معرفی کتاب هری پاتر و جام آتش اثر جی. کی. رولینگ مترجم فاطمه علی پور

هری پاتر و جام آتش

هری پاتر و جام آتش

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.6
164 نفر |
23 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

381

خواهم خواند

19

ناشر
عقیل
شابک
964768925X
تعداد صفحات
340
تاریخ انتشار
1383/3/17

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
در چهارمین سال تحصیل هری پاتر و دوستانش در هاگوارتز، مسابقه جام آتش برگزار می شود. مسابقه ای خونین و مرگبار بین شاگردان چند مدرسه مختلف جادوگری. چه کسانی در این مسابقه شرکت خواهند کرد؟... چه کسی برنده مسابقه است؟... و در این سال چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟...		

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به هری پاتر و جام آتش

بریدۀ کتاب

صفحۀ 407

هری که با حالتی وسوسه انگیز بر فراز سر اژدها پرواز می‌کرد آهسته گفت: _ بیا... بیا... زود باش دیگه... بیا منو بگیر... بپر... زود باش بپر! سرانجام اژدها غرشی کرد و بال‌های عظیم و سیاه چرمیش را از هم باز کرد. بال‌هایش به بلندی بال‌های یک هواپیمای کوچک بود. آن‌گاه هری فرود آمد. پیش از آن‌که اژدها بفهمد او چه کرده یا به کجا رفته است با بیشترین سرعت ممکن به سوی زمین رفت. با سرعت به سوی تخم‌ها شتافت. دیگر پاهای جلویی اژدها از آنها محافظت نمی‌کرد. دسته آذرخش را رها کرد... و تخم طلایی را بردارشت... هری با سرعتی سرسام آور از جایگاه اژدها دور شد و بر فرات سر تماشاگران به پرواز درآمد. تخم طلای سنگین در دست سالمش در امن و امان بود... در آن لحظه گویی دستی پیچ صدا را چرخاند... برای اولین بار صدای هیاهوی جمعیت را به وضوح می‌شنید که مثل طرفداران تیم ایرلند در جام جهانی سوت می‌کشیدند و فریاد شوق سر می‌دادند... بگمن نعره می‌زد: _ نگاش کنین! تو رو خدا نگاش کنین! جوون‌ترین قهرمان ما زودتر از بقیه تخم طلایی را به چنگ آورد! به این ترتیب آقای پاتر دیگه نیازی به ارفاق نداره!

1

یادداشت‌ها

        این هم جلد چهارم هری‌پاتر. معتقدم خواندن کتاب‌های چند جلدی از لذت بی‌پایانی برخوردار است. این جلد هم ما شاهد بزرگتر شدن رون و هری و هرمیون خواهیم بود و ماجرای قریب الوقوع این جلد. یعنی چه کسی در این جلد برمی‌گردد؟ کسی که نباید اسمش را برد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2

          آن جادوی دیگر


 یک ماجرایی هست توی کتاب چهارم هری‌ پاتر، هری‌ پاتر و جام آتش، که هری و رون، سر تهمتی که رون به هری زده، ماه‌هاست قهرند. هردو منتظر جلوآمدن دیگری‌اند و هیچ‌کدام بهانه‌ی پیش‌قدم شدن ندارد. 
بعد چند ماه که هیچ‌کدامشان چشم دیدن هم را ندارند، بالاخره با هم آشتی می‌کنند. بهانه‌ی آشتی هم اتفاق مرگباری است که هری از آن جان سالم به‌ در برده.
اینجا که این دوتا آشتی می‌کنند، ظرافت‌هایش آدم را دیوانه می‌کند. من اینجا خیلی به رولینگ حسودی می‌کنم. 
رولینگ همچین چیزی می‌گوید:
رون به هری گفت:  «فکر کنم راست می‌گفتی... » و هری که نمی‌تواند یا دلش نمی‌خواهد عذرخواهی رون را بشنود، می‌گوید:  «بیخیال رون، گذشته‌ها گذشته. » 
و اینجا با هم آشتی می‌کنند و هرمیون، دوست سوم و صمیمی هردو، اینجا می‌زند زیر گریه. و وقتی آن‌دو با تعجب نگاهش می‌کنند می‌گوید:  «شما دوتا خیلی دیوونه‌این.» و بلندتر گریه می‌کند. 

باید کتاب را بخوانید تا بهتر بدانید از چه حرف می‌زنم. ولی اگر نخوانده‌ایدش، از من بپذیرید که آدم بعد این خط‌ها سر بلند می‌کند، نفسش را بیرون می‌دهد، لبخند گشادی می‌زند، صدوچند صفحه قهر این دوتا را مرور می‌کند و لحظه‌هایی که جای هرکدام این سه تا بوده مثل فیلم از جلوی چشمش رد می‌شود. 
لحظه‌هایی که عزیزترین‌ها قهرند و بارها بغض کرده‌‌ای به‌خاطرشان و منتظری آشتی کنند تا فحششان بدهی و همه‌ی اضطرابت را سرشان خالی کنی. 
لحظه‌ای که حرف بیجایی زدی، دنبال دکمه‌ی عقب‌گرد می‌گردی ولی پیدایش نمی‌کنی. 
لحظه‌ای که حق داری ولی تحمل شنیدن و دیدن شرمندگی عزیز‌ترین‌ها برایت ممکن نیست.

//ممنون از خانم رولینگ که این سه‌تا را برای ما گذاشت تا این وقت‌ها دست بندازند دور گردنمان. //


#از_کتاب_ها
#پناه_گرفتن_لای_برگه‌_ها
        

13