معرفی کتاب مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم اثر فردریک بکمن مترجم معصومه بیات

مادربزرگ سلام  رساند و گفت متاسفم

مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم

فردریک بکمن و 3 نفر دیگر
4.1
194 نفر |
69 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

414

خواهم خواند

189

ناشر
شانی
شابک
9786003726055
تعداد صفحات
616
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
اغراق نیست اگر فردریک بکمن را از پدیده های این سال های بازارکتاب در جهان بدانیم. این نویسنده جوان سوئدی با رمان مردی به نام اوه شهرت و محبوبیت بسیاری به دست آورد.میلیون ها نفر ین شاهکار فراموش نشدنی را خواندند و عاشق شیوه داستان گویی بکمن شدند، به طوری که همه آثار او در فهرست پر فروش ترین کتاب ها در بازار آمریکا و اروپا قرار گرفت.
مادربزرگ سلام رساند وگفت متاسف است رمان جذاب دیگری است از نویسنده ای خلاق، شوخ طبع و نکته سنج. داستان زندگی و مرگ و داستان یکی از مهم ترین حقوق انسان: حق متفاوت بودن.
نش نون اولین ناشر ایرانی است که مجموعه کامل آثار بکمن را به مخاطبان فارسی زبان ارائه کرده است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم

پست‌های مرتبط به مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسفم

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یکی می گفت هر رفتار بدی که از آدم ها می بینیم بر می گردد به این که یک مشکلی دارند و این رفتار بد در واقع بهانه گیری شان به خاطر آن مشکل است و حتی ممکن است خودشان هم درست این را ندانند. اگر سعی کنیم آن مشکل را حل کنیم، رفتار بد هم از بین می رود. نمی دانم این موضوع در دنیای واقعی صد در صد درست است یا نه ولی در این کتاب که کاملا صدق می کند. 
 اولش یک سری شخصیت عجیب و غریب می بینیم ولی به مرور که جلو می رویم ماجرای پشت هر کدامشان را می شنویم و آن وقت است که دلیل رفتارهایشان را می فهمیم.

خواندن این کتاب طلسم کتاب های آقای بکمن را بالاخره برای من شکست. قبل از این دوبار مردی به نام اوه را ناتمام رها کرده بودم و یک بار هم همین کتاب را. انگار کلا نوشته های ایشان این طوری است که اگر کسل کننده بودن آغاز کتاب را دوام بیاوریم، بقیه ی کتاب ارزشش را دارد. البته باز هم در ادامه یک سری از افسانه های مادربزرگ را سریع رد می کردم ولی فهمیدن این که هر کدام از این افسانه از زندگی کدام یک از شخصیت ها گرفته شده، دوست داشتنی بود.

فقط بزرگ ترین نقطه ضعف داستان، توجیه اش برای مرگ بود. و این برای داستانی که در پی مردن یک نفر رخ می دهد، خیلی مهم است. می گفت آدم ها می میرند تا جا برای بقیه باز شود. مثل وقتی که از روی صندلی اتوبوس بلند می شویم تا کس دیگری بنشیند. خوب آن کسی که بلند می شود چه می شود؟ اصلا چرا باید کسی که ما دوستش داریم جایش را به کس دیگری بدهد و تنهایمان بگذارد؟ و این یادش در ذهنمان بماند چطوری می تواند کافی باشد؟!
دوست دارم یک نفر یادش بیاید که من وجود داشتم. دوست دارم یک نفر بداند که من این جا بودم.

جملات خوب زیاد داشت:)
داستان ناراحت کننده ای بود ولی این که از نگاه یک بچه ی تقریبا 8 ساله روایت می شد که تحلیل های بامزه ای از شرایط داشت، یک مقدار از غصه ی داستان کم کرده بود.

