شوایک

شوایک

شوایک

یاروسلاو هاشک و 3 نفر دیگر
3.9
11 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

21

خواهم خواند

35

شابک
9789649139852
تعداد صفحات
910
تاریخ انتشار
1389/10/12

توضیحات

        

شوایک هر چند با چارلی از جهاتی متفاوت بود، ولی با او و با دن کیشوت یک وجه مشترک داشت. این سه نفر فضای تنهایی خود را در میان غوغا و هیاهوی عظیم آدمیان پیوسته باز می یافتند. مردم به هر مناسبتی و در هر جایی با نظر بد به آنها می نگریستند، چون احساسات آنها را درک نمی کردند، هم از جانب بالا دستانشان و هم زیردستانشان مورد بدرفتاری قرار می گرفتند. شوایک مثل چارلی غیر از دو متفق برگزیده نداشت: یکی چند زن خوش قلب و مهربان نسبت به این بچه های بزرگ، و دیگری طبیعت.


      

لیست‌های مرتبط به شوایک

یادداشت‌ها

          به  جنگِ جنگ رفتن

این کتاب پر و پیمان را به خیلی ها هدیه داده ام. پیش آمده قطر غلط انداز کتاب طرف را پس زده و نخوانده. یک محرومیت تمام عیار از آشنایی با شخصیتی دوست داشتنی. از آنها که شخصا دلم میخواهد یکی شبیه او اطرافم بود تا گاهی  با عینک او جهان را نگاه کنم و آنجا که زورم به سیاهی ها نمی رسد لااقل بهلول وار از روی هارون الرشید واقعه رد شوم.
ظاهر کتاب از آنهاست که در نگاه اول خواننده باخودش می گوید لابد کلی طول می کشد تا تمام شود. طنز قصه اینجاست که روزگار هم به کمک این گمانه آمده. کتاب با آن هیبتش اتفاقا آنقدر خوشخوان است که خواننده کمتر زمینش می گذارد و به آخرش می رسد ولی تمام نمی شود. این تمام نشدن هم گردن اجل است که  هاشک نویسنده چک تبار کتاب را میرساند به صفحه ی آخر عمرش بدون توجه به شاهکاری که هنوز تای تمّتش نوشته نشده. با احترام به ساز و کار مرگ و زندگی شاید اینطور باید تصور کرد که مرگ لااقل در این یک فقره ذوق ادبی نداشته یا گول ظاهر کتاب را خورده و نخوانده هاشک را زیر بغل زده و برده. نمی دانم، کاش مرگ کمی دست نگه می داشت یا پیتر هاشک کمتر می نوشید تا کتاب تمام شود.
شوایک خیلی حرف می زند اغلب هم مثال های زیادی در آستین دارد تا به دید خودش مخاطب را شیرفهم کند. او اهل چک است در زمانه ی جنگ جهانی اول. اوقاتی که چک بخشی از امپراتوری اتریش- مجارستان است.
ولیعهد اتریش را که ترور میکنند سرنوشت برای شوایک خواب های دیگری می بیند. تا قبل از آن شلیک تاریخ ساز که ولیعهد را به دیار باقی می فرستد، شوایک شمایل مرد لوده ای را دارد که سگهای سرگردان را به جماعت قالب میکند و البته پول سگهای اصیل را می گیرد. چرخ زندگی همین طور می چرخد تا آنکه بعد از ترور در میخانه ای شوایک، مامور مخفی و مرد صاحب کافه در یک سکانس قرار می گیرند. 
شمایل لوده و بهلول وار شوایک تا قبل از این از خدمت درنظام معافش کرده است، چیزی شبیه همان کارت قرمز خودمان. اینجا ولی مامور بالاخره چیزی از زیر زبان او بیرون می کشد و قرار می شود او را برای بازجویی ببرند. شوایک بعد از بازجویی سر از تیمارستان در می آورد و از آنجا بالاخره سرنوشت تصمیمش را می گیرد و قهرمان دوست داشتنی قصه از سر از فضای جنگ در می آورد.
در جهان شعارها و سیاست های پیچیده و در کشاکش جنگ حضور شوایک شبیه لبه ی تیز چاقوی جراحی است که تا عمق حقیقت راهش را باز میکند و در جایی که خواننده هنوز رد لبخند و گاهی قهقهه روی صورتش مانده، حقیقت عریان را نمایش می دهد. شاید بتوان گفت هیچ کس شبیه هاشک به جنگِ جنگ نرفته است. هجویه ی او اثر ماندگاری است ارزش چند بار خواندن را دارد. این ماندگاری چنان از عمق نفوذ برخوردار است که حتی برتولت برشت را وا میدارد تحت تاثیر این کتاب نمایش نامه بنویسد.
برای ما آدمهای معمولی این جهان غیرمعمولی که صبح ها ممکن است با خواب بد شب سیاست مداری آن سر جهان و تصمیم مزخرف ایشان، زندگی مان زیر و رو شود، شوایک صدای فریاد بلند اعتراص است در تابلوی کمدی شاید سیاه.
اگر هنوز قانع نشده اید کتاب را بخوانید، شاید این قسمت از حرفهای شوایک در تیمارستان دلیل خوبی باشد. 
«به این فکر می کنم که چرا دیوونه ها از این که اون ها رو اونجا نگه داشتن، اینقدر شاکی ان. اونجا آدم می تونه لخت و عور کف اتاق بخوابه، مث شغال زوزه بکشه، لنگ و لقد بندازه و گاز بگیره... اونقدر آزادی وجود داره که حتی سوسیالیست ها هم به خواب ندیده ان. اونجا آدم می تونه راجع به خودش بگه که خداس، یا مریم مقدسه، یا پاپ اعظمه، یا واتسلاو قدیسه؛ هرچند این آخری رو راه به راه طناب پیچ می کردن و لخت و عور می چپوندن تو انفرادی. یکی بود که عربده می کشید و می گفت اسقف اعظمه، اما تنها کاری که می کرد این بود که همه چی رو عوضی می دید. اونجا همه هر چی دلشون می خواست می گفتن، هرچی که سر زبونشون می اومد، عین پارلمان... شَرتَر از همه یه آقایی بود که ادعا می کرد جلد شونزدهم لغت نامه است و از همه می خواست بازش کنن... وقتی آروم گرفت که کردنش تو روپوش، خیال کرد دارن جلدش می کنن و خیلی ذوق می کرد»
اگر هنوز تصمیمتان را نگرفته اید کاری از نگارنده ی این سطور بر نمی آید و  شاید سعادت آشنایی به شوایک را از دست داده اید.

