ترس و لرز

ترس و لرز

ترس و لرز

سورن کیرکگور و 1 نفر دیگر
4.0
32 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

64

خواهم خواند

51

شابک
9786006867625
تعداد صفحات
154
تاریخ انتشار
1398/10/30

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
کیرکگور ترس و لرز را بهترین کتاب خود می دانست؛ او می گفت این کتاب برای جاودانه کردن نام من کافی است. «دیالکتیک تغزلی» او، هنر او در وادارساختن ما به حس کردن خصلت های ویژه ی این قلمرو مذهب... هرگز چنین ژرف بر ما تأثیر ننهاده است، و نیز هرگز... روایتش تا این حد با شخصی ترین جدال هایش در پیوند نبوده است. اما همیشه نمی توان به آسانی اندیشه ی کیرکگور را در ورای اندیشه ی یوهانس دوسلنتیو... به تمامی به چنگ آورد. به گفته ی هیرش این دشوارترین اثر کیرکگور است که در آن بیش از هر اثر دیگر به هر وسیله ای در سرگردان کردن خواننده کوشیده است.سورن کیرکگور، فیلسوف، منتقد، نویسنده  و شاعر دانمارکی، در پنجم می 1813 در کپنهاگ به دنیا آمد و فلسفه را در دانشگاه کپنهاگ آموخت. او که مدت ها پیرو فلسفه ی هگل بود سال ها بعد به جرگه ی منتقدان سرسخت او پیوست. کیرکگور از پیشروان فلسفه ی اگزیستانسیالیسم به شمار می رود، به طوری که به او لقب پدر اگزیستانسیالیسم را داده اند. او در طول حیات خود متون مختلفی در زمینه های فلسفه، دین، اخلاق و روان شناسی به نگارش درآورد. از مهم ترین آثار او می توان به «درباره ی مفهوم آیرونی»، «قطعات فلسفی»، «مفهوم اضطراب» و «ترس و لرز»، کتابی که بنا به گفته خودش برای جاودان کردن نامش کافی بود، اشاره کرد. کیرکگور در یازدهم نوامبر 1855 در سن چهل ودوسالگی درگذشت.
      

یادداشت‌ها

          ترس و لرز هرچند ظاهری شاعرانه دارد ولی به تمام معنای یک اثر کلاسیک فلسفی است؛ پر از ایده‌های بکر و ظرایف فلسفی که فقط می‌توان با خواندن مکرر در مکرر متن از آنان پرده برداشت. شاید لذت‌بخش‌ترین بخش متن، موقعیت کیرکگور در نسبت با ابراهیم است: موقعیت سخن گفتن از تجربه «امر سخن‌ناپذیر» دیگری؛ شخصیتی که کیرکگور برای خود در ابتدای کتاب ترسیم می‌کند شاعر و سخنور این شهسوار ایمان است، هرچند که در متن دارد که متن شاعر نیستم ولی جز به این طریق، به چه شکلی می‌توان موقعیت او را در نسبت با ابراهیم توضیح داد؟ شاید از اساس فهم فیگور خود کیرکگور است که امکان جدیدی برای دین‌داری را در عصر ما فراهم می‌کند و نه الگویی که ارائه می‌کند که از قضا ایمان از خلال آن ناممکن می‌شود. در عصری که در آن از همان ابتدا ایمان در اولین گام رخت برمی‌بندد و پارادوکس آن قابل فهم نیست، چگونه می‌توان مؤمن بود؟ شاید برخلاف کیرکگور باید از تلاش برای فائق آمدن بر عصر کنونی گذر کنیم و از قضا، موضع غیرقابل فهم بودن ایمان ابراهیم را وضع مستقر خود قلمداد کنیم.

پ.ن: مدت ها بود که با کتابی نگریسته و نخندیده بودم؛ این کتاب برای من حیات یک زندگی بود.
        

