پروانه ها گریه نمی کنند

پروانه ها گریه نمی کنند

پروانه ها گریه نمی کنند

3.7
31 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

65

خواهم خواند

19

ناشر
جام جم
شابک
9786227676198
تعداد صفحات
255
تاریخ انتشار
1401/6/31

توضیحات

        خرده روایت هایی درباره معلولیت
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به پروانه ها گریه نمی کنند

لیست‌های مرتبط به پروانه ها گریه نمی کنند

یادداشت‌ها

          #یادداشت_کتاب 

#پروانه‌ها_گریه_نمی‌کنند

کتاب پروانه‌ها گریه نمی‌کنند مجموعه روایاتی از مرضیه اعتمادی است درباره‌ی معلولیت. روایت‌ها از زبان مادر، پدر، خواهر، مربی و خود معلولین بیان شده است. البته حجم بیشتری از کتاب خصوصا ابتدای آن به روایت مادران پرداخته است. کتاب باب خوبی است برای آشنایی جامعه با معلولیت و دنیای آن. تفاوت‌هایی که آدم‌های روایت‌ها با افراد عادی دارند مختلف است. از فلج مغزی و اوتیسم تا نابینایی و بیماری‌هایی با اسامی خاص و نا آشنا. 
دنیای معلولیت فقط تفاوت ظاهری فرد معلول با افراد سالم نیست، بلکه شناخت روحیات آنها و افراد خانواده‌شان، نوع نگاهشان به جامعه و شهر و زندگی میان مردم و نوع نگاه مردم و رفتار با آن‌ها است که همه در این کتاب هرچند به اجمال، بیان می‌شود. 
در این کتاب با افراد خاصی هم آشنا می‌شویم. افرادی که یک خانواده نرمال داری فرزند معلول نیستند. از زنی که فرزند معلولی به فرزندخواندگی پذیرفته، تا پدری که دست تنها دو کودک که یکی معلول است را بزرگ کرده است. از خانواده‌ای ۵ فرزندی با ۲ فرزند معلول تا مربی‌ای از زیر طناب دار برگشته که رسالتش و دلیل زنده‌ ماندنش را در نجات فرزندان معلولش می‌یابد.

روایت‌ها برخی قوی و برخی متوسط اند. در بعضی با تصاویر همراه می‌شویم و اشکمان جاری، اما بعضی دیگر بیشتر شبیه گزارش یک زندگی طولانی‌اند. در مجموع محتوا و موضوع کتاب آنقدر خاص و ناب است که می‌توان از ضعف‌ها چشم‌پوشی کرد.

من چندین رمان نوجوان و کتاب کودک با موضوع معلولیت و تفاوت‌های جسمی و ذهنی، خوانده‌ام که عمق خوبی دارند اما این کتاب هم تعداد زیادی روایت افراد با مشکلات متفاوت را پوشش می‌دهد و هم در بستر فرهنگی خود ما روایت می‌شود. در نتیجه دید جامع و خوبی به افراد جامعه می‌دهد که چطور با پروانه‌ها رفتار کنند.

پی‌نوشت: دوست نداشتم اینقدر از کلمه معلول استفاده کنم ولی نمی‌دانستم چه چیزی به کار ببرم که حس بدی به این دوستان عزیز ندهد. من باوجود اینکه فهمیدم آن‌ها چه رفتارهایی را از مردم دوست ندارند، ولی هنوز نمی‌دانم وقتی چنین کسی را می‌بینم باید چطور رفتار کنم که خودش یا خانواده‌اش ناراحت نشود.
کاش یک دستورالعمل رفتار درست هم آخر کتاب قرار می‌گرفت.
        

10

        حسن بزرگ  کتاب در این است  که به تجربه ی زیسته ی خودش در مواجهه با فرزندی با شرایط خاص بسنده نکرده و اکثر مصادیق این حوزه رو کاویده است. نثر کتاب بسیار پیراسته است و با دقت فراوان از فرو غلتیدن در ورطه ی ترحم سانتی مانتال، می رهد. البته برای کسی که خودش درگیر تلخی های زندگی ست، خیلی توصیه نمی شود مگر  برای کسی که با نگاه مازوخیستی، گذر از معبر رنج ها را راهی برای کاتارسیس خویش بداند. و شوربختانه باید درباره این کتاب هم این نکته را متذکر شوم که طراحی نه، ولی رنگ بندی جلد کتاب بسیار نامطلوب است، مانند چند کتاب دیگر انتشارات جام جم، با فضایی تیره، رنگ های سرد و خفه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          
خانم اعتمادی یک دختر نازنین معلول دارد.کتاب را که باز می کنید اولین جملات،حرف دل نویسنده است.
او بعد از اینکه با شرایط جدید زندگی اش کنار آمد،وقتی دخترش را همینطور که هست پذیرفت،دست روی زانو گذاشت و ایستاد تا از دنیایی که رنگش با رنگ دنیای یک مادر با فرزند عادی متفاوت است سخن بگوید.
دنیایی که همچنان مثل قبل زیباست.فقط کافی است جور دیگر به آن نگاه کنی.

