هری پاتر و یادگاران مرگ

هری پاتر و یادگاران مرگ

هری پاتر و یادگاران مرگ

جی. کی. رولینگ و 1 نفر دیگر
4.4
68 نفر |
10 یادداشت
جلد 7

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

116

خواهم خواند

22

شابک
9786222747084
تعداد صفحات
632
تاریخ انتشار
1403/1/1

توضیحات

        در هفتمین جلد از مجموعه‌ی هری پاتر، وظیفه‌ای سنگین و خطرناک روی دوش هری است. هری که احساس تنهایی می‌کند، باید هرطور شده قدرت موردنیاز برای یافتن و نابود کردن هوراکس را به انجام برساند.
جی. کی. رولینگ، در هری پاتر و یادگاران مرگ، نبرد میان هری و نابودی ولدرموت را به اوج خود می‌رساند. همچنین حقایقی از زندگی گذشته‌ی دامبلدور را نیز برایمان آشکار می‌کند که بر جذابیت داستان می‌افزاید.
مجموعه‌ی حاضر با طراحی متفاوت، جلد سخت و تصاویر اصلی کتاب برای علاقه‌مندان مجموعه‌ی هری پاتر منتشر شده است.
      

لیست‌های مرتبط به هری پاتر و یادگاران مرگ

نمایش همه
هری پاتر ومحفل ققنوس (هری پاتر5)هری پاتر و جام آتش (هری پاتر4)هری پاتر و زندانی آزکابان (هری پاتر 3)

