یادداشت

زمستان 62
        اگر بگم که صد درصد دوستش داشتم سخن به گزافی گفتم. نگاه کلی به رزمندگان توی داستان نگاه معمول و جاری در روایت جمهوری اسلامی از دفاع مقدس نیست. از طرفی به خوبی تونسته نگاه یک آدم تحصیل‌کرده فرنگ رفته رو بیان کنه. شخصیت پردازی خوب بود و بعضی از توصیفات گاهی کش‌دار می‌شد. (این نظر من هست و ممکنه اشتباه باشه.) داستان گاهی شبیه یک بیانیه اجتماعی _ سیاسی می‌شد ولی این بیانیه چون در قالب افکار روای بود نه در قالب گفت‌وگوها اندکی شبیه شعار هم می‌شد. شخصیت‌ها در واقع قالب و کلیشه‌ای از آدم‌ها بودن. ابوغالب آن دسته از آدم‌هایی بود که برای رسیدن به امیالشون به هر چیزی دست می‌اندازن، منصور فرجام شبیه آدم‌هایی بود که افسرده‌اند و درعین حال دنبال معنای زندگی، آدم‌هایی که از بیرون بسیار موفق‌اند اما از درون خالی شدن و شکستن. جلال آریان شاید نمونه تمام عیار یک استاد دانشگاه غرب‌گرا باشه که تعلقاتی به فرهنگ خودش هم داره و پايبند به یک سری اصول اخلاقی و الی آخر. اما چهره‌ای که نویسنده از رزمنده‌ها و جانبازها و انقلابی‌ها ساخته و توصیفاتی که بعضا از اتفاقاتی که رنگ وبوی مذهب دارن می‌کنه (مثل اذان و نوحه) توصیفات چندان لطیفی نیستن. ادریس با آب گندیده و جلبک گرفته وضو می‌گیره، مانتوهای اسلامی سیاه و مچاله‌اند، و اکثر چیزهایی که رنگ و بوی نظام اسلامی و اسلام داره در پس خودش یک دلخوری و تنش داره. البته من منکر فضای بعضا خیلی تند و رادیکال دهه شصت و اوایل انقلاب نیستم، خاصیت انقلاب همین زیر و رو شدن‌ها و تندرفتن‌هاست. اما مرحوم فصیح یک جاهایی دیگه به قولی زیادی پیازداغش رو زیاد کرده.
خلاصه که کتاب بدی نیست. اما زاویه دیدش به خیلی چیزها چندان روشن و سفید نیست.
      
3

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.