zed_bml

تاریخ عضویت:

مرداد 1402

zed_bml

@zed_bml

29 دنبال شده

29 دنبال کننده

zed0bml
zed_bml

یادداشت‌ها

نمایش همه
zed_bml

zed_bml

2 روز پیش

        خاطرات چهل روز در آغوش خدا بودن را در کمتر از یک هفته خواندم و همراه با خانم غفار حدادی خندیدم و گریه‌ کردم. در روزهای خواندن کتاب وقت خروج از منزل ماسک را فراموش نمی‌کردم برای پوشاندن اشک‌هایم و یا لبخند‌های پهنم در مترو و اتوبوس! این کتاب برخلاف عموم سفرنامه‌های حج ، نه صرفا شرحی از اوضاع و احوال عربستان و توصیف مکان‌ها بلکه تماما تجریبات شخصی نویسنده بود با قلمی که به خوبی تلفیق طنز و جدیت و معنویت را درآورده بود و اصلا همین بود که دست من مخاطب را طوری گرفت و با خود همراه کرد که انگار من هم محرم شدم، اعمال بجا آوردم، پشت دیوار بقیع گریه کردم، مریض شدم ، با هم‌اتاقی‌هایم صمیمی شدم و بعد از پایان سفر هم به درد فراق مبتلا! آنقدر که وقتی نویسنده از سنگینی شب‌های بعد از بازگشت نوشته بود من هم همان سنگینی را احساس می‌کردم و اشک می‌ریختم برای از دست دادن چیزی که در واقعیت تجربه نکرده بودم اما شعله‌ی خواستنش در من روشن شده بود.
      

3

zed_bml

zed_bml

1404/3/7

        کتاب درباره فخرالسادات طباطبایی (ام علا) خواهر ،  همسر و نیز مادر چهار شهید است که اصالتا ایرانیست اما به دلیل طلبه بودن پدرش، والدینش ساکن نجف شده و فخرالسادات در آنجا متولد می‌شود و هم‌اکنون مزارش در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها ، در کنار مزار پروین اعتصامی است. شخصیتی والا و صد حیف گمنام که ضمن احترام به تلاش‌های نویسنده محترم اما به نظرم در این کتاب آنطور که باید به مخاطب شناسانده نشد. نویسنده کتاب که دراصل شاعری تواناست و این کتاب اولین تجربه‌ی جدی نوشتن اوست ، بخاطر ماجرایی در زندگی شخصی‌اش -که ماجرای زیبایی هم هست- ابتدا با یکی از فرزندان شهید این بانوی بزرگوار و بعد به دنبال خوابی که می‌بیند با خودشان آشنا می‌شود و رسالتش را شناساندن فخرالسادات به دیگران می‌داند. شروع به ارتباط گیری با اطرافیان و آشنایان ام علاء و جمع‌آوری خاطراتشان می‌کند و بعد از ویرایش، آنها را به همان صورت و از زبان راوی در کتاب می‌آورد که به نظرم باعث عدم انسجام مطالب کتاب شده است . کتاب پر است از رفت و برگشت‌های زمانی که خواننده را کمی گیج می‌کند و نقاط عطف زندگی ام علاء آنجاهایی که مخاطب نیاز به کمی تعلیق و هیجان دارد ، بدون برانگیختن احساس -آنچنان که توقع می‌رود- بیان می‌شود و از کنارشان می‌گذریم! درحالی که به نظرم میشد با استفاده از همین خاطرات ، زندگینامه‌ای زیبا و به ترتیب مراحل مختلف سنی ایشان از زبان سوم شخص نوشته شود. 
غبطه برانگیزترین چیزی که در کتاب ذکر شد بعد از صبر و آرامش ستودنی این مادر، فاصله‌ی ۱۰۰ متری خانه‌شان با حرم امام‌ علی علیه‌السلام بود که فرزندانشان در کتاب مدام از خاطرات شب‌هایی گفته بودند که روی پشت بام خانه چشم‌هایشان را با تصویر گنبد می‌بستند و به خواب می‌رفتند.
بخوانیدنش فقط برای آشنایی با این شخصیت بزرگ.
      