کتاب‌هایی که رولینگ ایده‌هاش رو از روشون کپی کرده

61 کتاب

* مجموعه‌ی دریازمین(1968) از ارسولا لگویین، از معروفترین کتابا درباره‌ی یه قلعه جادوییه که یه مدرسه است برای آموزش جادوگرای جوان. تو مصاحبه‌ای که لگویین با گاردین سال 2005 داشته می‌گه:«من از منتقدان متحیرم که کتاب اول هری پاتر را اوریجینال به حساب آورده‌اند. رولینگ خصوصیات زیادی دارد اما اصالت در میانشان جایی ندارد. این است که آدم را آزار می‌دهد.» هیچوقت از خودتون پرسیدین چرا بالای 20 ناشر دست‌نوشته‌ی اولیه رولینگ از هری پاتر رو رد کردن و دست‌آخر یه ناشر کوچیک حاضر شده با تیراژ محدود چاپش کنه؟ خب من براتون توضیح می‌دم. هری پاتر یه دستمال‌سفره هزار تیکه‌ی کپی شده از ایده‌های کتابای مختلفه. * مجموعه هفت جلدی بدترین جادوگر(1974) از جیل مورفی تو مجموعه بدترین جادوگر یه مدرسه‌ی شبانه‌روزی جادوگری داریم(یه قلعه که رولینگ هاگوارتز رو ازش کپی زده) که یه جادوگر بد سعی داره مدام توش نفوذ کنه(سلام ولدمورت!) شخصیتای اصلی هم سه تا دوست(مثل رون و هری و هرمیون) هستن که همکلاسی بلوند و نازپروردشون(مثل مالفوی) و دو تا وردستش (مثل کراپ و گویل) یکسره آزارشون می‌دن. این مدرسه گروهبندی داره و استادای سختگیر که نفر اصلیشون یه استاد معجون سازیه(سلام اسنیپ). مسابقه‌ی جارو سواری هم داره(واقعا خسته نباشی رولینگ با کویدیچت) و هر دانش‌آموزی هم باید یه حیوون دست‌آموز داشته باشه. حتی شروع هر سال تحصیلی هم با یه سرود شروع می‌شه. درس‌ها هم دقیقا همون درس‌های هاگوارتز هستن. لباس فرم و کلاه جادوگری و قلم پر و اینها هم جز فضاسازی داستانه. یعنی رولینگ هیچ خلاقیتی توی این موارد هم تو مجموعه‌ش‌ نداشته. از اینا بگذریم مک‌گناگال یه زیراکس از مدیر این مدرسه است. چه خصوصیات ظاهری و چه شخصیتی. یعنی امکان نداره‌ها که شما خانم ککلز رو ببینید و یاد مگ‌گناگال نیفتید. مخصوصا که مجموعه تصویرگری هم داره. این مدرسه جادوگری حتی یه جنگل هم ضمیمه‌ش داره. اینها فقط یه سری از کپی‌های رولینگ از این مجموعه هستن. ایراد اصلی اینجاست که رولینگ حتی به پلات‌های این مجموعه هم رحم نکرده و هر جا میلش کشیده اونها رو هم کپی کرده. جلد اول این مجموعه شخصیت بد قصه جاروی شخصیت اصلی رو طلسم می‌کنه تا مسابقه‌ش رو خراب کنه، درست مثل همون بخشی که رولینگ هم توی جلد اول هری پاتر کپی کرده. توی جلد سوم هم یه جادوگری داریم که مدت‌هاست تبدیل به قورباغه شده. اینم دقیقا مثل اون جادوگری که تو کتاب سوم هری پاتر معلوم می‌شه مدت‌ها موش بوده و سال به سال با خانواده‌ی ویزلی می‌رفته هاگوارتز و بر می‌گشته. در «بدترین جادوگر» یه فستیوال هم هست برای هالووین که خب رولینگ دیده دیگه واقعا ضایع می‌شه، پس جاش رو با کریسمس و میهمانی یول عوض کرده. توی یه جلد دیگه هم شخصیت بد قصه خودش رو با معجونی که توی پاتیل درست می‌کنه به شکل یه استاد دیگه درمیاره تا از این طریق بتونه ناشناس خودش رو وارد مدرسه بکنه. این شما رو یاد چی میندازه؟ بله! طرح داستان جلد چهارم هری پاتر و اون یارو که با خوردن مرتب اون معجون خودش رو جای یکی از استادای هاگوارتز جا می‌زنه. غیر از اینها فضاسازی و لحن شخصیت‌ها و دیالوگ‌های هری پاتر و حتی تنبیه‌هایی که شاگردها می‌شن هم سراسر یادآور همین مجموعه است. * گروشام گرینج(1988) از آنتونی هورویتس شخصیت اصلی یه پسر به اسم دیویده که خانواده‌ش ازش بدشون میاد.(واو! سلام هری!) تقریبا هر المانی که در هاگوارتز هست یه کپی آشکار از مدرسه‌ی جادویی این کتابه. تابلوهای سخنگو. رمز عبور برای ورود به خوابگاها. اشباح و معلم‌هایی که روح و گرگینه هستن. رسیدن به مدرسه‌ی جادوگری با قطار. فرستادن دعوتنامه با پرنده. البته رولینگ کلی خلاقیت به خرج داده و کلاغ رو کرده جغد! بعد از اون می‌رسیم به مسابقه‌ی جادوگری. مسابقه‌ی جام آتش یه کپی از مسابقه‌ی جام نحس این کتابه. رولینگ حتی به خودش زحمت نداده چیزی رو که شرکت‌کننده‌ها دنبالش هستن عوض کنه و هری و بقیه باید برن بازم جام پیدا کنن. * راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون حتی دروازه‌ی ورود به دنیای جادویی رو هم رولینگ از کتاب راز سکوی شماره‌ی 13 از ایوا ایباتسون کپی کرده. یعنی یه سکو توی ایستگاه کینگز کراس لندن. فقط رولینگ اسمش رو از سکوی سیزده به سکوی نه و سه چهارم تغییر داده. توی کتاب «راز سکوی شماره‌ی 13» شخصیت اصلی با یه خانواده‌ی بدجنس و پسر شرور و چاقشون مجبوره زندگی کنه. خب، اینم از کپی عمو و ورنون و خاله پتونیا و اون پسر چاقشون. * بازی کامپیوتری مجموعه‌ی جادوگری (1991) که بازم توی به مدرسه‌ی جادوگری می‌گذره و حتی شخصیت اصلیش همون ظاهر و عینک هری رو داره. با کلاه جادوگری و لباسای فرم و غیره. * خانه‌ی جادوگران(1991) از جین یولن. که اونجا هم یه پسر یتیم به اسم هری، ام ببخشید، هنری! میره به یه مدرسه‌ی جادوگری و باید یه پیشگویی رو محقق کنه و یه جادوگر شرور رو شکست بده. * مجموعه‌ی ماجراهای پریدین (1968) از لوید الکساندر. تو این قصه یه پسر یتیم داریم که از مرگ نجات پیدا می‌کنه و در سرنوشتشه که یه شر بزرگ رو شکست بده. (وای بازم سلام هری!) کاراکترهای مشابه و پلاتی که هول مسئله‌ی جاودانگی می‌گرده.(یاد جلد آخر هری پاتر افتادین؟ آفرین بر شما!) اتفاقات هر جلد مجموعه‌ی «ماجراهای پریدین» هم مثل مجموعه‌ی هری پاتر توی سال‌های پیاپی و دنبال هم اتفاق میفته. برای کسانی که متعصبانه مجموعه‌ی هری پاتر و رولینگ رو می‌پرستن، ناراحت‌کننده است اما حقیقت اینه که خلاف تصور عامه، رولینگ ابدا نویسنده‌ی خلاقی نیست. اون فقط یه اسکی‌کننده‌ی ماهره که ایده‌های نویسنده‌های خلاق و با استعداد دیگه رو کنار هم گذاشته و با عوض کردن جنسیت شخصیت‌ها و دستکاری سنشون یه قصه سر هم کرده که از قضای روزگار مردم بهش اقبال نشون دادن. و البته این وسط به هیچوجه نباید کمک ویراستارهاش، قدرت تبلیغات و نقدنویسی‌های جهتدار و بعدتر اقتباس سینمایی رو در همه‌گیر شدن قصه‌ش دست‌کم گرفت. این لیست باز هم تکمیل می‌شود.

