زمستان 62 عمومیداستانایران زمستان 62 اسماعیل فصیح 3.2 24 نفر | 10 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 4 خواندهام 40 خواهم خواند 23 خرید از کتابفروشیها ناشر پیکان شابک 9643283615 تعداد صفحات 458 تاریخ انتشار 1382/2/20 نسخههای دیگر نشر آسیم نشر ذهن آویز نشر نشر نو توضیحات کتاب زمستان 62، نویسنده اسماعیل فصیح. دهه 1980 میلادی فهرست برترین آثار داستانی ایران ادبیات معاصر ادبیات ایران ادبیات داستانی یادداشتها محبوبترین جدید ترین ماهنامهی شهر کتاب 1401/4/7 اسماعیل فصیح رمان تابستان 62 را دربارهی جنگ ایران و عراق مینویسد. او با روایت مقطعی از زندگی جلال آریان در برهوت اهواز جنگزده گزارش به دست میدهد از اوضاع کابوسناک مردم در حال گریز و نگاه ایدئولوژیکی که در سیاست و جامعهی درگیر جنگ به وجود آمده است. به قلم رافعه رستمی، ماهنامهی شهر کتاب، شمارهی سیزدهم، سال 1395. 0 2 معصومه سعادت 1402/1/18 عااااالی نبود اما خیلی دوستش داشتم. چهار ستاره همین معنی رو میده، نه؟ من جوری که قصه روایت میشد، اون همه جزئیات، توصیف شهر، توصیف جنگ بدون شعار و قدیسسازی رو دوست داشتم. تو ریویوها دیدم که درباره عشقهای آبکی توی داستان نوشتن که این موضوع به چشم من نیومد. اتفاقا عشق آبکی نداشت داستان و کلا عاشقانه نبود. 0 0 Mohammad Sadeq Alizadeh 1402/3/15 سابق بر این چیزی از #اسماعیل_فصیح نخوانده بودم و خب #زمستان۶۲ در حد توقعی که داشتم نبود. توی این تیپ فضاهای رئالیسم سیاه به نظرم #احمد_محمود کیلومترها از دیگران جلوتر است. نه شعار میدهد و نه بیانیه صادر میکند. قصهاش را میگوید و تو را قدم به قدم با خودش جلو میبرد و پرتابت میکند وسط واقعیتی که رج به رج توی سطرهای کتاب بافته. مایه تشهیر زمستان۶۲ بهنظرم پیشرانه ایدئولوژیکش در نفی تصویرِ «جمهوری اسلامی ساخته» از #جنگ است و قاب چرکی که از ایرانِ پسابهمن۵۷ ارائه میکند. جملهای هم که یک بار از زبان یکی از شخصیتها به دیگر شخصیتها -که جملگی قربانیان جنگ و جمهوری اسلامیاند- زده میشود عصارهٔ کتاب است: «این جنگِ شما نیست.» 0 0 محدثه سهامی 1403/9/11 "زمستان ۶۲" سومین کتاب با نقش آفرینی جلال آریان خیلی کتاب عجیبی بود ؛ حتی صحبت کردن درباره اش هم برام سخته. داستان همونطور که از اسم کتاب پیداست در یک زمستان زمان جنگ رقم میخوره و با آشنایی جلال آرین که حالا میانساله با دکتر منصور فرجام در اهواز آغاز میشه. نگاه و روایت متفاوتی از جنگ بود . از زبان کسی که به خیلی از ایدئولوژی ها و ارزش های دوران دفاع مقدس بی اعتناست. انگار که یک روایت بیطرف رو میخونین. و منصور فرجام... شخصیتی که تا مدتها فراموشش نمیکنین و تو ذهنتون موندگار میشه. 0 0 طاها ربانی 1402/5/28 اولش فکر کردم چطور مجوز گرفته. بعدش دیدم خیلی سعی کرده با همدلی بنویسه. اگه آخرش دکتر منصور فرجام شهید هم بشه تعجب نمیکنم. فعلا در اواسط داستانم. با تشکر از دوست خوبم پویا احمدی که این کتاب را به من هدیه داد 0 0 مبارکه اکبرنیا 1403/8/14 قبل از این از فصیح چیزی نخوانده بودم. برایم مثل زویا پیرزاد بود ولی ورژن مردانهاش. کتاب همه چیز تمام نبود ولی دوستش داشتم! قصهی مردی که وسط جنگ ایران و عراق به ایران بازمیگردد تا گمشدهاش را پیدا کند. جزئیات و شخصیت پردازیاش برایم قابل قبول بود. 0 7 افسانه عزیزی 1402/5/10 عالی بود بخصوص پایانش 0 6 محمد حسین خامسیان 1402/10/17 بعد از خواندن چند کتاب دیگر دارم از جلال آریان خسته میشوم. گرچه تلخی شرایط سال ۶۲ و ویرانیها تاثیر کمی ندارد. 