معرفی کتاب The perks of being a wallflower اثر استیون چباسکی

The perks of being a wallflower

The perks of being a wallflower

3.8
181 نفر |
47 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

367

خواهم خواند

143

ناشر
جنگل
شابک
0000000065433
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1397/11/15

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
بعد از این که اینو گفتم همه مون ساکت و غمگین شدیم. تو سکوت، چیزی رو یادم اومد که هیچ وقت به هیچ کی نگفته بودم. یه بار قدم می زدیم . فقط  سه تایی مون بودیم و من وسط بودم. یادم نمونده کجا داشتیم می رفتیم یا از کجا می اومدیم. حتا فصلش هم یادم نیست. فقط یادمه بین اونا قدم می زدم و برای اولین بار احساس کردم به جایی تعلق دارم.
.
      

پست‌های مرتبط به The perks of being a wallflower

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب مزایای منزوی بودن، نوشته استیون چباسکی، از نشر میلکان:
در اول کلام بگم که سبک داستان آمریکاییه پس با فرهنگ ایرانی ما خیلی متفاوته، نسخه ترجمه فارسی دارای سانسور هست، ولی  با به خرج دادن تخیل می‌شه فهمید چی سانسور شده( بعد تموم شدن کتاب، یه نگاه به کتاب می‌کنی می‌گی قرار نبود این طوری بشه و درود بر سانسورچی)  نسخه اصلی پر از روابط نامشروع، حواس پرتی و ارتباط بد والدین با فرزندان و اسامی از مواد مخدر و... است. 
من اولش با توجه به اسم کتاب فکر می‌کردم یه چیزی تو مایه‌های کاش وقتی ۲۰سالم بود می‌دانستمه بعد دیدم زده داستان‌های آمریکایی. توی ذوق من خورد چون فکر نمی‌کردم رمان باشه، اما در  خوندن کتاب کم لطفی نکردم و می‌تونم بگم با اینکه داستان و روندش ممکنه برای عده‌ای خوش نیاد اما قلم نویسنده بد نبوده شاید هم این نظر من متاثر باشه از زحمت مترجم.
اگر تاحالا از این سبک نخونده باشی یا ندونی، ممکنه با کتاب احساس راحتی نکنی و از خوندنش معذب باشی. 
نکته خیلی مهم اینکه برای خوندنش ذهن بازی داشته باشی و کتاب برای نوجوان‌ها اصلا مناسب نیست.  
دیگه چیزی یادم نمی‌یاد که بنویسم ولی خوندن بعد صفحه ۴۰ این طوریه که این چه کوفتیه من دارم می‌خونم.
        

31

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          The Perks of Being a Wallflower 
At the begining of this book i said to my self "wow, such a amazing book" becouse in my idea it's very intersting and good way to write everything that you can't say to anybody to somebody. 
Actually i wished that "this" would be possible for me, too. From email, instagram or Blog or... 
Befor i read this book i tried to take a letter to somebody that she or he dont know me, but i dont know who is she or he and i dont know how i can find her or him. 
Instagram is bad way becouse most of my folower know me; and Blog is old and today in iran i cant find anybody to read my writhing in the Blog. 
Anyway this was the reason that i like so much this book at the "begining"
 the more i went ahead it seems to me its not my favorite novel becouse dont have very good story and have many writhing defects in translation into persian. 
The more i went ahead i've got used to writhing defects and (( the Charm of story is Back)). 
And at the end i said to myself again "wow, such a amazing book"
"Charlie" is a smart, Kind and little Words boy, he dont have any friend and he is "Wallflower" 
In the first year of the highschool he Find some friend that they gave chance to Charlie to feel that he belongs somewere. 
I think Charlie is very lucy to met "Sam" & "patrik" & then "mery elizabet" and other friend. 
Patrik is the person who is always joking and Sam is the Pretty & Kind girl who prefer if someone love her, he Will love her real self
They had continually Party and racywill and the show and bigboy and... 
For this i think Charlie is really Lucky boy becouse i dont experience any of this entertament. 
After reading this book i found out probably i'm a "wallfolwer" 
I love the end of book and i love to stand in the Back of the truck and Open my hands While playing the best song and be With my best friends and go to the light from dark tunnel. 
It is very long writhing that is more about me instead of book that name i " the perks of being a Wallflower" 
I'm sorry for this and for my bad engilish writhing becouse my Mother language is persian.
        