        

7

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          اول یک هشدار بدهم. این کتاب نیمه‌کاره است. در واقع هاشک در میانه نوشتن رمان فوت می‌کند و داستان به انتها نمی‌رسد. پس نخوانیم؟ بخوانیم اما از این هم آگاه باشیم که با پایانی بر کتاب نیست و ناگهان تو ذوقمان نخورد. داستان با این جمله شروع می‌شود: «فردیناندم که کشتن.» و از همین جا طنز و شوخی‌های هاشک از زبان شوایک شروع می‌شود. شوایک به دنبال فردیناندهای فامیل و آشناها است. در حالی که بحث بر سر فردیناند ولیعهد اتریش است که کشته شدنش باعث جنگ جهانی اول شد. شوایک هزارتا ماجرا را در کتاب از سر می‌گذارند. همه او را «خل» می‌دانند و خودش هم بر این امر واقف است اما هر چه از او بیشتر می‌بینیم انگار جنبه‌های بهلول‌وار او بیشتر از وجه خل‌وضعی است. کتاب به همه جا سرک می‌کشد. زندگی مردم، زندان، جنگ، سربازی، میخانه‌ها و همه جا پر از خرتوخری است. و همه این‌ها دستاویزی از موقیعت‌های تلخی است که البته به زبان طنز گفه شده است. این که داستان چه می‌خواهد بگوید موضوع مهمی است اما مهم‌تر این است که ما با یک داستان طرف هستیم. گاهی حوصله‌بر و گاهی بسیار بانمک. به شخصه پیشنهاد می‌کنم با دل خوش داستان را بخوانید و اثیر پیام پشت داستان نشوید. 
این داستان یک بار توسط ایرج پزشزاد هم ترجمه شده و چقدر ردپای مش قاسم در این شوایک هست. (البته نمی‌دانم قبل از دایی جان ترجمه کرده یا بعدش) البته همیشه مصدرهای جذابی در ادبیات بودند و شوایک هم از این قاعده مستثنا نیست.
        

0