معرفی کتاب The perks of being a wallflower اثر استیون چباسکی

The perks of being a wallflower

The perks of being a wallflower

3.8
144 نفر |
41 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

282

خواهم خواند

122

ناشر
جنگل
شابک
0000000065433
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1397/11/15

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
بعد از این که اینو گفتم همه مون ساکت و غمگین شدیم. تو سکوت، چیزی رو یادم اومد که هیچ وقت به هیچ کی نگفته بودم. یه بار قدم می زدیم . فقط  سه تایی مون بودیم و من وسط بودم. یادم نمونده کجا داشتیم می رفتیم یا از کجا می اومدیم. حتا فصلش هم یادم نیست. فقط یادمه بین اونا قدم می زدم و برای اولین بار احساس کردم به جایی تعلق دارم.
.
      

پست‌های مرتبط به The perks of being a wallflower

یادداشت‌ها

        خب این اولین باریه که برای یه کتاب ریویو می نویسم.
و برام جدید و عجیبه
این کتاب رو توی سرو از روی میز برداشتم و توی مدت ۳ روز توی وقتایی که می تونستم استراحت کنم خوندمش. 
۵ ستاره دادم به این کتاب. 
چرا؟ چون واقعا خودم رو توش دیدم 
شخصیت اصلی داستان همون طور که معلومه منزویه ولی چرا منزویه؟ چه اتفاقاتی افتاده که اینطوری شده؟ بقیه شخصیت ها چطور؟ 
به عنوان کسی که تقریبا همه چیزای کتاب رو پشت سر گذاشته می تونم بگم توصیف نویسنده در مورد اتفاقات و اثرات اونها روی شخصیت و زندگی افراد بی نقصه.
هر قسمت رو که تموم می کردم یاد بخشی از زندگی خودم می افتادم. می خندیدم و اشک می ریختم.
می خوام چیزای بیشتری بگم
ولی اگه بخوام ادامه بدم باید اسپویلش کنم 
فقط می تونم بگم ارزش خوندن رو داره.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

hanieh

hanieh

1403/2/29

          چارلی عزیز،

مرسی که نامه‌های قشنگت رو فرستادی. خیلی خوشحالم که به من اعتماد داری و فکر می‌کنی که توی اون مهمونی دنبال کسی نرفتم، حتی اگه می‌تونستم. خیلی هم ذوق می‌کنم که اجازه می‌دی نامه‌هات رو بخونم. خوشحالم که توی نامه‌نوشتن و داستان‌سرایی انقدر ماهری. از این موضوع خیلی کیف می‌کنم.

نامه‌هات رو با اینکه خیلی وقته نوشته شده‌ن، بازم با لذت خوندم. می‌دونم که فقط چند ماه تو یه سال نامه‌هات رو دریافت کردم، ولی انگار از بچگی با من حرف می‌زدی. (یادته اولین خاطره‌ای که تعریف کردی چی بود؟) گاهی اوقات حس می‌کردم چیزهایی که توی نامه‌هات می‌نویسی زیادی شخصیه، ولی تو اجازه دادی که وارد ذهنت، قلبت و روحت بشم.

فقط با کلماتت، دیدم که توی فعالیت‌ها و سرگرمی‌ها شرکت می‌کنی، دوستانی داری، عاشق می‌شوی و رشد می‌کنی. شاید هیچ‌وقت تو یا افراد مهم زندگی‌ات رو ندیده باشم، ولی انگار می‌تونستم طعم سیب‌زمینی‌های اون فست‌فود رو بچشم، حرف‌های مری الیزابت رو بشنوم، لبخند پاتریک رو ببینم و سرمای زمستون دنیای تو رو حس کنم. دوستات و خانواده‌ات انگار هر روز جلوی چشمم بودن.

حالا... با اینکه خوشحالم که توی نامه‌هات صادق بودی، باید اعتراف کنم که بالا و پایین‌های زندگیت هم مثلِ خودت، برای من خیلی آموزنده بود. تو مشکلاتی هم داشتی، ولی انگار بیشتر به مشکلات بقیه اهمیت می‌دادی. وقتی زیادی برای بعضیا مهربون بودی یه جورایی غمگین می‌شدم... ولی وقتی مجبور بودی تنها باشی خیلی ناراحت می‌شدم! آرزو می‌کردم به جای اینکه بعد از قرارهات ماجراهاشون رو بخونم، همیشه می‌تونستم کنارت باشم. 
        

3