zed_bml

zed_bml

@zed_bml
عضویت

مرداد 1402

29 دنبال شده

33 دنبال کننده

zed0bml
zed_bml

یادداشت‌ها

نمایش همه
zed_bml

zed_bml

1404/5/23

        کتاب زندگینامه شهید عبدالبصیر (علی) جعفری از شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون است. سوژه ای ناب که علیرغم تلاش‌های نویسنده به نظرم حیف شده است! اولین مشکل کتاب پرش‌های زمانی بی‌منطق و بیش از حد آن است  به طوری که خواننده در پایان نمی‌تواند سیر مشخصی از اتفاقات زندگی شهید در ذهنش مرتب و مرور کند. شخصیت پردازی ضعیف دومین ضعف کتاب است. شهیدی که زندگی‌اش سرشار از بالا پایین‌هایی از جنس تحولات شخصی است و همانطور که از اسم کتاب پیداست تا لبه‌ی پرتگاه و نزدیکی سقوط می‌رود و بعد به ناگاه سر از جنگ و دفاع از حرم درمی‌آورد ، جای پرداخت بسیار بیشتری دارد تا خواننده را عمیقا درگیر کند و نه آنکه صرفا گزارشی باشد از لغزیدن‌ها و چالش‌ها و بعد برگشتن‌هایش بدون کوچک‌ترین درگیری احساسی-فکری در مخاطب. پاراگراف‌های ادبی میان روایت هم اگرچه به تنهایی بسیار زیبا و عمیق بودند اما در جریان خواندن کتاب دست‌انداز ایجاد می‌کردند و با حالتی مثل (روی منبر رفتن راوی) حوصله خواننده را سر می‌بردند. در مجموع از خواندن کتاب و آشنا شدنم با این شهید بزرگوار و البته خواندن کتابی که خوشبختانه در دام مقدس نمایی و مقدس سازی افراطی از شهدا نیفتاده بود خوشحالم و از حیف شدن این سوژه‌ی ناب ناراحت!
      

0

zed_bml

zed_bml

1404/5/6

        با مفهوم زبان عشق چند سال گذشته در جلسات مشاوره فردی آشنا شده بودم و کتاب را بیشتر از جهت مثال‌های فراوانی که از هر زبان عشق در متن زندگی داشت خواندم. نویسنده کتاب از چیزی به نام حساب عاطفی صحبت می‌کند که پر بودن آن عامل رضایت از زندگی مشترک و حال خوب است. اما نکته مهمتر چگونگی پر کردن حساب عاطفی است و اینجاست که به مفهومی به نام زبان عشق اشاره می‌کند. زبان عشق در واقع چیزی است که در دنیای ما و برای ما معنای دوست داشته شدن دارد و غالبا ناخودآگاه به همین شیوه نیز به اطرافیانمان محبت می‌کنیم. نویسنده ۵ زبان عشق را ذکر می‌کند و معتقد است مهمترین عامل نارضایتی از زندگی مشترک ، پر نشدن حساب عاطفی طرفین به شکلی است که آنها می‌پسندند؛ یعنی با زبانی غیر از زبان عشق آنها. زبان عشق تغییر دادنی نیست و بلکه هر کسی با کشف زبان عشق فرد مقابلش در هر رابطه‌ای ، تلاش کند به همان زبان به اون عشق بورزد. خواندنش را به همه و نه فقط به کسانی که در رابطه عاطفی هستند توصیه می‌کنم. 

      

0

zed_bml

zed_bml

1404/3/28

        بعد از دو سال برای بار چهارم خواندمش. ۴۰ نفس را در بیست نفس و کمتر خواندم که هنوز هم مثل بار اول کتاب برایم گیرا بود و مثل بار اول مستوره مرا خنداند و گریاند و با احساساتش درگیر کرد.
مثل نهنگ نفس تازه می‌کنم داستان زنی است به نام مستوره که در آستانه‌ی موفقیت‌های بزرگ متوجه می‌شود باردار است. این کتاب روایت رنج پنهان یک مادر است و نویسنده در این کتاب از ابعاد قرآنی و روان‌شناسی برای برون رفت از تعارضات فردی و بین فردی استفاده کرده است. 
در اکثر معرفی‌های کتاب به تعارضاتی که مستوره به دلیل مادر شدن تجربه می‌کند اشاره شده است و یک جور‌هایی این را موضوع اصلی داستان می‌دانند اما برای من تعارضات فردی مستوره و چالش‌هایش در ارتباط با دیگران مثل همسر و خانواده‌ی همسر و پدر و... جذاب‌تر بودند و حتی شاید بتوان گفت حجم بیشتری از داستان را هم به خود اختصاص داده بودند. ما در این رمان با چیزهایی مواجه می‌شویم که در رمان‌های عاشقانه‌ی ایرانی کمتر خوانده‌ایم. روایت واقع بینانه‌ای از زندگی متأهلی  و چالش‌های یک همسر و مادرِ فعال اجتماعی که با نثری بسیار روان بیان شده است. استفاده‌ی مستوره از قرآن ، گفته‌های اساتیدی مثل استاد صفایی حائری ، کتاب‌ها و کلاس‌های روانشناسی و....عمل کردن به آنها برای حل چالش‌های بین‌فردی‌اش برایم خیلی دلچسب بود. 
و در آخر اگر بخواهم منصفانه نظرم را جمع بندی کنم باید بگویم بخش زیادی از لذت بردن من از کتاب، ناشی از شباهت‌هایی بود که بین شخصیت خودم و مستوره می‌دیدم، و شاید کتاب برای کسی با شخصیتی کاملا متفاوت انقدر گیرا و جذاب نباشد.

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1

zed_bml

zed_bml

1404/3/19

        خاطرات چهل روز در آغوش خدا بودن را در کمتر از یک هفته خواندم و همراه با خانم غفار حدادی خندیدم و گریه‌ کردم. در روزهای خواندن کتاب وقت خروج از منزل ماسک را فراموش نمی‌کردم برای پوشاندن اشک‌هایم و یا لبخند‌های پهنم در مترو و اتوبوس! این کتاب برخلاف عموم سفرنامه‌های حج ، نه صرفا شرحی از اوضاع و احوال عربستان و توصیف مکان‌ها بلکه تماما تجریبات شخصی نویسنده بود با قلمی که به خوبی تلفیق طنز و جدیت و معنویت را درآورده بود و اصلا همین بود که دست من مخاطب را طوری گرفت و با خود همراه کرد که انگار من هم محرم شدم، اعمال بجا آوردم، پشت دیوار بقیع گریه کردم، مریض شدم ، با هم‌اتاقی‌هایم صمیمی شدم و بعد از پایان سفر هم به درد فراق مبتلا! آنقدر که وقتی نویسنده از سنگینی شب‌های بعد از بازگشت نوشته بود من هم همان سنگینی را احساس می‌کردم و اشک می‌ریختم برای از دست دادن چیزی که در واقعیت تجربه نکرده بودم اما شعله‌ی خواستنش در من روشن شده بود.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.