بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

خزان خودکامه

خزان خودکامه

خزان خودکامه

3.8
19 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

42

خواهم خواند

22

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کتاب«پاییز پدرسالار» را گابریل گارسیا مارکز در سال ???? نوشت و کیومرث پارسای آن را به فارسی ترجمه کرده است. مارکز یکی از مهم ترین نویسندگان معاصر است که موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی نیز شده است. پاییز پدرسالار یکی از آثار درخشان اوست که نوشتن اش مدت هفت سال به درازا کشید. این کتاب از نظر نثر با شاهکار دیگر مارکز «صد سال تنهایی» متفاوت است؛ با این وجود قوی تر و تحسین بر انگیزتر از آن است که خواننده بتواند آن را زمین بگذارد. داستان تخیلی کتاب به وقایع تاریخی دوران دیکتاتوری فرانسیسکو فرانکو در اسپانیا، آناستازیو سوموزا، و رافائل تروخیو در جمهوری دومینیکن شباهت دارد. این رمان که در حقیقت هجونامه یک دیکتاتور آمریکای لاتین است، از یک سو تنهایی و افسردگی دیکتاتور و از سوی دیگر ظلم و خشونت او را به تصویر می کشد. نویسنده خود معتقد است پاییز پدرسالار شعری است بر تنهایی قدرت و شرحی است بر زندگی یک دیکتاتور فناناپذیر. او درباره تنهایی دیکتاتور می گوید: «آدم هر چه بیشتر قدرت به دست بیاورد، تشخیص این که چه کسی با اوست و چه کسی بر ضد او، برایش دشوارتر می شود. هنگامی که به قدرت کامل دست یافت، دیگر تماس او با واقعیت به کلی قطع می شود و این بدترین نوع تنهایی است. گرداگرد دیکتاتور، را آدم هایی می گیرند که هدف شان جدا کردن کامل او از واقعیت است. همه چیز دست به دست هم می دهند تا تنهایی او را کامل کنند...» کتاب توسط نشر آریابن منتشر شده است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خزان خودکامه

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به خزان خودکامه

            پاییز پدر سالار را به هوای صد سال تنهایی شروع کردم.مدتها منتظر فرصتی بودم که  لذت خواندن صد سال تنهایی را تکرار کنم. ولی این کتاب به مراتب فرم پیچیده تری از آن داشت و حتی مبهم تر از رمان‌های جریان  سیال ذهنی که خوانده‌ام.
دوستی می گفت در مقدمه همین کتاب از نشری دیگر ،مارکز گفته است به جای ساختار سه پرده‌ای از ساختار مارپیچی برای نگارش کتاب بهره برده است. دیگر خودتان حدس بزنید اوضاع چه قدر به هم ریخته می شود!
اول بگویم که همه چیز را در مورد این کتاب متوجه نشدم.
 در نظر بگیرد که وقایع بدون ترتیب در هم تنیده شده است.زاویه دید بسته به موقعیت تغییر می کند ، شما با فضای عجیب و غریب و رئالیسم جادویی مارکز طرف هستید که دنیایی آمیخته به خرافه و باورهای سنتی قومیتی دارد. استفاده از نمادها بسیار زیاد است. تسلط به فرهنگ اسپانیولی و تاریخ سیاسی آمریکای جنوبی را نیاز دارید، ارجاعات فرامتنی به کتاب مقدس در تکه‌های مختلف  کتاب دیده می شود و روی همه‌ی اینها تصویر سازی‌ ها خاص مارکز و قلم او را هم اضافه کنید.
پاییز پدرسالار یک کتاب عمیق است و نقد سیاسی آن به حاکمیت و استعمار  دول غربی ،نزدیک ترین و ملموس ترین لایه‌ی کتاب است.
در نیمه‌ی دوم کتاب تقریبا داستان را فهمیدم ولی باز هم آنجور که دوست داشتم با متن ارتباط نگرفتم . هنوز این کتاب فضایی مه‌آلود دارد. حتی دشوارتر از رمان‌های سورئالی که خوانده‌ام.
پس به علت‌های مذکور لطفا وقت و عمرتان را برای خواندن این کتاب هدر ندهید. 
یا اینکه فرصتی بسیط داشته باشید و به صورت موشکافانه و دست جمعی به خواندن آن بپردازید تا  با کمک خرد جمعی بتوانید به منظور  و حرف نویسنده از نوشتن کتاب نزدیک شوید.
به جز صد سال تنهایی یک داستان کوتاه  حرفه‌ای و زیبا هم از مارکز خوانده بودم (هرچند که دنیای عجیب و مبهم و رازآلود مارکز مثل امضا پای همه کارهایش هست) شاید بهتر  بود اول به سراغ داستان‌های کوتاه او می رفتم و پاییز پدر سالار را می گذاشتم برای وقتی که تسلط بیشتری به آثارش کسب می کردم.
          
