معرفی کتاب ابوالمشاغل اثر نادر ابراهیمی

ابوالمشاغل

ابوالمشاغل

4.4
132 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

272

خواهم خواند

128

شابک
0000000081991
تعداد صفحات
248
تاریخ انتشار
1366/1/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
من هنوز بستنی را، در خیابانهای پر ازدحام ، لیس می زنم و لیس زنان سراسر خیابان و بستنی را می پیمایم ... من هنوز هم به جانب شیشه ی پنجره ی بسته ی اتاق تو سنگی می پرانم، شاید که صدای شکستن بیدارت کند و به خیابانت بیاورد ... من هنوز با تو می دوم، تا لب مرز، تا دوردست وطن، تا خانه یی مخروب، تا خط مقدم جبهه، تا کنار یک انفجار، تا زمین بازی پشت خانه ی همسایه ... صبر کن ! من در کنار تو جان می دهم نه در کنار منقل، نه با روح بازنشستگی ، نه خسته، نه دلشکسته ، نه بریده و نه آه و ناله کنان... نه... من نمی میرم، جوان پرواز می کنم...

      

پست‌های مرتبط به ابوالمشاغل

یادداشت‌ها

          ابوالمشاغل نوشته نادر ابراهیمی همان‌طور که از اسم کتاب مشخصه در زمینه شغلی از مصائب و مشکلات زندگی‌ش میگه که با چه وضعیت‌هایی روبه‌رو شده و برای تخطی نکردن از باور و اعتقادات خودش در سخت‌ترین شرایط مالیِ زندگی، در مقابل  داشتن بهترین فرصت زندگی مرفه، دست از کار کشیده و برای باورهاش استقامت می‌کنه.

کتاب بیشتر به وجود فسادهای سیستمی و سازمانی در دستگاه‌های دولتی و همچنین مواجه با اون در زندگی شخصی نویسنده که خودش رو ابن‌مشغله معرفی می‌کنه می‌پردازه.

ابن‌مشغله برای ساختنِ فیلمِ کتابِ خودش یعنی «آتش بدون دود» وارد عرصه سینما و تلوزیون میشه که باز هم با فضایی روبه‌رو میشه که در تعارض با باورهای خودش میدونه و بر همین اساس به همراه چند نفر از دوستان خودش تصمیم میگیره برای تغییر این وضعیت اقدام کنه و بعد از ورود به فضای سینما آیین‌نامه‌ای داخلی وضع میکنه که دوست دارم این قوانین رو اینجا بنویسم :
مشروب خوری، مطلقا ممنوع! مصرف تریاک حشیش و شیره و… هر نوع مخدر شناخته شده یا ناشناس مانده‌ی دیگر، مطلقا ممنوع! ورق بازی و هر نوع قمارِ یک نفره، دو نفره، چند نفره، به هر شکل و اسم، حتی بدون شکل و اسم، مطلقاً ممنوع! پوشیدن لباس‌های آستین کوتاه یا هر جای دیگر کوتاه، و نیز باز بودنِ دگمه‌های بالای یقه، برای آقایان و بانوان محترم، مطلقاً ممنوع! گپ زدن‌های دو نفره‌ی آقایان و بانوان محترم، جدا از جمع و بیرون ِ ﴿سالنِ گفت‌وگو﴾ یا محل تمرین و سر صحنه، مطلقاً ممنوع! بیرون رفتنِ آقایان و بانوانِ محترم از محوطه‌ی اردوگاه، بدون اجازه و حضور نماینده‌ی اردوگاه، مطلقاً ممنوع! گفتنِ هر نوع لطیفه، مَثَل و مَتَل که توهین یا بی احترامی نسبت به مردم یکی از بخش‌های وطن تلقی شود، مطلقاً ممنوع!

این قوانینِ انقلاب‌گونه من رو بیاد کتابِ قلعه حیواناتِ جورج اورول انداخت اونجا که حیوانات هر روزشون رو با سرود انقلابی که ترتیب داده بودن شروع می‌کردن و همیشه ادامه می‌دادن و در نهایت هم تونستن با اتحادشون انقلاب رو به ثمر برسونن که البته اونجا هم وجود فساد در سیستم باعث انحراف انقلاب‌شون شد. ابن مشغله با همه‌ی مصائب سعی کرد تا آخرین لحظه برای تغییر و به هدف رسیدن تلاش کنه ولی غافل از اینکه برای یک انقلاب باید به اِن‌تا قُلاب وصل شد(تعبیر شخصی بود😅) تا انقلاب به ثمر بنشینه. و در نهایت با وجود کارهای دیگر بعد از ساخت فیلم آتشِ بدون دود، فساد‌ها و باج‌خواهی‌ها باعث از بین رفتن گروه و بی کاری چندین باره ابن‌مشغله میشه.
        

8

          حسام‌زاده‌س دیگه؛ همین‌جوری دیوونه‌س؛ عاشق که می‌شه دیوونه‌تر. این شکر چون کنیم که دیوانه‌ایم ما! پا شدم رفتم تمام کتابای نادر ابراهیمی رو به می‌خواهم بخوانم اضافه کنم، کتابا از ۲۲ تا شد ۶۳ تا. البته دیدم تموم نمی‌شه و وسطش دست کشیدم ولی نیت بر اینه که «به عدد مره». احتمالاً یه ذره معتدل بشم و برم برشون گردونم به همون ۲۲ تا، عین آدم می‌خواهم بخوانم‌ها رو تک‌تک اضافه کنم. ولی خلاصه اینکه نشر ترجمان علوم انسانی یه کتاب داره «چگونه درباره کتاب‌هایی که نخوانده‌ایم، حرف بزنیم»، حالا جالبه من همین کتاب مذکور رو هم نخوندم! با اینکه نمی‌دونم دقیقا چی می‌گه، ولی این یادداشتم نسبت به نادر ابراهیمی، همین حال و هوای عنوان این کتاب رو داره. من یه کتاب هم از این نویسنده نخوندم، ولی نمی‌دونم چه رازیه که با همین سه چهار تا بریده‌کتاب‌هایی که ازش خوندم، از تمام نویسندگان بیشتر دوستش دارم و نویسنده‌های دیگه به چشمم نمی‌آن. جوگیر نیستم؛ حداقل توی ادبیات؛ ولی نادر ابراهیمی واقعاً فراتر از یه نویسنده‌س. بعضی قسمتای کتاباش نیازه هر‌چند‌وقت‌یک‌بار مرور و تثبیت بشه و مدام تذکر بده. چندین مدته از ارادتمندانش شدم؛ اما این ذوق و وجد یهویی و عجیب‌غریب حاصل بریده‌ایه که دوستی از این کتاب برام فرستاده (که در آینده می‌ذارمش) و برای همین زیر این کتاب دارم یادداشت می‌نویسم؛ از طرفی همین کتاب رو از نویسنده دارم فعلاً... اما همون که گفتم... خوندن کتاباش رو نیت کردم به عدد مره. این آقا فوق‌العاده است... نادره... النادر کالمعدوم.
        

12