2

zed_bml

zed_bml

1404/2/29

        کتاب در واقع خاطرات زندگی استیونز - پیشخدمت یکی از خانه‌های اعیانی انگلستان- است که در طول سفری چند روزه از زبان خودش روایت می‌شود. پیشخدمتی که همه‌ی زندگی‌اش را وقف کارش کرده و حالا در آستانه‌ی کهنسالی به این فکر می‌کند که «بازمانده‌ی روز»ش را چطور سپری کند و درست همانجا که مخاطب بعد از حرص خوردن‌های بسیار از دست استیونز که بخاطر اهمیت بیش از حد به کارش چیزهای بسیاری را در زندگی اش از دست داده از جمله عشقش را ، منتظر است تحول استیونز را ببیند ، استیونز تصمیم می‌گیرد بازمانده‌ی روزش را هم با همان جدیت به کار بپردازد و فقط کمی طنز را چاشنی آن کند! هرچند به اینجا که رسیدم با حرص کتاب را بستم اما داستان کار خودش را کرده بود. تا مدت‌ها به این فکر می‌کردم و هنوز هم می‌کنم مه که انسان امروزه نیز چقدر در معرض خطر اینطور زندگی کردن قرار دارد. 
شخصیت پردازی کتاب فوق‌العاده است و توانایی مترجم در بازنمایی شخصیت‌ها به زبان فارسی ‌و حتی انتقال لحن آن‌ها فوق‌العاده‌تر! 
کتاب ریتم کندی دارد که شاید برای عده‌ای خسته کننده باشد اما به نظرم این اتفاقا همان چیزیست که با شخصیت استیونز و سن و سالش تناسب دارد و شخصا برای من که در روزهای پرفشار و شلوغ کتاب را می‌خواندم، پناهگاهی بود برای فرار از سرعت و سختی روزها. کتاب را نه فقط برای خود داستان که برای مقدمه‌ی شاهکار آقای دریا بندری در ابتدای آن هم که شده بخوانید. 
      

2

zed_bml

zed_bml

1404/2/23

        تلخ بود. انقدر تلخ که لاجرعه سرکشیدمش تا زودتر تمام شود و از تلخی‌اش خلاص شوم. داستان درباره زن جوانی به نام الهه است که زندگی آرامی با همسر خود مصطفی و فرزندشان آهو دارند و ناگهان بیماری مصطفی (سرطان) این آرامش را برهم می‌زند. الهه که تا پیش از آن تنها تکیه گاهش همسرش بوده ،حالا علاوه بر بیماری و مسئولیت‌های جدیدی که بر دوشش افتاده ، با همسری رو به روست که انگار دچار نوعی تحول و از خودبیگانگی شده و بیشتر از بیماری‌اش، با اخلاق تند و طعنه‌ها‌ی تلخش الهه را می‌آزارد و او را درگیر چالشی درونی می‌کند. این میزان از تغییر در شخصیت مصطفی و در مقابل انفعال بیش از حد  الهه برای من در بعضی از موقعیت‌ها  باورپذیر نبود. البته که هیچگاه از نزدیک با هیولای سرطان و تغییراتی که به دنبال دارد درگیر نبوده‌ام اما یا نویسنده این احوالات را با اغراق نوشته و یا اگر در واقعیت چنین است باید برای مخاطب باورپذیر تر نَقلش می‌کرد. کتاب پایان خاصی هم ندارد انگار که نویسنده دیگر حرفی برای گفتن نداشته و با یک اتفاق غیر منتظره فصل آخر را تمام می‌کند و این به اصطلاح روی هوا ماندن انقدر اذیت کننده بود که دیشب تا صبح توی خواب مغزم برای داستان دو سه پایان مختلف نوشت و نمایش داد! اما با همه این‌ها اگر مثل من سرک کشیدن در زندگی‌هایی که تجربه‌شان‌ نکرده اید برایتان دلچسب است، بخوانیدش.
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.