بریدهای از کتاب هری پاتر و یادگاران مرگ اثر جی. کی. رولینگ
1403/11/20
صفحۀ 594
هری گفت: "یه چیز دیگه هم بهم بگین. اینجا واقعیه؟ یا همش توی ذهن خودم بود؟" دامبلدور به او لبخند زد و صدایش بلند و رسا در گوش هری پیچید، هرچند مه نورانی دوباره فرو می افتاد و او را در خو محو می کرد. "معلومه که توی ذهن خودت بود هری، ولی چرا نبای واقعی باشه؟"
هری گفت: "یه چیز دیگه هم بهم بگین. اینجا واقعیه؟ یا همش توی ذهن خودم بود؟" دامبلدور به او لبخند زد و صدایش بلند و رسا در گوش هری پیچید، هرچند مه نورانی دوباره فرو می افتاد و او را در خو محو می کرد. "معلومه که توی ذهن خودت بود هری، ولی چرا نبای واقعی باشه؟"
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.