بریدهای از کتاب هری پاتر و جام آتش (بخش اول) اثر جی. کی. رولینگ
1403/7/9
صفحۀ 407
هری که با حالتی وسوسه انگیز بر فراز سر اژدها پرواز میکرد آهسته گفت: _ بیا... بیا... زود باش دیگه... بیا منو بگیر... بپر... زود باش بپر! سرانجام اژدها غرشی کرد و بالهای عظیم و سیاه چرمیش را از هم باز کرد. بالهایش به بلندی بالهای یک هواپیمای کوچک بود. آنگاه هری فرود آمد. پیش از آنکه اژدها بفهمد او چه کرده یا به کجا رفته است با بیشترین سرعت ممکن به سوی زمین رفت. با سرعت به سوی تخمها شتافت. دیگر پاهای جلویی اژدها از آنها محافظت نمیکرد. دسته آذرخش را رها کرد... و تخم طلایی را بردارشت... هری با سرعتی سرسام آور از جایگاه اژدها دور شد و بر فرات سر تماشاگران به پرواز درآمد. تخم طلای سنگین در دست سالمش در امن و امان بود... در آن لحظه گویی دستی پیچ صدا را چرخاند... برای اولین بار صدای هیاهوی جمعیت را به وضوح میشنید که مثل طرفداران تیم ایرلند در جام جهانی سوت میکشیدند و فریاد شوق سر میدادند... بگمن نعره میزد: _ نگاش کنین! تو رو خدا نگاش کنین! جوونترین قهرمان ما زودتر از بقیه تخم طلایی را به چنگ آورد! به این ترتیب آقای پاتر دیگه نیازی به ارفاق نداره!
هری که با حالتی وسوسه انگیز بر فراز سر اژدها پرواز میکرد آهسته گفت: _ بیا... بیا... زود باش دیگه... بیا منو بگیر... بپر... زود باش بپر! سرانجام اژدها غرشی کرد و بالهای عظیم و سیاه چرمیش را از هم باز کرد. بالهایش به بلندی بالهای یک هواپیمای کوچک بود. آنگاه هری فرود آمد. پیش از آنکه اژدها بفهمد او چه کرده یا به کجا رفته است با بیشترین سرعت ممکن به سوی زمین رفت. با سرعت به سوی تخمها شتافت. دیگر پاهای جلویی اژدها از آنها محافظت نمیکرد. دسته آذرخش را رها کرد... و تخم طلایی را بردارشت... هری با سرعتی سرسام آور از جایگاه اژدها دور شد و بر فرات سر تماشاگران به پرواز درآمد. تخم طلای سنگین در دست سالمش در امن و امان بود... در آن لحظه گویی دستی پیچ صدا را چرخاند... برای اولین بار صدای هیاهوی جمعیت را به وضوح میشنید که مثل طرفداران تیم ایرلند در جام جهانی سوت میکشیدند و فریاد شوق سر میدادند... بگمن نعره میزد: _ نگاش کنین! تو رو خدا نگاش کنین! جوونترین قهرمان ما زودتر از بقیه تخم طلایی را به چنگ آورد! به این ترتیب آقای پاتر دیگه نیازی به ارفاق نداره!
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.