معرفی کتاب و من دوستت دارم اثر فردریک بکمن مترجم الهام رعایی

و من دوستت دارم

و من دوستت دارم

فردریک بکمن و 2 نفر دیگر
3.8
247 نفر |
72 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

462

خواهم خواند

125

ناشر
نون
شابک
9786008740216
تعداد صفحات
80
تاریخ انتشار
1399/8/10

توضیحات

        فردریک بکمن دیگر مشهورتر و محبوب تر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد.میلیون ها نفر در دنیا رمان اول او،مردی به نام اوه و رمان خلاقانه شهرخرس خوانده اند و شیفته اش شده اند.حالا بار دیگر این نویسنده سوئدی با رمانی کوتاه آمده است:و من دوستت دارم که نام دیگر آن معامله زندگی ست. او یک بار دیگر هم ذوق خود را در این سبک هم آزموده است.این کتاب،داستانی کوتاه است درباره آنچه که در ازای نجات یک زندگی،باید قربانی کنیم.اگر نه آینده،که گذشته هم مهم باشد،اگر نه تنها جایی که می رویم ،بلکه ردپایی که به جا می گذاریم اهمیت داشته باشد،اگر مجبور باشیم همه دارو ندارمان را بگذاریم،خود را فدای چه کسی خواهیم کرد؟نشر نون اولین ناشر ایرانی است که مجموعه کامل آثار بکمن را به مخاطبان فارسی زبان ارائه کرده است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به و من دوستت دارم

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به و من دوستت دارم

نمایش همه

یادداشت‌ها

sin_alef

sin_alef

1403/12/30

دست مادر ر
          دست مادر را گرفت و گفت:«باشه. یه بازی دیگه چی؟»
تلفن بازی کردند. مادر مثلاً پشت تلفن گفت که دزدان دریایی او را اسیر کرده اند و دارند می برند...
بعد نوبت دخترک شد. گفت که الان توی یک سفینه با «مژایی‌ها» نشسته. مادر اشتباهش را تصحیح کرد: «فضایی». دخترک دوباره گفت: «مژایی» مثلاً درستش کرده بود و بعد ادامه داد: «اینا یه وسیله های عجیب و غریبی دارن که یه عالمه دکمه های گنده داره. یه سیم‌هایی چسبوندن به بازوم. صورتاشونو پوشوندن و روپوشاشون خش خش می‌کنه. آدم فقط میتونه کله‌هاشونو ببینه. آروم میگن؛ اونجا،اونجا، اونجا، اونجا.
بعد از ده تا یک می‌شمرن. به یک که برسن دیگه خوابت می‌بره حتی اگه تلاش کنی نخوابی!».
 دخترک سکوت کرد، چون مادر داشت گریه می‌کرد. گرچه این فقط یک بازی بود و بس. بعد آرام دم گوش مادر زمزمه کرد: «مژاییا نجاتم می‌دن مامان. اونا کارشونو خوب. بلدن.»
مادر سعی کرد جلوی خودش را بگیرد و او را غرق بوسه نکند.
پرستارها آمدند و دخترک را خواباندن روی تخت چرخدار تا ببرندش اتاق عمل...

  

پ.ن: خیلی حس خوبی داشت کتاب، توی یکی از شیفت های خلوت بخش پنج، با اون چشم انداز زیباش تموم کردم، با کلی گریه😭

 

#کتاب
#و_من_دوستت_دارم
#فردریک_بکمن
#مترجم_الهام_رعایی
#رمان
ترجمه از متن #سوئدی
#نشر_نون
        

1