پی نوشت: سیر اصلی داستان من را یاد بی‌نهایت بلند و به‌غایت نزدیک  می انداخت. ماجراجویی  های بچه ای متفاوت بعد از مرگ عزیزترین کس ش، برای کنار آمدن....
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          از وقتی این کتابو تموم کردم(که واقعا دلم نمی خواست تموم شه)همونطور که مشخصه جذب قلم بکمن شدم و هم مردی به نام اوه رو دارم میخونم ،هم میخوام «بریت ماری اینجا بود» رو بخونم.
 با وجودی که پنج ستاره دادم به کتاب اگه نظر منو بخواین مادربزرگ حق مردن نداشت.
راستش این سومین کتابیه(بعد از کتاب بادام،و آخرین روز خانم بیکسبی)که یک مادربزرگ توش میمیره.(البته خانم بیکسبی ظاهرا خیلی پیر نبوده و از لحاظ علمی و منطقی نمیشه مادربزرگ خطابش کرد ولی وقتی می خوندمش حس می کردم باید شبیه خانم مالکین -در فیلم لئو-نسخه شاد تر باشه؛در هر صورت تا ابد برام یه معلم پیر خواهد موند.)
*دنیای خیالی ای(میاماس) که متعلق به مادربزرگ و گرگ -دل بود و افراد دیگه ای هم از این دنیا خبر داشتن،اونقدر توی داستان بهم تلقین کرد  که دنیای میاماس یک رازه، حس میکنم من و اونایی که کتاب رو خوندیم هم از موضوع با خبریم و سعی می کنیم به صورت راز نگهش داریم؛و هر کسی که کتاب رو بخونه به جمع رازدار ها ملحق میشه.
مدتی که طول کشید تا السا نامه متعلق به خودش رو پیدا کنه واقعا طولانی بود.با وجود اینکه مادربزرگ به السا گفت ماموریت تو انجام این کاره که نامه های منو به همسایه ها برسونی ،اهمیت این موضوع در داستان به خووبی دیده نمی شد و من گاهی ماموریت السا رو فراموش می کردم.
پ.ن_1 :وقتی به این فکر میکنم که چطور تونستم تصورش کنم حیرت زده میشم.
پ.ن_2 : پی نوشت 1 مال بندیه که با یک ستاره شروع میشه.
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب رو پایان نزده بودم که "مثلا" یادم بمونه و براش یادداشت بنویسم اما خب گویا تاثیری نداشت😅🤦‍♂️
با اینحال اونقدر این کتاب برای من عزیز بود که دلم نیومد هیچی ننویسم. آخه از همون شروعش خودش رو تو دلم جا کرد و از نیمه به بعد دیگه به زور زمین میذاشتمش. توصیفاتش با حال و خلاقانه بودن و خیلی راحت خودشونو تو دلم جا میکردن:) 
داستان از زاویه دید السا که یه دختربچه "تقریبا ۸ ساله"ست روایت میشه که یکمی با همسن و سال‌های خودش متفاوته و به همین دلیل هم تقریبا تنها دوستش مادربزرگشه که اونم به همون میزان (بلکه بیشتر) متفاوت و عجیب غریبه😁
مادربزرگ واقعا عشقه یعنی همه‌ی کاراش و حرفاش باحالن و آدمو به خنده میندازن. برای نوه‌ی عزیزش و خوشحالیش هر کاری میکنه و باعث میشه کله‌ی مامان السا (دختر خودش) از دست کاراش واقعا خراب بشه.
مادربزرگ هر شب السا رو با خودش به سرزمین "تقریبا هنوز بیدار" میبره و قصه‌هایی مختلفی براش تعریف میکنه که شخصیت‌هاش شاهزاده‌ها، شوالیه‌های شجاع و موجودات عجیب و غریبی هستن که خیلیاشون (اونطور که بعدا مشخص میشه) تو زندگی واقعی هم وجود دارن:)
اما متاسفانه همه‌ی اینا با مرگ مادربزرگ تموم میشه:(
البته مادربزرگ همیشه حواسش به نوه‌ش هست و برای بعد از مرگش هم برنامه‌هایی داره؛ اون السا رو دنبال پیدا کردن گنجی می‌فرسته که به یه ماجرای جالب تبدیل میشه که طی اون السا با زندگی و شخصیت آدم‌های اطرافش بهتر آشنا می‌شه و اینجاست که میفهمه شخصیت‌های قصه‌های مادربزرگ خیلی هم خیالی نیستن و بالاخره باهاشون تو دنیای واقعی روبه‌رو میشه.
در کل با این داستان احساسات مختلفی رو تجربه کردم؛ خنده، غم، هیجان و ...
از وسطای کتاب، داستان اوج میگیره و دیگه هر لحظه یه چیز تازه و جالب برای ارائه داره و تو هم مشتاقانه منتظری که گره‌ی جدید داستان برات باز بشه.
پی‌نوشت: در پاسخ به اونایی که میگفتن وقتی داستان بریت-ماری رو بفهمی انقدر بهش گیر نمیدی هم باید بگم که من از همون اولاش یه حدسایی راجع به این بشر میزدم و بابتش خیلی هم ناراحت شدم ولی بازم برای نادیده گرفتن تومخی‌هاش کافی نبود حقیقتا😶‍🌫 
تقریبا همونجوری که آلف با وجود اون بحث کذا همچنان به خاطر حمایت‌هاش و کاراش برام گوگولی و محترم بود و حس خوبی بهش داشتم😶‍🌫
پی‌نوشت دوم: من کتاب رو صوتی و با صدای خانم محبوب گوش کردم و واقعا از اجراشون لذت بردم، بسی پیشنهاد میشه😊
        