نویسنده پانزده روایت را در کتاب آورده است از حال روز والدینی که ابتدا با فهم شرایط فرزندشان ،سوختند و بعد هرکدام با قصه ای ،مثل سیمرغ از زیر خاکستر بیرون آمدند.تولدی همراه با امید و خستگی ناپذیری.
نام هر روایت برگرفته از اشعار قیصر امین پور است و خلاقانه و بنا بر حال هر روایت انتخاب شده است.
قبل از شروع هر بخش، نویسنده حدود یک صفحه از چگونگی آشنایی،روش مصاحبه یا هر نکته ای که در مورد خانواده ها جالب بود،گفته است.

زبان روایت ساده و روان است. یکی از ایرادات وارد بر کتاب را شباهت لحن تمام روایت ها می دانند.اینکه تفاوت شهر،جنسیت و شخصیت آدم ها در آن دیده نشده است. 
ولی با توجه به محتوای ارزشمند کتاب ،این ایراد خیلی جلب توجه نمی کند.

کتاب را به همه خانواده ها توصیه می کنم.برای اینکه خانواده معلولان و احساس و شرایط آنها را بهتر درک کنیم و بتوانیم آنها را کنار خود بپذیریم و تفاوت آنها را به حصاری برای جدایی اجتماعی تبدیل نکنیم.
خانواده هایی هم که خودشان درگیر این مسئله هستند،دلشان گرم می شود که تنها نیستند و می توانند چندین راه  برون رفت از مشکلات را بیاموزند.

#معلولیت
#بیماری_مادرزادی
#بیماری_ژنتیکی
#مشکلات_روحی_معلولان
#مشکلات_جسمی_معلولان
#امید
#حرکت‌و_پذیرش
#نقش_جامعه_در_برابر_معلولان
        

13

          
بسم‌الله 
با دوستم خواندن کتاب را شروع کردم. به هفته نرسیده، پیام داد که بعد از روایت دوم کنارش گذاشته، چون دلش را ندارد. اما من نه با دل، که با سر رفته بودم تا وسط‌های کتاب و دوست داشتم بیشتر و بیشتر جمله‌ها را دنبال آنی که می‌خواستم کنکاش کنم.
اما هرچه جلوتر رفتم، کمتر یافتم. روایت‌ها کم کم به گزارش‌ روزنامه‌ها شبیه می‌شد. گزارش‌هایی که نمی‌خواهند دیدگاهی داشته باشند و همینکه ستونی یا حداکثر صفحه ‌ای را پر کنند، رسالت خویش را به انجام رسانده‌اند. یکجا به بعد از خودم پرسیدم اگر درگیر اتیسم پسرم و مشکلات جامعه توان‌خواهان نبودم، ادامه می‌دادمش؟ یا مثل دوستم زودتر از اینها به قفسه کتابخانه باز می‌گشت؟
حتی داخل روایت‌ها، عدم توازن متن آزارم می‌داد. شرح غم‌ها و اندوه‌ها و چالش‌های زندگی با معلولیت بسیار کفه سنگینی‌تری از رشد و پذیرش داشت. نشان به نشان آن جمله تعمدا مکرر «کدام در را باید می‌کوبیدم؟» که از روایت چهارم به بعد، برایم یادآور ملال بود تا استیصال.

*شاید بزرگترین مشکلم با کتاب این بود که اعتمادی تلاش می‌کرد در پایان هر داستان، به این برسد که هر توان‌خواهی، هر خانواده درگیر با توان‌خواهی، یکی‌است مثل دیگران؛ باید باشد؛ بهتر است که باشد.
اما من و بقیه مادرهایی مثل من، قویا معتقدیم اصلا شبیه دیگران نیستیم. چیزی در درون ما تغییر می‌کند که بین ما و دیگران را می‌شکافد. جراحتی که همیشه با ماست و یا ما را می‌کشد، یا قوی‌ترمان خواهد کرد.* «آنی» که توی سطور کتاب دنبالش بودم، تکریم این تفاوت بود. 

تلاش نویسنده برایم ستودنی بود که در رنج خودش که داشتن بچه توان‌خواه باشد، نماند و رفت که با نوشتن این کتاب، صدای جامعه‌ای بزرگتر باشد و از روی دره عمیق این اندوه بپرد. صدایی که هرچند از لای جمله‌های این کتاب، نحیف و ضعیف و غمگین به گوش می‌رسد. امیدوارم کتاب «شصت» طنینی محکم‌تر و رساتر داشته باشد.
        