0

parmis

parmis

1402/12/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          اولین کتابی که چون تموم شد گریم گرفت.
واقعا ١0/١0
همه چیزش عالی بود، من خیلی ارتباط گرفتم باهاش
چیزایی که میگفت، توصیف هایی که میشد
همشون کپیه خودم بودن
و درست تو زمانی خوندمش که به شدت نیازش داشتم
به شنیدن حرفاش و داستانش
اینکه میدیدم یکی دیگه هم دقیقا داره همین حس هارو تجربه میکنه، بی‌نظیر بود.
من موقع خوندن این کتاب، بی‌نهایت بودم.
بی‌نهایت ترین حالت خودم بودم، با اهنگایی که چارلی دوست داشت بی‌نهایت بودم، با احساساتش، با اینکه چقدر شبیه منه، چقدر همزادپنداری میکنم باهاش، چقدر چیزایی که تجربه میکنه رو تجربه میکنم، اینکه چقدر کتاب بی‌عیب ونقص بود، اینکه چقدر با هر سطری که میخوندم بیستر عاشقش میشدم،بی‌نهایت بودم.
وقتیکه آخرین جملات رو میخوندم، بی‌نهایت بودم، با همه چیز کتاب، بی‌نهایت بودم و عاشق این بی‌نهایت بودن هستم.
وقتی که با تموم کردنش گریم گرفت بی‌نهایت بودم.
وقتی که آروم اروم میخوندمش تا دیرتر تموم بشه ولی برعکس زمان برام بی‌معنی میشد هم، بی‌نهایت بودم.
من با عشقی که چارلی داشت بی‌نهایت بودم، با درک کردن ذره ذره از عشقش بی‌نهایت بودم.
من با چارلی بی‌نهایت بودم.
من با این کتاب بی‌نهایت بودم.
تونستم بعد از مدت ها بگم
"بالاخره یه کتاب خوب"
ولی این از خوب هم خوبتر بود، عالی بود، محشر بود، پرفکت به تمام معنا.
من به معنای واقعی کلمه عاشق این کتاب شدم. و مطمئنم فقط یبار خوندنش اکتفا نخواهد کرد.
خیلی خوشحالم که تو این دوره از زندگیم خوندمش و تواین وضعیت خوندمش.
به دست مريزاد به نویسندش که انقدر زیبا و قشنگ همه چیز رو به تصویر کشیده بود. نمیخواستم تموم شه ولی دوروز بیشتر طول نکشید، ولی طول روز رو من فقط مشغول خوندن بودم، چطور باید بگم عالی بود؟
با خنده هاش خندیدیم با گریه هاش گریه کردم و با هما احساساتی که توش بکار رفته بود ارتباط برقرار کردم و زندگی کردم.
من این کتابو زندگی کردم.
پیشنهاد صددرصدی.. بخونیدش، پشیمون نمیشین. شاید برای همه جذاب نباشه روندش
ولی
من
عاشقش
شدم
. 
        

10

hanieh

hanieh

1403/2/29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چارلی عزیز،

مرسی که نامه‌های قشنگت رو فرستادی. خیلی خوشحالم که به من اعتماد داری و فکر می‌کنی که توی اون مهمونی دنبال کسی نرفتم، حتی اگه می‌تونستم. خیلی هم ذوق می‌کنم که اجازه می‌دی نامه‌هات رو بخونم. خوشحالم که توی نامه‌نوشتن و داستان‌سرایی انقدر ماهری. از این موضوع خیلی کیف می‌کنم.

نامه‌هات رو با اینکه خیلی وقته نوشته شده‌ن، بازم با لذت خوندم. می‌دونم که فقط چند ماه تو یه سال نامه‌هات رو دریافت کردم، ولی انگار از بچگی با من حرف می‌زدی. (یادته اولین خاطره‌ای که تعریف کردی چی بود؟) گاهی اوقات حس می‌کردم چیزهایی که توی نامه‌هات می‌نویسی زیادی شخصیه، ولی تو اجازه دادی که وارد ذهنت، قلبت و روحت بشم.

فقط با کلماتت، دیدم که توی فعالیت‌ها و سرگرمی‌ها شرکت می‌کنی، دوستانی داری، عاشق می‌شوی و رشد می‌کنی. شاید هیچ‌وقت تو یا افراد مهم زندگی‌ات رو ندیده باشم، ولی انگار می‌تونستم طعم سیب‌زمینی‌های اون فست‌فود رو بچشم، حرف‌های مری الیزابت رو بشنوم، لبخند پاتریک رو ببینم و سرمای زمستون دنیای تو رو حس کنم. دوستات و خانواده‌ات انگار هر روز جلوی چشمم بودن.

حالا... با اینکه خوشحالم که توی نامه‌هات صادق بودی، باید اعتراف کنم که بالا و پایین‌های زندگیت هم مثلِ خودت، برای من خیلی آموزنده بود. تو مشکلاتی هم داشتی، ولی انگار بیشتر به مشکلات بقیه اهمیت می‌دادی. وقتی زیادی برای بعضیا مهربون بودی یه جورایی غمگین می‌شدم... ولی وقتی مجبور بودی تنها باشی خیلی ناراحت می‌شدم! آرزو می‌کردم به جای اینکه بعد از قرارهات ماجراهاشون رو بخونم، همیشه می‌تونستم کنارت باشم. 
        

5