2

پست‌های مرتبط به هری پاتر و یادگاران مرگ

یادداشت‌ها

یگانه

1403/6/17

من به شخصه
        من به شخصه خیلی دوست داشتمش:) انقدر قشنگ بود که موندم چجوری بگم... تصویری که کتاب از دوئل آخر هری و ولدمورت میسازه خیلی قشنگتر از فیلم بود، فیلم به خودی خودش خوب بود ولی در مقایسه با کتاب... میشه گفت مسخره بود.
تاحالا نشده بود دلم برای شخصیت اصلی ای بسوزه ولی خب زمانی که هری بی دفاع به جنگل ممنوعه میره... خودش رو با بقیه شخصیت اصلی هایی که تا حالا میشناختیم تا حد زیادی متفاوت میکنه.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

        تا حالا نشده بود از خواب شب بگذرم تا کتابی رو تموم کنم 
شاید تا اخر نبرد کافی بود 
شاید ده صفحه ی آخر که نوزده سال جلوتر برد نباید گذاشته میشد 
شاید باید خوابید و این داستان را از نو آغاز کرد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

امیررضا

7 روز پیش

          ۶۰۰ یا شایدم بیشتر. این عدد، تعداد روزهاییه که از شروع خوندن مجموعه هری پاتر تا پایانش گذشت. اینکه تو زمستون ۱۴۰۱ چجور آدمی بودم وقتی هری و سنگ جادو رو خوندم و حالا که رسیدیم به پاییز ۱۴۰۳ و آخرین جلد رو به پایان میرسونم چجور آدمی شدم به شدت برام جالبه. اون زمان ترم سوم کارشناسی بودم و حالا ترم هفتم. و چقدر یه پسر تغییر کرده بعد چهار ترم، اوه اوه. رد پای تغییرات من بین صفحات کتاب خانم رولینگ موجوده. انگاری من هم کنار آدمای هاگوارتز بزرگ شدم و حالا آخرین سال تحصیلم رو میگذرونم. میشد زودتر از این ها باهاشون آشنا بشم. البته که از همسن و سالام میشنیدم حرفهایی راجع به هری پاتر. بیشترشونم فیلم هارو دیده بودن. ولی من هیچ. بیست ساله بودم که تصمیم گرفتم هفت گانه رو بگیرم دستم و چون فیلم هارو هم ندیدم هیچ ایده ای نداشتم از داستان جز اینکه راجع به جادوگری. بسم‌الله گفتیم. خوندیم و گوش دادیم و دیدیم و پرواز کردیم و جادو و کلی اتفاقات عجیب و تجربه کردیم و حالا شدیم بیست و دو سال و نیم.
اینکه باید بیش از ششصد روز میگذشت تا این پرونده_ بسته که نه چون در ذهنم خواهد موند_ به سر انجام برسه رو خودمم فکر نمیکردم. معمولا بعد تموم کردن یه سال تحصیلی تو هاگوارتز به خودم استراحت میدادم. انگار همزمان با هری در حال تحصیل بودم و وقتی تابستون میشد و استراحت میکردن منم همراهشون اینکار و میکردم. از زمان شروع هری خوانی تا به امروز ۴۰ کتاب خوندم. که هفت تاش سهم هری و دوستاش بوده. حدود ۴۰۰۰ صفحه نوشتن خانم رولینگ. یکم بالا پایین حالا. از این ۴۰۰۰ صفحه، من هم تونستم متن فارسی رو بخونم. هم انگلیسی رو و هم اجرای آقای سلطان زاده روتجربه کنم. یه جورایی ترکیبی زدم. مثلا جلد آخر رو فقط متنی خوندم. تجربه جالبی بود. کم نظیر میشه گفت. از همون اولین صفحات کتاب به وجد اومدم به خاطر دنیایی که جلو روم پدیدار شده بود. و اونقدر دیگه بهش عادت کردم که بعد از مدتی اتفاقات جادویی غیر قابل باور چیز عادی بود برام. انگار نه انگار. نباید برم سراغ نقد و کوبوندن. اگر بخوام موشکافانه همه چیو نقد کندم و ایراد بگیرم، میتونم ستاره های کتاب رو همینطور کم و کم کنم. ولی نمیکنم اینکارو. میخوام در صلح باشم با خانم رولینگ. به هر حال کار سختی بود نوشتن این همه کلمه روی کاغذ. و خب نقص های داستانی و اینجور چیزا رو میتونم ببخشم. وگرنه نقص زیاده و با دو دوتا چهارتا کلی چیز جور در نمیاد. ولی خب، عوضش یه دنیایی ساخته و پرداخته که میشه پا گذاشت توش و واقعا غرق شد. راجع به آخرین قسمت هم بگم که خوب بود. خیلی خوب نه ولی خوب بود. پایانش تونست راضیم کنه و برا همین میتونم بگم خوب جمع کرد با شگفتانه‌‌یی که داشت. هر چند من هیچوقت گولش رو نخوردم و میدونستم اون مرد ذاتش اونقدرام سیاه نیست و ته دلم بهش اعتماد داشتم و در آخر هم فهمیدم که درست فکر میکنم. (اون مرد که میگم ذهنتون جای خاصی نره ها. چون ممکن مرد اشتباهی و فکر کنین که دارم اشاره میکنم. آفرین.)
وقت وداع شده. سخته. فکر کردن بهش سخته. به هر حال مدت زیادی پیش بچه ها بودم. شخصيت های به یاد موندنی هاگوارتز. اما خب، هر شروعی یه پایانی داره. شاید سال ها بعد، شاید، از کتابخونم بیرونش آوردم و برای یکی از بچه هام خوندمش :-)
شایدم خودم دوباره برم سراغش. ممکنه دلم تنگ بشه به هر حال. راستش همین حالا هم تنگ شده. به هر حال ۶۰۰ روز گذشت از شروعش. شاید همین الان اصلا برم دوباره شروعش کنم. نه امیررضا. نه. باید بشینی برای امتحان عزیز و لعنتی آماده شی. یالا پسر. خب خداحافظ بچه های هاگوارتز. به امید دیدار.

        

50