3

          به محض اینکه فهمیدم جام جم کتابی با موضوع معلولیت چاپ کرده بدون معطلی خریدمش
 برای خواندن‌اش اما خیلی عجله نداشتم از کنارش رد میشدم، میدیدمش، از کتابخانه بر میداشتم اما نمیخواندمش آخر تنها کتابی بود که نخوانده از بر بودم 
از وقتی چشم به این دنیا گشوده بودم تا همین لحظه که مینویسم معلولیت یقه ی یکی از عزیزان مرا گرفته است. پدرم بر اثر پنی سیلین تست نشده در دو سالگی دچار ناشنوایی شد و دخترم، به دلیل نامعلومی دچار تاخیر تکاملی است
 خیلی وقت پیش دنبال کتابی بودم که بتوانم از آن کمک بگیرم که چطور با کودک متفاوتم برخورد کنم کتاب خاصی که من دنبالش بودم هنوز نوشته نشده بود به این فکر افتادم که خودم بنویسمش اما من نویسنده نبودم حداقل خودم اینطور فکر میکردم که برای نویسنده شدن باید خیلی زیادخواند، تحقیق کرد و خیلی بیشتر نوشت. هنوز آن نویسنده ای که باید حق مطلب را ادا کند نبودم 
دوستی اما توصیه کرد که بنویسم و گفت برای چاپ شدنش کمکم می کند و من شروع کردم تا اینکه با مورد مشابه آنچه در ذهنم داشتم رو به رو شدم و بسیار خوشحال شدم که فردی آستین هایش را بالا زده و برای معلولیت نوشته است آن هم بسیار زیبا  گرچه چیزهایی هست که نویسنده به ان اشاره نکرده است 
حالا دیروز "پروانه ها گریه نمی کنند" نوشته ی خانم مرضیه اعتمادی را تمام کردم  
احساس من موقع خوانش این کتاب  درست همان حسی را داشت که در تمام تجربه ی مادری ام داشتم   با روایت اول آنقدر اشک ریختم که احساس کردم آب شدم، تمام شدم، فرو ریختم و حالا یک نفر باید ذرات من را از لا به لای تار و پود فرش جمع کند. چه کسی را جز خودم داشتم؟! 
 درست مثل روزی که گفتند دخترم نیاز به متخصص مغز و اعصاب دارد، مثل دفعه اولی که کار درمانی رفت و آنقدر جیغ کشید که با قلب ریش ریش شده مسیر سی کیلومتری از کار درمانی تا خانه را طی کردیم، مثل اولین باری که اگر اگر های این و آن از من یک متهم ساخت، مثل حرفای سنگینی که هنوز تحمل می کنم و هنوز زیر بار غمش زنده ام. چه کسی را داشتم جز خودم؟! 
 خودم، خودم را مشت مشت جمع کردم روی هم ریختم و ادامه دادم درست مثل همه ی این سالها. روایت های بعدی را خواندم و جز در معدود مواردی اشک نریختم حتی بیشتر لبخند زدم درست مثل همه ی زندگی ام. 
نویسنده از عبارت "باید کدام دررامی کوبیدم"  در تمام روایت هایش استفاده کرده است انگار قلب نویسنده همچون پروانه ای که در شیشه است خودش را هزار بار به دیواره های این حصار کوبیده است و هیچ دری به رویش باز نشده است. 
اگر با معلول سر و کار ندارید هم این کتاب را بخوانید تا حداقل با امثال منی که به قدر کافی شکسته اند بهتر برخورد شود 
خانم اعتمادی خیلی کوتاه برای شما می نویسم
ممنونم که نوشتید. 
 از طرف مادری که هنوز مامان، این کلمه ی جادویی، شگرف و عظیم را نشنیده است 

#پروانه_ها_گریه_نمی_کنند
#مرضیه_اعتمادی
#نشر_جام_جم
#معلولیت
#کتاب_خوب
#کتاب_بخوانیم
#کتاب
        

