مهدیس صادقی

@mahdis.sadiqiiii

9 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            چندسال پیش که تهران تو یه مرکزی فعالیت داشتم‌
داستان شهید محمد معماریان رو تو یه مجله خوندم خیلی هم اتفاقی...‌
اون لحظه مو به تنم سیخ شد‌
برگه رو از  تو مجله جدا کردم
و نصب کردم به تابلو اعلانات اون‌مرکز

بعدش دوستان فرهنگی فعال اونجا پرسون پرسون اومدن سراغم که شما این برگه رو نصب کردی؟‌
جواب دادم: بله‌
رفتن سراغ مادر شهید و  سال ۹۰ یا ۹۱ بود 
تو همون مرکز یادواره شهدای قم برگزار شد.
از مادر شهید معماریان هم دعوت به عمل اومد و
توفیق دیدار از نزدیک با مادر شهید هم نصیب ما.

مادر داستان رو تعریف می کرد اما پرصلابت
ما اشک می ریختیم و اون ایستاده بدون لرزش تو صداش
چون به محمدآقا قول داده بود هیچ وقت تو انظار براش گریه نکنه ...

به جرات میگم اگه حرفای مادر شهید رو تو اون مراسم از زبان خودش نمی شنیدم داستان کتاب رو باور نمی کردم...‌‌
اونجا بود که این سوال تو ذهنم حک شد چرا از این داستان یه کتاب نمی نویسن
من برای شهید محمد معماریان، برای طهارت روحش، برای آقایی اش و این که نداریمش گریه کردم‌
من برای دلتنگی های مادرش گریه کردم...‌
‌
کتاب رو بخوانید
حکم جلای روح داره
سطح زنگ زده ی دل رو صفا میده‌
و البته مراقبه بعدی هم لازمه

و تا ابد سلام بر شهدا و مادران چشم انتظارشان...
          
            انقدر که این کتاب را به دیگران پیشنهاد داده‌ام بعید می‌دانم کتاب علمی‌تخیلی دیگری را برای مطالعه پیشنهاد کرده باشم!
در یک کلمه باید بگم با یک کتاب‌ حال‌خوب‌کن خوب مواجهید. ز مثل زکریا، داستان رنج است و تلخی خاص خودش را دارد اما آن پایان‌بندی کتاب چقدر به من حس خوب داد. چقدر به من امید و توان داد.
جدای از اینکه داستان چفت و بست محکم خودش را دارد و با توصیفات، سبک و لحن خاص خودش و قصه گویی جانانه‌اش دست شما را می‌گیرد و حسابی سرگرمتان می‌کند، درون‌مایه و مضمون داستان هم حسابی در جانتان می‌نشیند.
با اینکه قهرمان داستان یک دختر ۱۷ ساله است و توصیه می‌کنم دختران ۱۵ سال به بالا سراغ این کتاب بروند یا برایشان بگیرید، اما من واقعا با قهرمان داستان همزادپنداری کردم. چقدر آن صحنه نیایش نیمه‌شب جذاب و دراماتیک درآمده است و خبری از تصنع و شعارزدگی در آن نیست.
این را هم بدانيد، رابرت ابراین فقید، کاتولیک بوده است و گرچه مسیحیت پولسی تا شیعه اثنی‌عشری خیلی راه دارد اما رنگ و بوی دینی در کتاب موج می‌زند و این حس خوبی به آدم می‌دهد.
در کل توصیه می‌کنم حتی اگر علمی‌تخیلی دوست ندارید، حتی اگر پسر هستيد و از قهرمان دختر خوشتان نمی‌آید، حتی اگر رمان ترجمه دوست ندارید سراغ این کتاب بیایید. ضرر نمی‌کنید.