            تاملاتی درباره استبداد و مواجهه با مرگ در آمریکای جنوبی

آمریکای جنوبی برای من سرزمینی است از ناشناخته‌ها و ترکیب‌های عجیب و غریب: استعمار اسپانیا و پرتغال در کنار استعمار  انگلیس، سرزمین تمدن‌های رازآلود سرخپوستی، جنگل‌های بارانی و انبوه با اقوام بدوی در کنار ابرشرکت‌ها، ترکیب نژادهایی ظاهرا ناهمسان و زندگی‌هایی پر از نوسانات اقتصادی و سیاسی زیرسایه دیکتاتوری‌های گوناگون.
شما همین ترکیب را که در نظر بگیرید دیگر نیازی به اضافه کردن جادو ندارید، زندگی در این اوضاع به خودی خود جادویی هست. به نظرم اسم این قلم را جادویی گذاشته‌ایم تا هنگام مواجهه با رویدادها بیش از حد شگفت‌زده نشویم و با گذر از آن‌ها به واقعیت‌ها برسیم. داستان با فراتر رفتن از زمان، مکان، عادات انسانی و تکنولوژی موجود فرصتی منحصر به فرد برای مواجهه ما با مرگ، پیری و دیکتاتوری فراهم کرده است.
داستان به خوبی موفق شده نوعی مسخرگی و دهشتناکی توامان برای دیکتاتور به تصویر بکشد که به نظرم ارزشمند است.
          
            در پایان سال ۲۰۲۲ آرزوی مرگ آخرین دیکتاتورهای خون‌خوار کره‌ی زمین را دارم، تا بلکه مردمان‌شان نفسی آسوده با طعم آزادی حتی برای یک روز بکشند.

چهار واحد تخصصی دیکتاتور شناسی در قالب یک رمان پیچیده!
این کتاب یک رمان ساده نیست که با خواندنش بشود سطرهای زیادی را در آن های‌لایت، متنش را بلعید و ضمنا در کپشن‌ پست‌های اینستاگرام یا در قالب توییت در چشم بقیه فرو کرد.
خواندن این رمان با توجه به ساختار پیچیده و لایه‌لایه بودنش با دیگر رمان‌ها و داستان‌های گابو متفاوت است. تغییر سبک در قلم پس از شاهکار «صدسال تنهایی» شاید برای گابو یک ریسک بزرگ بود برای تجربه‌ی دنیای جدید، شاید هم ایده‌ی داستانش را وقتی در ذهن مرور کرد، تصمیم گرفت هرچه که هست را یک نفس از ابتدا تا پایان بیان کند! اما از نظر من هر چه که بود، مدتی پس از انتشار مخلوقش به اشتباهش پی برد و بلافاصله به تنظیمات کارخانه‌ی قلم خود بازگشت.

برای خواننده‌ای که به گابو تعلق خاطر داشته باشد با تمام تفاوت‌ها در همان صفحه‌ی اول، امضای نامرئی او را پای هر سطر داستان رویت می‌کند. این رمان نیز در ژانر رئالیسم جادویی جای می‌گیرد و اثر پر است از المان‌های همیشگی که در سایر داستان‌ها از او خوانده‌ایم.

