معرفی کتاب زنان کوچک اثر لوییزا می الکوت مترجم فرزین مروارید

زنان کوچک

زنان کوچک

لوییزا می الکوت و 1 نفر دیگر
4.2
482 نفر |
114 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

46

خوانده‌ام

1,248

خواهم خواند

303

شابک
9786002517449
تعداد صفحات
416
تاریخ انتشار
1398/11/6

توضیحات

        ماجرای چهار خواهر به نام های "مارگارت"، "جوزفین"، "الیزابت" و "ایمی" است که پدرشان به عنوان کشیش ارتش راهی جبهه های جنگ شده است. آنها با مشکلات مالی و اجتماعی مختلفی رو به رو می شوند تا هر کدام راه آینده اش را بیابد.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به زنان کوچک

یادداشت‌ها

فهیمه

فهیمه

1400/9/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          زنان کوچک در ایران رمان گمنامی نیست؛ خیلی ها انیمه و اقتباس های سینمایی متعددش را دیده اند. این کلاسیک دوست داشتنی، داستان گذر چهار خواهر از کودکی به بزرگسالی را روایت می کند که در میانه قرن نوزدهم و جنگ داخلی آمریکا با مادرشان در ماساچوست زندگی می کنند: مگ 16 ساله، زیبا و سنتی است؛ جو 15 ساله است، مثل پسرها رفتار می کند و قصد دارد نویسنده شود؛ بِث 13 ساله، مهربان و خجالتی است و پیانو زدن را دوست دارد و ایمی، 12 ساله و زیبا، عاشق نقاشی کشیدن و پولدار شدن است. خانواده مارچ قبلاً مرفه بوده اند، اما بر اثر اتفاقاتی ثروت خود را از دست داده اند و حالا هم پدرشان در جبهه شمال می جنگد. به همین خاطر مگ و جو مجبورند برای کمک به خانواده کار کنند، بث در کارهای خانواده به خدمتکارشان کمک می کند و این وسط فقط ایمی است که می تواند کودکی کند. کتاب زندگی روزمره این چهار خواهر و ماجراهایشان با پسر پولدار همسایه، لاری لارنس، را روایت می کند. البته جنس فقر و تأثیر جنگ در آمریکای اواسط قرن نوزدهم قدری متفاوت است. خانواده مارچ فقیرند، اما خدمتکار دارند و گرچه نگران پدر در حال جنگشان هستند، این نگرانی مانع خوشگذرانی و شرکت در مجالس مختلف و کنسرت و تئاتر نمی شود.
اینکه یک کتابی بعد از 150 سال هنوز خوانده می شود و دوست داشته می شود قطعاً بی دلیل نیست، و یکی از دلایل محبوب بودن زنان کوچک تنوع شخصیتی این چهار خواهر است: بالاخره با یکی همذات پنداری خواهید کرد. من این کتاب را در بهترین زمان ممکن، یعنی یازده، دوازده سالگی خواندم و بِث را شبیه ترین به خودم می دانستم. گرچه علاقه ای به نمایشنامه نوشتن و اجرا کردنش نداشتم، اما با خواهرم مثل پیک ویک هفته نامه می نوشتیم. تا مدت ها هم نمی دانستم زنان کوچک جلد دوم و سومی دارد؛ دبیرستان بودم که خیلی اتفاقی همسران خوب و مردان کوچک را در نمایشگاه کتاب دیدم و باز هم در بهترین زمان ممکن خواندمشان. از این جهت زنان کوچک یک کتاب عزیز و خاطره خوب است.
        

