یادداشت راضیه بابایی
1403/1/10
پاییز پدر سالار را به هوای صد سال تنهایی شروع کردم.مدتها منتظر فرصتی بودم که لذت خواندن صد سال تنهایی را تکرار کنم. ولی این کتاب به مراتب فرم پیچیده تری از آن داشت و حتی مبهم تر از رمانهای جریان سیال ذهنی که خواندهام. دوستی می گفت در مقدمه همین کتاب از نشری دیگر ،مارکز گفته است به جای ساختار سه پردهای از ساختار مارپیچی برای نگارش کتاب بهره برده است. دیگر خودتان حدس بزنید اوضاع چه قدر به هم ریخته می شود! اول بگویم که همه چیز را در مورد این کتاب متوجه نشدم. در نظر بگیرد که وقایع بدون ترتیب در هم تنیده شده است.زاویه دید بسته به موقعیت تغییر می کند ، شما با فضای عجیب و غریب و رئالیسم جادویی مارکز طرف هستید که دنیایی آمیخته به خرافه و باورهای سنتی قومیتی دارد. استفاده از نمادها بسیار زیاد است. تسلط به فرهنگ اسپانیولی و تاریخ سیاسی آمریکای جنوبی را نیاز دارید، ارجاعات فرامتنی به کتاب مقدس در تکههای مختلف کتاب دیده می شود و روی همهی اینها تصویر سازی ها خاص مارکز و قلم او را هم اضافه کنید. پاییز پدرسالار یک کتاب عمیق است و نقد سیاسی آن به حاکمیت و استعمار دول غربی ،نزدیک ترین و ملموس ترین لایهی کتاب است. در نیمهی دوم کتاب تقریبا داستان را فهمیدم ولی باز هم آنجور که دوست داشتم با متن ارتباط نگرفتم . هنوز این کتاب فضایی مهآلود دارد. حتی دشوارتر از رمانهای سورئالی که خواندهام. پس به علتهای مذکور لطفا وقت و عمرتان را برای خواندن این کتاب هدر ندهید. یا اینکه فرصتی بسیط داشته باشید و به صورت موشکافانه و دست جمعی به خواندن آن بپردازید تا با کمک خرد جمعی بتوانید به منظور و حرف نویسنده از نوشتن کتاب نزدیک شوید. به جز صد سال تنهایی یک داستان کوتاه حرفهای و زیبا هم از مارکز خوانده بودم (هرچند که دنیای عجیب و مبهم و رازآلود مارکز مثل امضا پای همه کارهایش هست) شاید بهتر بود اول به سراغ داستانهای کوتاه او می رفتم و پاییز پدر سالار را می گذاشتم برای وقتی که تسلط بیشتری به آثارش کسب می کردم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.