19

zed_bml

zed_bml

1402/6/3

          📕 پروانه ها گریه نمی‌کنند
👤مرضیه اعتمادی 
📚 نشر جام‌جم
📖 ۲۵۶ صفحه
💲۱۲۸۰۰۰ تومان
.
برشی از کتاب:
رنج‌ها اگرچه ناگهانی آدم را بغل می‌گیرند، اما طول می‌کشد تا رهایت کنند.
_______
اشک‌ها اگر نبود تحمل رنج‌های عمیق امکان داشت؟
.
کتاب شامل روایت‌هایی با موضوع معلولیت است، نویسنده که خود مادر یک کودک معلول است، هدف خود را از گردآوری این روایت‌ها بازکردن دریچه‌ای به دنیای کمتر شناخته‌شده معلولیت عنوان کرده است. در مقدمه کتاب آمده: بچه‌های دارای معلولیت شبیه پروانه‌اند؛ چراکه در عین زیبایی و لطافت به‌شدت آسیب‌پذیرند. به راحتی می‌توانند با یک حرف یا نگاه بشکنند. باید آداب برخورد با آنها را یاد بگیریم. کمکشان کنیم درهای جامعه را به رویشان بازبگذاریم؛ اجازه بدهیم از پیله ناتوانی و ضعف بیرون بیایند و شگفتی بال‌هایشان را پیش چشم ما به نمایش بگذارند. پروانه‌ها وقتی از دنیا ناامید می‌شوند، گریه نمی‌کنند. درعوض قدرت بال‌هایشان را از دست می‌دهند. خشک می‌وشند، می‌شکنند، تمام می‌شوند.
.
از طرح جلد نه‌چندان جذاب و حتی کمی نامربوط جلد که بگذریم، اسم روایت‌ها دومین چیزی است که توجهمان را به خود جلب می‌کند و برگرفته از اشعار قیصر امین‌پور است و بسیار به جا و مناسب برای هر روایت انتخاب شده است. 
به نظرم مهم‌تر از معلولیت و حواشی‌اش، آنچه با خواندن کتاب با آن آشنا می‌شویم و یا دوباره برایمان مرور می‌شود ، واقعیت تلخ دنیا و ناتوانی ماست. اگرچه تکرار جمله‌ی (کدام در را باید می‌کوبیدیم؟) در همه‌ی روایت‌ها گاهی توی ذوق می‌زد اما معنا و مفهومش سیلی‌ای بود که هربار محکم‌تر از قبل می‌خورد به صورت روحمان و یادمان می‌انداخت همه‌ی لحظه‌هایی را که ما هم چنین حسی را داشتیم (فارغ از متعلَق و مقایسه از جهت شدت و اهمیت) اینکه جایی میفهمی از معجزه خبری نیست. تویی و چیزی که نمی‌توانی از کتاب زندگی‌ات خط بزنی و باید با همان ادامه دهی بقیه‌ی فصل‌ها را....
البته کتاب در جهت آشنا کردن مخاطب با شرایط افراد معلول و خانواده‌هایشان هم موفق است.
اگر در حال مبارزه با غمی هستید ، خواندن این کتاب را به بعد موکول کنید.
.
#پروانه‌ها_گریه_نمیکنند
#مرضیه_اعتمادی
#نشر_جام_جم
#کتاب_خوب_معرفی_کنیم
#روزی_۳۴_صفحه_کتاب_بخوانیم
#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
#تنها_کتاب_نخون
#با_کتاب_قد_بکش

        

2

          پروانه‌ها گریه نمی‌کنند خرده روایت‌هایی از معلولیت است که به قلم خانم مرضیه اعتمادی به رشته تحریر در آمده است. این کتاب شامل ۱۶ روایت که از روایت صفر، که روایت شخصی نویسنده است آغاز می‌شود و با روایت پانزدهم (در واقع روایت شانزدهم) در مورد مردی که زندگی خودش را وقف تئاتر معلولین کردن پایان می‌یابد. بیشتر روایات از زبان مادران (بیولوژیک و غیر بیولوژیک) معلولین است اما یکی دو روایت از زبان خود این پروانه‌ها و گاه مانند روایت آخر از زبان فردی که با معلولین کار می کند است. 
موضوع روایات به خودی خود گیرا و پر کشش است و خواننده را با خود همراه می‌کند، با این همه مانع از دیدن بعضی اشکالاتی که خواننده حرفه‌ای در متن می‌بیند نمی‌شود.شاید پر رنگ ترین این موارد، پرداخت مختصر و شتاب‌زده بعضی روایات است. البته این ایراد به همه روایات وارد نیست، مثلا روایت اول، که به نظرم از درخشان ترین روایات کتاب است پرداخت کامل و عمیقی داشت و بر شخص من اثری شدید داشت. اما این پرداخت خوب در همه روایات نیست. مسئله دیگر لحن راوی است، نویسنده راوی اول شخص برای روایات انتخاب کرده که به حق برای چنین موضوعی و هدف کتاب، انتخاب به جایی است، چون باعث نزدیکی خواننده به راوی و هم ذات پنداری می‌شود. اما ما انتظار داریم که راوی، لحن داشته باشد، که این طور نیست. لحن همه روایات، پیر و جوان و مرد و زن و ... لحن یک دستی دارند. یعنی اگر جمله‌ای از یک روایت برداشته شود، مشخص نیست این جمله تعلق به کدام روایت دارد مگر اینکه نکته‌ی منحصر به آن روایت در آن باشد.
عناوین روایات از میان اشعار مرحوم قیصر امین‌پور انتخاب شده که جذابیت ویژه‌ای دارد.
این کتاب ۲۵۶ صفحه‌ای توسط نشر جام جم چاپ شده است.
        

4