26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          امسال وسطای پاییز،دقیقا اون موقع هایی که کلی بارون میومد، دلم خواست که این بین بشینم و یک کتاب کلاسیک خوب رو زیر پتو با یه لیوان چایی بخونم. و بعد یهو به سرم زد که دوستام هم با خودم همراه کنم. و برای همین یک Book Club  راه انداختم که توی اون هر دو سه ماه یه بار یه کتاب کلاسیک بخونیم. و زنان کوچک هم اولین کتاب باشگاه کتاب خونیمون بود.
اولای کتاب برای من پراز حس خوب بود و هرچی جلو تر میرفتم و شخصیت های جدیدی به داستان اضافه میشدن این حس رشد میکرد. اما بعد از یه مدت دیگه فقط همین حس،به تنهایی کافی نبود و من دائما دنبال یه اتفاق میگشتم که متاسفانه تا دو- سه فصل آخر به این خواستم نرسیدم. در نتیجه این کتاب از لحاظ داستانی برای من اصلا جذاب نبود.
برای همین سعی کردم بیخیال داستان بشم و به قلم نویسنده دقت کنم و سعی کنم از اون لذت ببرم که متاسفانه این هم ممکن نبود. چراکه دیالوگ ها بسیار ساده، شخصیت ها بسیار سطحی و توصیفات کاملا از سر باز شده بودند.
به همین دلایل خوندن زنان کوچک رو با همین 1 جلد تموم میکنم و بعید میدونم که سراغ جلد دوم برم هرچند که میدونم اتفاقات مهمی تو جلد 2 میفته!
        

0

yasyg

yasyg

1402/8/25

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          بعضی از کتاب‌ها بعد از اتمام می‌‌روند توی قفسهٔ #لطفا‌دمِ‌دست‌باش ذهن‌مان.
البته این ویژگیِ اکثر رمان‌های کلاسیک است ولی رمان «little women» یا همان «زنان‌‌کوچک» چیز دیگری است. 
 آن هم برای ما (بخوانید چند نسل متمادی)
 که نوجوانی‌مان را با انیمیشن ژاپنی‌اش گذراندیم و هر کدام‌مان با یکی از چهار دختر خانوادهٔ مارچ همزاد پنداری می‌کردیم. جالب‌تر اینکه برای نسل جدید هم هنوز مگ، جو، بت و اِمی جذابند.
بین خودمان بماند من بیشتر از دخترها با مادرشان، خانم مارچ همزاد پنداری می‌کردم. می‌ایستادم جلوی آینه و دخترهای نداشته‌ام را شبیه خانم مارچ نصیحت می‌کردم. جذاب‌ترین نصیحت‌هایش هم آن‌هایی بود که به جو می‌گفت.
کلاسیک‌ها یک تابلو از زندگی‌اند که توجه به سُنَت‌ها، تصمیمات عقلانی، عواطفِ واقعی و نظم‌شان زبان مشترک اکثر فرهنگ‌هاست.
مثلا به نظر من حرف‌های خانم مارچ به دخترانش را همه‌ٔ مادرها می‌فهمند. این فهمیدن لزوما به معنای پذیرش‌ نیست ولی این فهمِ مشترک بین زنان از غرب تا شرق حس خوشایندی است که آن‌ها را یاد فطرت مشترکشان می‌اندازد. اینکه:
ارزش زن به باطن و استعداد اوست؛
با بخشیدن بزرگ‌تر می‌شویم؛
مسئولیت کارهایمان را بپذیریم؛
ارزش عشق را بدانیم؛
بعد از ازدواج، با محبت بنا را بر سازگاری بگذاریم؛
داشته‌های‌مان را مرور کنیم تا نسبت به خدا ناسپاس نشویم؛
حتی نگاه‌ نویسنده به پوشش با تمام تفاوت‌هایی که دارد، آشناست، مثلا اینکه دخترها در مهمانی لباس جلف نپوشند.
خلاصه اینکه بنظرم این اشتراکات فطری همان نقطه قلقلک دهنده برای دوباره‌خوانی این اثر است که شاید بد هم نباشد.
بنظرم طغیان دربرابر این نظم و حتی مقاومت دربرابر بعضی از همین اصول کم کم مکاتب دیگر را رقم زد مثلاً مکتب رمانتیسم که با وجود اشتراکاتش با کلاسیک یک جاهایی جلوی همین منطق و اصولگرایی قد علم می‌کند و بعدتر مکاتب دیگر...
ولی همیشه  یک بخشی از وجود ما انگار طالب این نظم و اصول هست.
        

13