7

          وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ ‎﴿١٠٧﴾‏ وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ ‎﴿١٠٨﴾‏ سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ ‎﴿١٠٩﴾‏ كَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ‎﴿١١٠﴾‏ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ ‎﴿١١١﴾‏
ما قربانی عظيمى را فداى او كرديم، و نام نيك او را در امت‌هاى بعد باقى نهاديم. سلام بر ابراهيم!
اين‌گونه نيكوكاران را پاداش مى‌دهيم. چرا كه او از بندگان با ايمان ما بود.»
ابتدای کتاب:
کیرکگور سناریوی قربانی کردن اسحاق را بارها مجسم و پایان‌بندی متفاوتی را برای آن ترسیم کرده است و هربار
نقش متفاوتی را برای ابراهیم در نظر می‌گیرد. دست آخر آن کاری که ابراهیم خلیل ع انجام داد را بهترین فعل و نمونه‌ی بارز کار مومنانه تشخیص می‌دهد و لذا ایمان را برتر از هر صفت و خصیصه‌ی درونی دیگر
می‌داند. بلاخره این هم روشی است که هر چیزی را با نفی ده‌ها حالت ممکن دیگر متمایز کنی و
نهایتاً یک وجه ممکن را اثبات کنی! تنها اشکال این کار این است که اگر نتوانی به خوبی از پس اثبات همان
یک وجه بر بیایی هیچ گلی به سر خود و داستان پیامبر بت‌شکن نزده‌ای!
پیش از هر چیز به این نکته توجه کنیم که کیرکگور در ترس و لرز واگویه‌های خودش را به رشته‌ی تحریر درآورده و احساس من این است که بیش از آن که بخواهد حرف‌هایش را با مخاطب در میان بگذارد تلاش‌ کرده است تا با به اشتراک گذاشتن احساس خود درباره‌ی ایثار ابراهیم ع اندکی از سنگینی درک ایمان بر روح خود
بکاهد. او بارها داستان‌سرایی واعظان مسیحی و عادی جلوه دادن معجزه‌ی کوه موریه را می کوبد و معتقد
است باید نگاهی دقیق‌تر به ماجرای ابراهیم ع و اسماعیل ع داشته باشیم. کیرکگور در پیش گفتار می کوشد
از زاویه‌ای نو معنای ایمان را بکاود. او کارخود را با طرح یک پرسش آغاز می‌کند. اگر یک فرد عزیزترین
چیز خود مثلاً فرزند خود را قربانی کند و یا تمام دارایی خود را در راه خدا ببخشد آیا به مقام ابراهیم ع
می‌رسد؟ خیر. آیا ایمانی مانند ابراهیم خواهد داشت؟ خیر. چرا؟ شاید برای شما جالب باشد ولی مشابه این
سوال در مورد بزرگان مکتب تشیع و قضایایی مانند کربلا نیز پرسیده شده است. به این صورت که در طول تاریخ هزاران نفر به
فجیع ترین شکل کشته شده‌اند و یا زنان آنها به اسارت رفته پس چرا فقط نام امام حسین ع جاودانه شد؟
نویسنده در پاسخ می‌گوید ما در بیان داستان ابراهیم ع از یک عنصر غفلت کرده‌ایم و آن «اضطراب» است.
کیرکگور می گوید «ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست. ص۵۴» حالا اینکه آیا این اضطراب تنها عامل است یا
تا چه میزان توان پاسخگویی در مقابل سوالات بالا را داشته باشد بر عهده‌ی مدعی است.
کیرگور نمی تواند بر این وسوسه که ابراهیم ع را قاتل فرزند خود بداند غلبه کند. چرا که شاید پیشتر و
فیلسوفی مانند کانت نیز فعل ابراهیم را بر ضد اخلاق تشخیص داده بود.( مقاله سه گانگی معنایی اخلاق در اندیشه‌ی کرکگور، سمیه موسوی جهان آبادی، ناصر گذشته)
 وای قتل! عجب واژه دهشتناکی! آن هم وقتی به دست یکی از پیامبران انجام شود. اینجا است که مو بر تن روشنفکران سیخ می‌شود و
احساس می‌کنند به پدیده‌ی تازه‌ای دست یافته‌اند و در گزاره‌هایی که پدران و روحانی محل‌شان به صورت
سنتی به آنها آموزش داده‌اند شک می‌کنند. پس خدا عملاً دستور به قتل داد و ابراهیم ع قاتل شد اما در
دقیقه نود این حکم مبدل شد به کاری دیگر و یا اثر آن برداشته شده ولی گویا صفت شوم قتل از روی حکم
پروردگار متعال و صفت قاتل از ابراهیم ع پاک نشده است! این وسوسه‌ و چالشی است که گویا کیرکگور
می‌خواهد با آن کشتی بگیرد. البته در بخش «طرح مساله» بیشتر این موضوع را مورد کنکاش قرار می دهیم.
ما از اساس با این نوع مواجهه مشکل داریم و لذا با بیان اشکال بِنایی در زمین کیرکگور بازی نمی کنیم.
در پیشگفتار کیرگور عبارتی را می‌آورد که بر اساس آن افراد زیادی -حداقل آن‌طور که من برداشت کرده‌ام- خواسته‌اند همان‌گونه که راه‌های چیره شدن بر جسم و دنیای بیرون را یافته‌اند، روح و عوالم روحانی
را نیز بشناسند حال آن که آنها رهرو این وادی نیستند لذا شناخت کاری که ابراهیم ع کرد صرفاً با فدا
کردن فرزند میسر نمی‌شود و ایمانِ در حین اضطراب آن چیزی است که فارق عمل ابراهیم از دیگر انسان‌ها است. ابتدا باید ایمان را بشناسیم آن هم شناختی فراتر از درک معنای واژه.
کیرگور در جایی دیگر که بسیار کوشیده خود را فروتن نشان دهد چنین می‌آورد:"هیچ ارزش فی نفسه‌ای برای
این دشواری- یعنی انجام دادن حرکت ایمان- ، که غلبه بر آن یک سر هوشمند را فراتر از نقطه‌ای می‌برد که ساده ترین و عامی‌ترین فرد با سهولت بیشتری به آن می‌رسد، قائل نیستم". البته با کمال احترام مخالف این نظر هستم و هرچه راه
رسیدن به باوری ژرف و عمیق سخت‌تر باشد در نگاه عارف و عامی ارزشمندتر، خودآگاه‌تر و زایل نشدنی‌تر
است.
حال که کمی جوانی کردیم و بر اندیشه‌های این فیلسوف مشهور خدشه وارد کردیم جا دارد کلامی از او
نقل کرده و از غرق شدن او در بحر مواج ابراهیم ع لذت ببریم: «هرلحظه آن پارادوکس عظیم را که جوهر زندگی
ابراهیم است در نظر می‌آورم و در هرلحظه واپس رانده می‌شوم و اندیشه‌ام با همه‌ی شور و شوقش حتی به اندازه سر سوزنی به
این پارادوکس نفوذ نمی‌کند. همه عضلاتم را برای تجسم منظره‌ای از آن منقبض می‌کنم اما در همان لحظه فلج می‌شوم.»
متن کامل این مقاله ده صفحه‌ای را در اینستاگرام بنده مطالعه بفرمایید 🌷
        

