nice one
        

          محشر بود....!!🥹🥹
        

          Words can not comprehend what this book and this series means to me. Harry, Hermione, Ron and their story will be forever a part of me and a part of anybody who's ever loved this story.
        

          پر هیجان ترین و شاید تلخ ترین جلد باشه. همه چی به سرانجام میرسه و با شخصیت های اصلی داستان بیشتر از قبل آشنا میشیم. هری و دوستاش موفق میشن چند معمای پیچیده رو کشف و حل کنن و ...

«هری پاتر و یادگاران مرگ» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/audiobook/119631
        

          واقعا جادویی بود. 
وقتی کتاب رو باز می‌کردم و شروع می‌کردم به خوندن، با هر کلمه جادو می‌شدم؛ ۶ ماه کنارشون زندگی کردم، خندیدم، گریه کردم، ترسیدم و ماجراجویی کردم. 

باوجودی که فیلم‌‌های هری پاتر رو بارها و بارها دیده بودم ولی با خوندن کتاب تازه فهمیدم هری پاتر کی بود و چه کرد. 

غصه‌ام گرفته که کتاب تموم شده :(
        

          Finally, almost after a week, I happened to read this fabulous yet so heartbreaking book and eventually, I finished the entire saga :)
Well, as far as I'm concerned, this book was by far the best and the most unique one out of the entire 7 books, and hours have passed yet I'm still in mourn for the death of most of the characters that we loved during the story.
Nevertheless, I am so delighted to ever read this fantastic trilogy even though I might be a little old for that however, as far as I am aware, I assume this franchise wasn't meant for children at all because it contains bloodshed and so forth.
Long story short, Harry Potter is and will remain the most extraordinary trilogy I have ever read in my entire life  
Thanks, J.K. Rowling for making such a phenomenal masterpiece.

Feb 2023 Iran/Tehran
        

          همین الان تموم شد... چند هفته‌ی بسیار بسیار لذت بخشی بود. فقط حیف وقتی به آخرش رسیدم و اسم آلبوسو دیدم، یاد مزخرفی به نام فرزند نفرین شده افتادم و حالم گرفته شد. 
چرا رولینگ؟ چرا روحتو از هم دریدی؟ "توصیه می‌کنم به کاری که کردی فکر کنی‌... فکر کن و سعی کن توبه کنی" رولینگ...
        

          این جلد قشنگ ترین جلدی از هری پاتر بود که خوندم ... ! 
شاید چون جلد اخر بود ، شاید چون اتفاقات زیادی افتاد و شاید چون اتفاقات و مکان ها و همه چیز خیلی قشنگ توصیف شده بود ! مخصوصا نبرد اخر :)
اصلا چیدمان این همه اتفاق که توی قسمت اخر به هم ربط پیدا می کنند به نظرم هنر نویسنده است که کار خیلی سختی هم هست !!
        

          هری پاتر جزو اولین مجموعه های فانتزی بود که من در دوران نوجوانی خوندم. سوای حس نوستالژی که به این مجموعه دارم به عنوان مادری که دوتا بچه ی کتاب خون داره،دوست دارم بچه ها هم به مرور این مجموعه رو بخونن و مثل مم حس قشنگی که دنیای هری پاتر به خواننده هاش میده تجربه کنن.
قبول دارم که الان دنیای کتابای فانتزی خیلی وسیع شده و هری پاتر دیگه بهترین این ژانر حساب نمیشه (حداقل برای من که حالا هربار اسم فانتزی میاد فقط میگم استورم لایت) اما با این وجود این مجموعه شروع خوبی برای ورود به دنیای پر رنگ و لعاب فانتزی خوندنه.
        

