یادداشت نعیمک
1403/9/24
3.9
5
اول یک هشدار بدهم. این کتاب نیمهکاره است. در واقع هاشک در میانه نوشتن رمان فوت میکند و داستان به انتها نمیرسد. پس نخوانیم؟ بخوانیم اما از این هم آگاه باشیم که با پایانی بر کتاب نیست و ناگهان تو ذوقمان نخورد. داستان با این جمله شروع میشود: «فردیناندم که کشتن.» و از همین جا طنز و شوخیهای هاشک از زبان شوایک شروع میشود. شوایک به دنبال فردیناندهای فامیل و آشناها است. در حالی که بحث بر سر فردیناند ولیعهد اتریش است که کشته شدنش باعث جنگ جهانی اول شد. شوایک هزارتا ماجرا را در کتاب از سر میگذارند. همه او را «خل» میدانند و خودش هم بر این امر واقف است اما هر چه از او بیشتر میبینیم انگار جنبههای بهلولوار او بیشتر از وجه خلوضعی است. کتاب به همه جا سرک میکشد. زندگی مردم، زندان، جنگ، سربازی، میخانهها و همه جا پر از خرتوخری است. و همه اینها دستاویزی از موقیعتهای تلخی است که البته به زبان طنز گفه شده است. این که داستان چه میخواهد بگوید موضوع مهمی است اما مهمتر این است که ما با یک داستان طرف هستیم. گاهی حوصلهبر و گاهی بسیار بانمک. به شخصه پیشنهاد میکنم با دل خوش داستان را بخوانید و اثیر پیام پشت داستان نشوید. این داستان یک بار توسط ایرج پزشزاد هم ترجمه شده و چقدر ردپای مش قاسم در این شوایک هست. (البته نمیدانم قبل از دایی جان ترجمه کرده یا بعدش) البته همیشه مصدرهای جذابی در ادبیات بودند و شوایک هم از این قاعده مستثنا نیست.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.