8

          یکی از جنبه های تاثیرگذار بحران کرونا مربوط به تعطیلی آیین های مذهبی بود و هست. من هرگز نشنیده بودم که در تاریخ اسلام یک سال مراسم حج برگزار نشود. ولی این اتفاق امسال افتاد. پس شاید همه ما باید یاد بگیریم جنبه کاملا فردی دین داری را تمرین کنیم. چیزی که کیرکگور خیلی بر آن اصرار داشت و گوهر دین را در آن میدید. در رابطه مطلق با مطلق: فرد با خدا. و این رابطه کامل ترین تجلی اش از نظر کیرکگور در امتحان الهی قربانی کردن فرزند برای ابراهیم -پدر ایمان- بود.
همان طور که کیرکگور خودش را کمتر از آن میداند که ابراهیم را درک کند و فقط میتواند در برابر او شگفتزده بشود، من هم خودم را کمتر از آن میدانم که چیز تازه ای در این کتاب کشف بکنم و فقط از عمق نگاه نویسنده حیرتزده ام.
مهم ترین دریافتی که میتوان از کتاب داشت این است که یک ساحت زندگی ساحت زیبایی شناسانه است که در آن انسان می آموزد چگونه میتوان زندگی را گرامی داشت. اما ساحت اخلاقی از آن فراتر است و انسان در این ساحت می آموزد باید به خاطر جامعه از زندگی فردی خودش بگذرد. اما از آن هم بالاتر ساحت ایمان است که حتی اخلاق هم نمیتواند آن را توضیح بدهد. آری اخلاق نمیتواند کاری که ابراهیم کرد را توضیح بدهد
ترس و لرز اصلا کتاب روانی نیست و علتش به نظرم نثر استعاری و موجز کیرکگور باشد اما من این یازده برش روشن و شفاف را از کتاب برگزیدم که واقعا احتیاج به هیچ توضیح اضافه ای ندارند:
 "کیرکگور می گوید: من ابراهیم نیستم. اما مسأله برای او این است که ابراهیم را توصیف کند، او را بفهمد، یا به عبارت دقیق تر بفهمد که نمی توان او را فهمید، مسأله این است که باید با صداقت هرچه تمام تر مرزهای میان حیطه های گوناگون زندگی را مشخص کرد، باید با صداقت هرچه تمام تر زندگی کردن تا پایان با اعتقاد مذهبی را دید، در اعتقاد زندگی کرد و ایمان را که شرابی است مردافکن به چیز دیگری، به آب بی مزه عقلانیت هگلیان، وامگذاشت..."