24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          "مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است" کتاب دیگری از فردریک بکمن بلاگر سوئدی و نویسنده کتاب "مردی به نام اُوِه" است که مدتیه خیلی توی بازار کتاب ایران گُل کرده.
اگه حوصله خوندن کتاب‌های طولانی رو دارید این کتاب ۴۸۷ صفحه است.
داستان مادربزرگ و نوه‌ای که با بقیه مادربزرگ‌ها و نوه‌ها فرق می‌کنن. منقول از کتاب "داشتن یک اَبَرقهرمان حق تمام کودکان هفت‌ساله است و هر کس نظر دیگری داشته باشد عقلش درست کار نمی کند." و این چیزیه که پایه شکل‌گیری کتابه. یه کتاب پُر از تخیل که اول از همه حس حسرت فقدان چنین مادربزرگی رو به آدم القا می‌کنه. 
داستان طولانیه، تعلیقاتش اونقدری قوی نیست که شما رو یه سره پای خودش نگه داره و ایراداتیم داره با این حال یک کتاب کامله، سر و ته داره، داستانی که شروع شده مثل یه کلاف سردرگم به پایان نمی‌رسه، اولش ممکنه حس کنید خیلی از چیزایی که تعریف میشه با اینکه پُرن از تخیل ولی هیچ ربطی به هم ندارن ولی کم کم اون ارتباط نامرئی، پیدا میشه و این خوبه، اینکه آدم بتونه اینارو به هم ربط بده.
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستانی با ماجراهای خواندنی و شخصیت‌هایی در مجموع خاص، همانطور که از فردریک بکمن انتظار می‌رود. داستانی که قدرت تخیل را لازمه‌ی زندگی می‌داند. داستانی که افسانه‌ها و واقعیت، درجایی یکدیگر را ملاقات می‌کنند.

داشتن یک ابرقهرمان حق تمام کودکان هفت‌ ساله است. به همین راحتی. و هر کس نظر دیگری داشته باشد، عقلش درست کار نمی‌کند.
مادربزرگ السا که این‌طور می‌گوید. *

کتاب با این جملات آغاز می‎شود. لحنی طنزآمیز و شیرین. داستان درباره‌ی یک مادربزرگ، یک نوه یعنی السا، مامان، بابا، جرج و ساکنان ساختمانی است که در آن زندگی می‌کنند. به قول السا یک ساختمان در مجموع عادی!

