یادداشت راضیه بابایی

پروانه ها گریه نمی کنند
        
خانم اعتمادی یک دختر نازنین معلول دارد.کتاب را که باز می کنید اولین جملات،حرف دل نویسنده است.
او بعد از اینکه با شرایط جدید زندگی اش کنار آمد،وقتی دخترش را همینطور که هست پذیرفت،دست روی زانو گذاشت و ایستاد تا از دنیایی که رنگش با رنگ دنیای یک مادر با فرزند عادی متفاوت است سخن بگوید.
دنیایی که همچنان مثل قبل زیباست.فقط کافی است جور دیگر به آن نگاه کنی.

نویسنده پانزده روایت را در کتاب آورده است از حال روز والدینی که ابتدا با فهم شرایط فرزندشان ،سوختند و بعد هرکدام با قصه ای ،مثل سیمرغ از زیر خاکستر بیرون آمدند.تولدی همراه با امید و خستگی ناپذیری.
نام هر روایت برگرفته از اشعار قیصر امین پور است و خلاقانه و بنا بر حال هر روایت انتخاب شده است.
قبل از شروع هر بخش، نویسنده حدود یک صفحه از چگونگی آشنایی،روش مصاحبه یا هر نکته ای که در مورد خانواده ها جالب بود،گفته است.

زبان روایت ساده و روان است. یکی از ایرادات وارد بر کتاب را شباهت لحن تمام روایت ها می دانند.اینکه تفاوت شهر،جنسیت و شخصیت آدم ها در آن دیده نشده است. 
ولی با توجه به محتوای ارزشمند کتاب ،این ایراد خیلی جلب توجه نمی کند.

کتاب را به همه خانواده ها توصیه می کنم.برای اینکه خانواده معلولان و احساس و شرایط آنها را بهتر درک کنیم و بتوانیم آنها را کنار خود بپذیریم و تفاوت آنها را به حصاری برای جدایی اجتماعی تبدیل نکنیم.
خانواده هایی هم که خودشان درگیر این مسئله هستند،دلشان گرم می شود که تنها نیستند و می توانند چندین راه  برون رفت از مشکلات را بیاموزند.

#معلولیت
#بیماری_مادرزادی
#بیماری_ژنتیکی
#مشکلات_روحی_معلولان
#مشکلات_جسمی_معلولان
#امید
#حرکت‌و_پذیرش
#نقش_جامعه_در_برابر_معلولان
      

13

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.