 "_
در حالی که به نظر می رسد «ترس و لرز» فریادی است که کیرکگور توسط آن نامزدش را می خواهد و او را مطالبه میکند اما در آثار بعدیش کیرکگور ملاحظه میکند که طلب فلان نعمت خاص از خداوند گناه است و فقط باید از او خواست که آنچه را که می خواهد بدهد عطا کند؛ او میگوید که باید به گونه ای مطلق با مطلق رفتار کرد و به گونه ای نسبی با نسبی؛ او انسان مذهبی را همچون بیگانه ای در جهان زمانی تصویر می کند؛"

 "_
نه! هر آن کس که در جهان، بزرگ بوده است فراموش نخواهد شد. اما هر کس به شیوۀ خویش و هر کس به قدر عظمت محبوب خویش بزرگ بوده است. زیرا آن کس که خویشتن را دوست داشت به واسطه خویشتن بزرگ شد، و آن کس که دیگران را دوست داشت به برکت ایثار خویش بزرگی یافت؛ اما آن کس که خدای را دوست داشت از همه بزرگ تر شد. یکایک آنان باید به یاد آورده شوند، اما هر کس به قدر توقع خویش بزرگی یافت..."

 "بيان اخلاقی عمل ابراهیم این است که می خواست اسحاق را به قتل برساند؛ بیان مذهبی آن این است که می خواست اسحاق را قربانی کند؛ اما در همین تناقض اضطرابی که می تواند انسان را بی خواب کند، نهفته است، اما ابراهیم بدون این اضطراب ابراهیم نیست..."

 "مردم معمولا به اکناف عالم سفر می کنند تا چیزهای عجیبی از انسانها را سیاحت کنند. من به این چیزها علاقه ای ندارم. اما اگر میدانستم شهسوار ایمان کجا زندگی می کند، پای پیاده به زیارتش می شتافتم. زیرا به این شگفتی به طور مطلق علاقمندم؛ آنی از او جدا نمی شدم؛ هر لحظه حرکات او را زیر نظر میگرفتم، خود را مادام العمر ایمن می دانستم و اوقاتم را به دو قسمت یکی برای نگریستن به او و دیگری برای عمل کردن به حرکات او تقسیم می کردم،"

"هیچ کس حق ندارد به دیگران بباوراند که ایمان چیزی پیش پا افتاده و آسان است در حالی که برعکس از همه چیز بزرگ تر و دشوارتر است.
اما مردم میپندارند كل ماجرا به همان سرعت که نقل می شود سپری می شود: بر اسبی راهوار می نشینند و در چشم بهم زدنی می رسند و بی درنگ گوسفند را می بینند. فراموش می کنند که ابراهیم بر چارپایی کند راه می پیمود، و سفر سه روز به درازا کشید، و مدتی بایست تا هیزم آورَد، اسحاق را ببندد و کارد را تیز کند..."

 "ابراهیم با عملش از کل حوزه اخلاق فراتر رفت؛ او در فراسوی این حوزه غایتی داشت که در مقابل آن این حوزه را معلق کرد. زیرا مایلم بدانم چگونه می توان عمل او را در رابطه با امر کلی قرار داد. عمل ابراهیم به خاطر نجات یک خلق، یا دفاع از آرمان کشور نبود. کل عملش اقدامی کاملا شخصی است. پس در حالی که عظمت قهرمان تراژدی در فضیلت اخلاقی اوست، عظمت ابراهیم به واسطه فضیلتی کاملا شخصی است."

"_
اما چگونه میتوان از اقربا نفرت داشت؟!
وظیفه مطلق می تواند به انجام عملی منجر شود که اخلاق آن را منع کرده است، اما به هیچ وجه نمی تواند شهسوار ایمان را از دوست داشتن بازدارد. این آن چیزی است که ابراهیم نشان می دهد. لحظه ای که میخواهد اسحاق را قربانی کند به لسان اخلاق از او متنفر است. اما اگر به راستی از او متنفر باشد می تواند مطمئن باشد که خدا این قربانی را از او نخواسته است؛ در حقیقت قابیل و ابراهیم یکسان نیستند."

 "مذهب تنها قدرتی است که میتواند زیباشناسی را از نزاعش با اخلاق نجات دهد."

"زیباشناسی بی تعارف می پذیرد که در ازدواج مثل حراج، هر چیز در همان حالتی که به هنگام فرود آمدن ضربه چکش هست به فروش می رسد. زیباشناسی تنها مراقب آن است که عشاق را در آغوش یکدیگر بیاندازد و به بقیه اش کاری ندارد. می بایستی بقیه ماجرا را می دید، اما او وقتی برای این کار ندارد بلکه هم اینک در تدارک آن است که زوج دیگری را پیوند دهد. زیباشناسی از همه علوم بی وفاتر است. هرکس واقع آن را دوست داشته به گونه ای بدبخت شده است؛"

 "هر اندازه نیز نسلی از نسل دیگر بیاموزد باز هم هرگز نمی تواند عنصر اصالتا انسانی را از نسل پیش فرا گیرد. از این حیث هر نسلی از ابتدا آغاز می کند، هیچ نسلی وظیفه تازه ای فراتر از وظیفه نسل قبلی ندارد و از آن پیشتر نمی رود، به شرط آنکه این نسل به وظیفه خود خیانت نکرده و خود را فریب نداده باشد..."
        

0