مامان و بابا از هم جدا شد‌ه‌اند و السا دختری تقریبا هشت ساله، که بهترین دوستش، مادربزرگ غیرعادی تقریبا هفتادوهفت ساله‌اش است. آن‌ها با هم خیلی کارها انجام می‌دهند. و مهم‌ترینش رفتن به سرزمین تقریبا هنوز بیدار است. جایی که مادربزرگ اولین بار السا را با خود به آن‌جا برد. این سرزمین هفت قلمرو دارد و افسانه‌های زیادی در آن‌جا شکل می‌گیرند. افسانه‌ها و داستان‌هایی که مادربزرگ برای السا تعریف می‌کند.

مادربزرگ و السا رابطه‌ی خیلی جالبی دارند تا زمانی که مادربزرگ خیلی زود(السا می‌گوید خیلی زود چون فقط تقریبا هشت سال با مادربزرگ زندگی کرده است.) در اثر بیماری، می‌میرد. این اتفاق برای السای تقریبا هشت ساله خیلی دردناک است. او از دست مادربزرگ خشمیگن است و در مراسم خاک‌سپاری‌اش به یاد این جمله می‌افتد: بزرگ‌ترین نیروی مرگ در این نیست که جان کسی را می‌ستاند، بلکه در این است که می‌تواند بازماندگان را به نقطه‌ای برساند که دیگر نخواهند به زندگی ادامه دهند. *

اما پس از مرگ مادربزرگ، ماجراجویی السا آغاز می‌شود. او باید به عنوان یک سوارکار از میاماس(یکی از قلمروهای سرزمین تقریبا هنوز بیدار)، ماموریتی که مادربزرگ به او داده است را انجام دهد. السا در ابتدا چیز زیادی از ماموریت نمی‌داند اما کم‌کم متوجه می‌شود که باید چکار کند. و در این ماموریت السا هم درباره‌ی مادربزرگ و گذشته‌اش، هم درباره‌ی ساکنین ساختمان، ماجراهای زیادی می‌فهمد که دیدگاهش را نسبت به آن‌ها تغییر می‌دهد.

السا تصمیم می‌گیرد سعی کند انسان‌هایی را که در واقع دوست‌شان دارد ولی قبلا آشغال بوده‌اند، را دوباره دوست داشته باشد. اگر آدم بخواهد کسانی را که قبلا آشغال بوده‌اند، از رده خارج کند، دیگر آدم‌های زیادی باقی نمی‌مانند. *
السا که این‌طور فکر می‌کند.

درباره‌ی نویسنده و آثارش:
فردریک بکمن، وبلاگ‌نویس و نویسنده‌ی جوان و بسیار موفق سوئدی، سال ۱۹۸۱ در استکهلم به دنیا آمد. وی با خانمی به نام ندا، متولد ایران ازدواج کرد و از او دو فرزند دارد. مردی به نام اوه اولین اثر این نویسنده است.**

مردی به نام اوه، تمام آنچه پسرکوچولویم باید درباره‌ی دنیا بداند، و من دوستت دارم، مردم مشوش، مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است، آثاری است که از این نویسنده خونده‌ام. سبک منحصربه فردی که فردریک بکمن برای خودش دارد در تمام کتاب‌هایش قابل مشاهده است. شخصیت‌پردازی قوی و خط داستانی‌ای که در عین عادی بودن، مفاهیم عمیق و گاه طنزگونه‌ای را در دل خود جای می‌دهد، از توانایی‌های این نویسنده‌ی سوئدی است که باعث می‌شود بخواهم آثار بیشتری از او بخوانم و لذت ببرم.

* از متن کتاب مادربزرگ سلام می‌رساند و می‌گوید متاسف است، نویسنده فردریک بکمن، ترجمه‌ی حسین تهرانی از نشر کوله پشتی
** متن پشت کتاب
        

0

'زیزی'

'زیزی'

1403/3/14

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جای بهتر شدن داشت🫴🏻
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

1