0 0 محسن مهدی فر 1401/9/7 کتاب شرح یا گزارشی است از حوادثی که همزمان با حضور یک استاد بازنشسته دانشکده نفت در اهواز در سال 62 رخ می دهد. شرحی تمثیل وار از افراد،حوادث ،رخدادها، باورها و اعتقادات افراد نسبت به جنگ و مردمی که درگیر جنگ هستند. لحن نویسنده را دوست نداشتم گرچه از کتاب بسیار تعریف شده است اما نگاه از بالا به پایین نشان دادن وجه منفی ملتی که درگیر جنگ هستند به جای واقعیت ها، خودبرترپنداری عده ای که همیشه بر این باورند نسبت به دیگران یک پله بالاتر هستند چون زبان می دانند، کتاب خوانده اند و یا بسیار سفر کرده اند خیلی جاها توی ذوق می زد. کاش نویسندگانی بودند که از تلخی جنگ عراق علیه ایران می نوشتند اما ملتی را در کتابهایشان نمایش می دادند که گرچه سختی می کشند اما برای آنچه باور دارند حاضرند شرافتنمدانه جان خود فدا کنن و نه اینکه گرفتار یک برزخ جهنمی شده اند. در این کتاب مردمان درگیر جنگ یا در حال خوردن قیمه خورشت هستند یا اینکه بدنبال تسویه حساب شخصی یا افراد بی سوادی که برای درمان مریضی خود به دنبال فضولات حیوانی هستند یا اینکه انگار نمی دانند در اطرافشان چه می گذرد 0 7 مجید اسطیری 1402/12/17 من ناراحت نیستم. من آمده ام اینجا یک دوره فشرده گزارش نویسی انگلیسی برگزار کنم به طرز عجیبی همه ماهیت رمان زمستان 62 در همین جمله ای که جلال آریان - راوی داستان- میگوید جمع شده است اول اینکه راوی ناراحت نیست: چون تمام رمان روایت ناراحتی یک راوی تحصیلکرده عشرت طلب که اگرچه از رنج های مردم اهواز در زمان جنگ کمی دلش به درد می آید اما به هر حال خیلی خودش را ناراحت نمیکند. به آشفتگی شرکت نفت در سالهای پس از انقلاب با تسخر و پوزخند مینگرد و فقط به فکر عیش خودش است. دوم اینکه اگرچه آمده به این سفر تا پسر مجروحی را بین جانبازان پیدا کند و به پدرش برگرداند اما این اصلا دغدغه اصلی اش نیست. تمرکزش بین چیزهای مختلف پخش شده است از جمله "گزارش دادن" اوضاع اهواز در زمستان سال 62. یعنی گزارش دادن در جمله اول واقعا یک معنای دوپهلو دارد. اتفاقا این گزارش نویسی تا حد زیادی "فشرده" هم هست و توصیفات مفصلی از اوضاع شهر جنگزده ندارد. از قضا این گزارش خیلی هم "انگلیسی" یا دقیق تر بگوییم آمریکایی است. داستان خیلی به سبک همینگوی نزدیک است. گزارشی و فشرده. اما خب این همه ماجرا هم نیست. این یکی از "صدا"های رمان است. صدای عافیت طلبی و گریز از فداکاری که علاوه بر جلال آریان به عنوان راوی، نمایندگان بسیار دیگری هم دارد: مریم و لاله و فرشاد که میخواهند به هر قیمت شده از ایران جنگ زده فرار کنند و به آمریکا بروند و دکتر یارناصر صوفی مسلک که بساط مشروب خوری اش همیشه به راه است تنها نماینده "صدا"ی دیگر در اثر منصور فرجام است که تمام رمان داستان اوست چون با ورود او همه چیز آغاز میشود و با شهادت معتقدانه و ایثارگرانه اش همه چیز تمام میشود اینها را گفتم که بگویم به اعتبار همین یک شخصیت که خلاف جهت شخصیت های اصلی حرکت میکند و از امریکا می آید تا اینجا به شهادت فکر کند و لیاقت شهادت پیدا کند، این رمان رمانی چند صدایی است. صدای دنیاگریزی در برابر صدای دنیاطلبی بلند است. همان طور که در برادران کارامازوف صدای ایمان در برابر صدای علم بلند است قرار نیست صدای بلند دنیاگریزی و شهادت منصور فرجام باعث تحول و تنبه جلال آریان بشود چون اگر این اتفاق بیفتد رمان تبدیل به یک اثر شعارزده تک صدایی میشود اما شب پس از شهادت منصور یک تک گویی طولانی مملو از خودافشاگری و خودویرانگری از جلال داریم که همه حیثیت و هویت خودش و امثال خودش را به نقد میکشد و درخشان ترین فراز کتاب است: اینجا جای منصور فرجام است... جای تو نیست. عاشقان قرارداد نمیبندند. حرف از کار ساعتی چند نمیزنند. حرف مزایا نمیزنند. عاشقان کوپن و کارت تعاونی و بن نمیخواهند. عاشقان یک گوشه نمی تمرگند، زر نمیزنند. عاشقان بوروکرات و کارشناس حسابگر نیستند. عاشقان ويدئو جمع نمیکنند. عاشقان ساندویچ سوسیس توی کشو ندارند. عاشقان پول مرده ها و مریضهای فامیل را نمیخورند، طلا و ارز خارجی جمع نمیکنند. شماها همه یک مشت فاحشه غرب زده گرسنه اید. 0 0