          شاهکار
        

          ۶۰۰ یا شایدم بیشتر. این عدد، تعداد روزهاییه که از شروع خوندن مجموعه هری پاتر تا پایانش گذشت. اینکه تو زمستون ۱۴۰۱ چجور آدمی بودم وقتی هری و سنگ جادو رو خوندم و حالا که رسیدیم به پاییز ۱۴۰۳ و آخرین جلد رو به پایان میرسونم چجور آدمی شدم به شدت برام جالبه. اون زمان ترم سوم کارشناسی بودم و حالا ترم هفتم. و چقدر یه پسر تغییر کرده بعد چهار ترم، اوه اوه. رد پای تغییرات من بین صفحات کتاب خانم رولینگ موجوده. انگاری من هم کنار آدمای هاگوارتز بزرگ شدم و حالا آخرین سال تحصیلم رو میگذرونم. میشد زودتر از این ها باهاشون آشنا بشم. البته که از همسن و سالام میشنیدم حرفهایی راجع به هری پاتر. بیشترشونم فیلم هارو دیده بودن. ولی من هیچ. بیست ساله بودم که تصمیم گرفتم هفت گانه رو بگیرم دستم و چون فیلم هارو هم ندیدم هیچ ایده ای نداشتم از داستان جز اینکه راجع به جادوگری. بسم‌الله گفتیم. خوندیم و گوش دادیم و دیدیم و پرواز کردیم و جادو و کلی اتفاقات عجیب و تجربه کردیم و حالا شدیم بیست و دو سال و نیم.
اینکه باید بیش از ششصد روز میگذشت تا این پرونده_ بسته که نه چون در ذهنم خواهد موند_ به سر انجام برسه رو خودمم فکر نمیکردم. معمولا بعد تموم کردن یه سال تحصیلی تو هاگوارتز به خودم استراحت میدادم. انگار همزمان با هری در حال تحصیل بودم و وقتی تابستون میشد و استراحت میکردن منم همراهشون اینکار و میکردم. از زمان شروع هری خوانی تا به امروز ۴۰ کتاب خوندم. که هفت تاش سهم هری و دوستاش بوده. حدود ۴۰۰۰ صفحه نوشتن خانم رولینگ. یکم بالا پایین حالا. از این ۴۰۰۰ صفحه، من هم تونستم متن فارسی رو بخونم. هم انگلیسی رو و هم اجرای آقای سلطان زاده روتجربه کنم. یه جورایی ترکیبی زدم. مثلا جلد آخر رو فقط متنی خوندم. تجربه جالبی بود. کم نظیر میشه گفت. از همون اولین صفحات کتاب به وجد اومدم به خاطر دنیایی که جلو روم پدیدار شده بود. و اونقدر دیگه بهش عادت کردم که بعد از مدتی اتفاقات جادویی غیر قابل باور چیز عادی بود برام. انگار نه انگار. نباید برم سراغ نقد و کوبوندن. اگر بخوام موشکافانه همه چیو نقد کندم و ایراد بگیرم، میتونم ستاره های کتاب رو همینطور کم و کم کنم. ولی نمیکنم اینکارو. میخوام در صلح باشم با خانم رولینگ. به هر حال کار سختی بود نوشتن این همه کلمه روی کاغذ. و خب نقص های داستانی و اینجور چیزا رو میتونم ببخشم. وگرنه نقص زیاده و با دو دوتا چهارتا کلی چیز جور در نمیاد. ولی خب، عوضش یه دنیایی ساخته و پرداخته که میشه پا گذاشت توش و واقعا غرق شد. راجع به آخرین قسمت هم بگم که خوب بود. خیلی خوب نه ولی خوب بود. پایانش تونست راضیم کنه و برا همین میتونم بگم خوب جمع کرد با شگفتانه‌‌یی که داشت. هر چند من هیچوقت گولش رو نخوردم و میدونستم اون مرد ذاتش اونقدرام سیاه نیست و ته دلم بهش اعتماد داشتم و در آخر هم فهمیدم که درست فکر میکنم. (اون مرد که میگم ذهنتون جای خاصی نره ها. چون ممکن مرد اشتباهی و فکر کنین که دارم اشاره میکنم. آفرین.)
وقت وداع شده. سخته. فکر کردن بهش سخته. به هر حال مدت زیادی پیش بچه ها بودم. شخصيت های به یاد موندنی هاگوارتز. اما خب، هر شروعی یه پایانی داره. شاید سال ها بعد، شاید، از کتابخونم بیرونش آوردم و برای یکی از بچه هام خوندمش :-)
شایدم خودم دوباره برم سراغش. ممکنه دلم تنگ بشه به هر حال. راستش همین حالا هم تنگ شده. به هر حال ۶۰۰ روز گذشت از شروعش. شاید همین الان اصلا برم دوباره شروعش کنم. نه امیررضا. نه. باید بشینی برای امتحان عزیز و لعنتی آماده شی. یالا پسر. خب خداحافظ بچه های هاگوارتز. به امید دیدار.

        

          always ❤️
        

          مجموعه کتاب هری پاتر به تاریخ ۲۴ تیرماه تمام شد.
        

          با حس دوگانه ای_مدت زیادی دستمه و باید تمومش کنم ، خیلی قشنگه دلم نمیخواد تمومش کنم _این کتاب رو تموم کردم. دلم نمیخواست این کتاب تموم شه از بس که با شخصیت هاش زندگی کردم ‌. خندیدم ، نگران شدم و گریه کردم.
دامبلدور ، اسنیپ ، لوپین ، تانکس ، فرد ، کالین کیریوی و ... چندین افراد شجاعی که در راه خواسته هاشون عقب نشینی نکردن و مردن نمونه هایی از انسان قوی و شجاع که همیشه در خاطره و حافظمون ثبت و ماندگارند.