یادداشت اسماء محمدی

        بیش از آن‌که برایم حکم یک کتاب از نادرخان را داشته باشد، حکم یک دیدار داشت. انگار کن کنار پدر بزرگت نشسته‌ای و او برایت از خاطراتش می‌گوید. ( البته که هیچکس در عالَم هستی برایم پدر بزرگم نمی‌شود! اما نادرخان چون خیلی عزیز‌ اند، به حق می‌توانند سِمت پدربزرگ پدری را داشته باشند.)  و وقتی این پدر بزرگ، نادر ابراهیمی‌ست، پر واضح است که خاطرات هم خاطرات ویژه‌ای‌اند. اما خب وقتی حرف از نشستن و خاطره گفتن است، گاهی اطاله کلام و تکرار و حرف توی حرف آوردن هم هست. برای همین این کتاب را به رغم آن که برایم دلچسب بود و واقعا وقت خوبی خواندمش، به همه پیشنهاد نمی‌کنم و به نظرم نادرابراهیمی‌دوستانِ قدر و قدیمی می‌توانند دوستش داشته باشند و از خواندنش لذت ببرند.
بعضی قسمت‌های کتاب برایم به واسطه‌ی آن‌که زیاد در زندگی نادرخان کنکاش کردم، تکراری بود. مثل قسمت مربوط به سریال «آتش، بدون دود» که در مستند و مصاحبه‌هایش دیده بودم. اما بسیاری از قسمت‌ها هم سرشار از شگفتی، آشنایی با ابعاد تازه از شخصیت نادر ابراهیمی و آشنایی با مسائل واقعی قبل انقلاب و اوائل انقلاب بود.
و شاید تعداد خطوطی که زیرشان خط کشیدم، یا صفحاتی که شماره صفحه‌شان را اول کتاب نوشتم، از باقی کتاب‌های نادر ابراهیمی کمی کمتر بود، اما هم از خواندنش خوشحالم هم آن‌چه باید می‌‌شنیدم و برمی‌داشتم را برداشتم و بارم از کتاب را بستم.

+ و چرا هرچه‌قدر هم از این مرد می‌خوانم و می‌شنوم و پیدا می‌کنم، باز هم چیز تازه‌ای هست؟ یک تن، چقدر می‌تواند تجربه‌های متفاوت و عمیق و ویژه داشته باشد!؟ 

      
59

9

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.