یادداشت سهیل خرسند
1401/10/10
3.8
14
در پایان سال ۲۰۲۲ آرزوی مرگ آخرین دیکتاتورهای خونخوار کرهی زمین را دارم، تا بلکه مردمانشان نفسی آسوده با طعم آزادی حتی برای یک روز بکشند. چهار واحد تخصصی دیکتاتور شناسی در قالب یک رمان پیچیده! این کتاب یک رمان ساده نیست که با خواندنش بشود سطرهای زیادی را در آن هایلایت، متنش را بلعید و ضمنا در کپشن پستهای اینستاگرام یا در قالب توییت در چشم بقیه فرو کرد. خواندن این رمان با توجه به ساختار پیچیده و لایهلایه بودنش با دیگر رمانها و داستانهای گابو متفاوت است. تغییر سبک در قلم پس از شاهکار «صدسال تنهایی» شاید برای گابو یک ریسک بزرگ بود برای تجربهی دنیای جدید، شاید هم ایدهی داستانش را وقتی در ذهن مرور کرد، تصمیم گرفت هرچه که هست را یک نفس از ابتدا تا پایان بیان کند! اما از نظر من هر چه که بود، مدتی پس از انتشار مخلوقش به اشتباهش پی برد و بلافاصله به تنظیمات کارخانهی قلم خود بازگشت. برای خوانندهای که به گابو تعلق خاطر داشته باشد با تمام تفاوتها در همان صفحهی اول، امضای نامرئی او را پای هر سطر داستان رویت میکند. این رمان نیز در ژانر رئالیسم جادویی جای میگیرد و اثر پر است از المانهای همیشگی که در سایر داستانها از او خواندهایم. به یاد دارم برای خرید این رمان، عصر روزی از زمستان ۱۴۰۰ روی چهارپایهی شهرکتاب رشت نشسته بودم و در حالیکه منتظر شخصی بودم، چند ترجمه را با یکدیگر مقایسه میکردم... نهایتا برترین انتخاب ممکن ترجمهی آقای امرایی بود، با اینکه نتوانستم کتابم را با خود بیاورم اما برای خواندن الکترونیک نیز همین ترجمه را انتخاب کردم. شاید در نگاه اول خواننده حس کند، ترجمهی آقای امرایی گنگ و سختخوان است، اما این مربوط به مترجم نمیشود و خود اثر پیچیده است و اتفاقا معتقدم روانترین ترجمه بین سایر ترجمههایی که بررسی کردم همین اثر بود. پس از خواندن این رمان، بار دیگر به این نتیجه رسیدم که دنیای دیکتاتورها بر خلاف آنچه که فکر میکنند چقدر کوچک است، چقدر پست و حقیرند که فکر میکنند با قبضه کردن قدرت در کشور خود میتوانند هر غلطی میخواهند بکنند و پدر تک تک مردم خود را در بیاورند و تازه در ذهن به این باور ایمان داشته باشند که تمام مردم کشور بدون استثنا او را دوست دارند! نمیتوانم بگویم حیوان... چون هیچ حیوانی وحشیتر، جانیتر و خونخوارتر از یک دیکتاتور نیست! نمیدانم این جانورهای ناشناخته چطور در نقش دروغهایی که گفتهاند فرو میروند، در گوشهای خود پنبه فرو کرده و روی چشمهای خود با چسب میپوشانند! فرقی نمیکند دیکتاتور از کدام نقطهی دنیا باشد، همگی پست هستند و جنایتکار... هیچ آدمی در دنیا قلبا چنین جنایتکارانی را دوست ندارد و اگر سگهای کاسهلیسی هم مدح آنان را بگویند برای لیس زدن تکه استخوانیست که برایشان پرتاب میکنند، وگرنه اکثریت مطلق جامعه در هر جای دنیا که باشند چیزی جز مرگ دیکتاتور خود را نمیخواهند. این جنایتکاران خون خوار هیچ فرقی باهم ندارند. آنقدر همفکر یکدیگر هست که گویی کپی برابر اصل همدیگرند و یا اطلاعات مغز این دیوانههای زنجیری را از یکی به دیگری منتقل کردهاند!!! تکههایی از کتاب: "جوانهای بدبخت را اغفال کردهاند... همهی گرفتاریهای کشور، از آن است که مردم وقت زیادی برای فکر کردن دارند. بنابراین دنبال راهی برای سرگرم کردن آنها بود، جشنوارهی شعر ماهه مارس را دوباره راه انداخت و مسابقههای سالانهی انتخاب ملکهی زیبایی را از نو برقرار کرد، بزرگترین استادیوم بیس بال کارائیب را ساخت و شعار «یا مرگ یا پیروزی» را به ما ابلاغ کرد، دستور احداث یک مدرسهی رایگان جاروکشی را در هر استان داد..." "قالیها را هرچه میچلاندم، باز هم ازشان خون میچکید! اگر میدانستم پسرم رئیس جمهور میشود، او را به مدرسه میگذاشتم تا درس بخواند." "اختیارات ویژه صادر کرد و حکومت نظامی برای مقابله با قیام عمومی اعلام کرد. با یک فرمان اعلام کرد عزاداری و گریستن بر مردگان در انظار عمومی و نواختن موسیقی در تجلیل یادشان ممنوع است و نیروهای مسلح را به پاسبانی بر آن فرمان گماشت."
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.