، تأثیرگذار، سوررئال و آرامش بخش است.
بهرنگ رجبی درباره‌ی این اثر می‌گوید: «یکی از ویژگی‌های اصلی این مجموعه داستان این است که یک سری نکات و رمز، این داستان‌ها را به هم پیوند می‌دهد. در واقع برخی منتقدان آمریکایی براین باورند که بعد زلزله مجموعه داستان نیست، بلکه یک رمان است.» 
کتاب حجم کمی دارد و برای افرادی که به کتابهای خاص و داستان‌های کوتاه به سبک موراکامی علاقه‌مندند، توصیه می‌شود. اما من به‌شخصه از شنیدن این کتاب لذت نبردم.

بهرنگ رجبی شیوا و روان ترجمه و نشر چشمه این کتاب را چاپ کرده است.
        

14

          نویسنده هایی که عاشق‌های زیادی دارند را معمولا تا جایی که زورم برسد، با عاشقانشان تنها می‌گذارم. این است که برای موراکامی خواندن، سال‌ها صبوری کردم‌. گذاشتم 《کافکا در کرانه》به‌دست‌های کافه‌ها و مترو و صفحه های اینستاگرام، موراکامی را کمی رها کنند تا سر فرصت من کتابی از او باز کنم. اتفاقا دلم هم نمی‌خواست اولین کتاب، آن مشهورترینش باشد.
《بعد زلزله》 من را در صفحات ابتدایی، یاد خیلی‌ها انداخت. یاد عباس کیارستمی و زلزله‌ی منجیل، یاد ناتسومه سوسه‌کی و شکلی که از جهان داستانش می شناسم، یاد دنیای جزئیات روابط در داستان‌های کارور و جومپا لاهیری و آلیس مونرو که همه محبوب منند.
هرچه جلوتر رفتم، با وجود فاصله‌هایی که بین مطالعه برایم ایجاد می‌شد، دیدم دلم نمی‌خواهد کتاب تمام شود و این یعنی به نظرم قلم موراکامی در نوشتن داستان‌های محکمی از روزهای بعد زلزله، اصلا نلرزیده است!
این مجموعه‌داستان فضای بسیار خوبی برای فکرکردن حول موضوعات مختلف و جزئیات روابط انسانی به من داد و درگیری شیرینی برایم ساخت.
        

19