به یاد دارم برای خرید این رمان، عصر روزی از زمستان ۱۴۰۰ روی چهارپایه‌ی شهرکتاب رشت نشسته بودم و در حالی‌که منتظر شخصی بودم، چند ترجمه را با یکدیگر مقایسه می‌کردم... نهایتا برترین انتخاب ممکن ترجمه‌ی آقای امرایی بود، با این‌که نتوانستم کتابم را با خود بیاورم اما برای خواندن الکترونیک نیز همین ترجمه را انتخاب کردم. شاید در نگاه اول خواننده حس کند، ترجمه‌ی آقای امرایی گنگ و سخت‌خوان است، اما این مربوط به مترجم نمی‌شود و خود اثر پیچیده است و اتفاقا معتقدم روان‌ترین ترجمه بین سایر ترجمه‌هایی که بررسی کردم همین اثر بود.

پس از خواندن این رمان، بار دیگر به این نتیجه رسیدم که دنیای دیکتاتورها بر خلاف آن‌چه که فکر می‌کنند چقدر کوچک است، چقدر پست و حقیرند که فکر می‌کنند با قبضه کردن قدرت در کشور خود می‌توانند هر غلطی می‌خواهند بکنند و پدر تک تک مردم خود را در بیاورند و تازه در ذهن به این باور ایمان داشته باشند که تمام مردم کشور بدون استثنا او را دوست دارند! 
نمی‌توانم بگویم حیوان... چون هیچ حیوانی وحشی‌تر، جانی‌تر و خون‌خوارتر از یک دیکتاتور نیست! نمی‌دانم این جانورهای ناشناخته چطور در نقش دروغ‌هایی که گفته‌اند فرو می‌روند، در گوش‌های خود پنبه فرو کرده و روی چشم‌های خود با چسب می‌پوشانند! 
فرقی نمی‌کند دیکتاتور از کدام نقطه‌ی دنیا باشد، همگی پست هستند و جنایتکار... 
هیچ آدمی در دنیا قلبا چنین جنایتکارانی را دوست ندارد و اگر سگ‌های کاسه‌لیسی هم مدح آنان را بگویند برای لیس زدن تکه استخوانی‌ست که برای‌شان پرتاب می‌کنند، وگرنه اکثریت مطلق جامعه در هر جای دنیا که باشند چیزی جز مرگ دیکتاتور خود را نمی‌خواهند.
این جنایت‌کاران خون خوار هیچ فرقی باهم ندارند. آن‌قدر هم‌فکر یک‌دیگر هست که گویی کپی برابر اصل همدیگرند و یا اطلاعات مغز این دیوانه‌های زنجیری را از یکی به دیگری منتقل کرده‌اند!!!

تکه‌هایی از کتاب:
"جوان‌های بدبخت را اغفال کرده‌اند...
همه‌ی گرفتاری‌های کشور، از آن است که مردم وقت زیادی برای فکر کردن دارند. بنابراین دنبال راهی برای سرگرم کردن آن‌ها بود، جشنواره‌ی شعر ماهه مارس را دوباره راه انداخت و مسابقه‌های سالانه‌ی انتخاب ملکه‌ی زیبایی را از نو برقرار کرد، بزرگ‌ترین استادیوم بیس بال کارائیب را ساخت و شعار «یا مرگ یا پیروزی» را به ما ابلاغ کرد، دستور احداث یک مدرسه‌ی رایگان جاروکشی را در هر استان داد..."

"قالی‌ها را هرچه می‌چلاندم، باز هم ازشان خون می‌چکید!
اگر می‌دانستم پسرم رئیس جمهور می‌شود، او را به مدرسه می‌گذاشتم تا درس بخواند."

"اختیارات ویژه صادر کرد و حکومت نظامی برای مقابله با قیام عمومی اعلام کرد. با یک فرمان اعلام کرد عزاداری و گریستن بر مردگان در انظار عمومی و نواختن موسیقی در تجلیل یادشان ممنوع است و نیروهای مسلح را به پاسبانی بر آن فرمان گماشت."