معرفی کتاب چای خانه کوچکی در توکیو اثر جودی کاپلین مترجم ندا امیدی

چای خانه کوچکی در توکیو

چای خانه کوچکی در توکیو

جودی کاپلین و 1 نفر دیگر
3.6
25 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

36

خواهم خواند

34

شابک
9786225667303
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        سفر به ژاپن همیشه در صدر لیست آرزوهای فیونا قرار داشت، بنابراین وقتی او برنده یک سفر رایگان به ژاپن می‌شود، به نظر می‌رسد رویایش به حقیقت پیوسته است.

تا اینکه به توکیوی شلوغ و پر جنب و جوش می‌رسد و با مردی که ده سال پیش قلبش را شکست، روبرو می‌شود و خاطره تلخ آخرین دیدارشان را به یاد می‌آورد. آیا فرصت دوباره‌ای برای آن‌ها وجود دارد؟
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به چای خانه کوچکی در توکیو

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به چای خانه کوچکی در توکیو

نمایش همه
hanieh

hanieh

1404/1/29

چای خانه کوچکی در توکیو بیمار خاموشجین ایر

از ادبیات برتانیا چه بخوانیم؟

7 کتاب

کتاب‌های بریتانیایی مجموعه‌ای از آثار ادبی هستند که توسط نویسندگان بریتانیایی نوشته شده‌اند یا در بریتانیا منتشر شده‌اند. این آثار معمولاً با توجه به تاریخ، فرهنگ و پیچیدگی‌های اجتماعی بریتانیا، دارای لایه‌های عمیق فکری و فلسفی هستند و به مسائل انسانی، طبقاتی، اخلاقی و اجتماعی پرداخته‌اند. ادبیات بریتانیا با سبک‌های مختلفی همچون رئالیسم، مدرنیسم، و پست‌مدرنیسم شناخته می‌شود و نویسندگان آن در خلق داستان‌هایی با شخصیت‌های پیچیده و موقعیت‌های دراماتیک مهارت زیادی دارند. از رمان‌های کلاسیک و تاریخی گرفته تا داستان‌های معاصر و آثار علمی-تخیلی، ادبیات بریتانیا تنوع گسترده‌ای دارد. نویسندگان بریتانیایی به‌ویژه در ایجاد جهان‌های خاص و شخصیت‌های به یاد ماندنی شهرت دارند و آثارشان اغلب بر تفکر انتقادی و اجتماعی تأثیرگذار بوده‌اند. این کتاب‌ها نه‌تنها در بریتانیا، بلکه در سطح جهانی نیز مورد تحسین قرار گرفته‌اند و نقش بزرگی در شکل‌گیری ادبیات مدرن ایفا کرده‌اند.

2

پست‌های مرتبط به چای خانه کوچکی در توکیو

یادداشت‌ها

Daydreamer

Daydreamer

1404/3/20

کتاب رو با
          کتاب رو با عنوان پیشنهادی برای خوندن در فصل بهار شروع کردم، ولی آخر کتاب متوجه شدم بیشتر یه کتابی بود برای وقتی که دلتون مسافرت میخواد، مخصوصا سفر به ژاپن (درمورد عواقب احساس گرسنگی به خاطر غذاهایی که تو کتاب معرفی می‌شد هم باید هشدار بدم :>)

کتاب رو اگه بخوایم خیلی کلی و در نگاه اول بررسی کنیم، خوبه. ولی هرچی بیشتر بررسیش می‌کنی یه سری مشکلات و باگ های داستان مشخص میشه و همین باعث میشه شاید این کتاب، یه گزینه خیلی فوق‌العاده‌ای نباشه.

اولین مشکلی ( مشکل نه، شاید یه بحثی که جا داشت نویسنده بیشتر روش کار کنه) که کتاب داشت، پردازش شخصیت بود. من نمیگم ضعیف یا آزاردهنده بود، ولی می‌تونست بهتر هم باشه چون حتی دو شخصیت اصلی هم پردازش خیلی خوبی نداشتن چه برسه به شخصیت های فرعی. به قول یکی از دوستام که کتاب رو خونده، نویسنده این مورد رو بیشتر به خود خواننده واگذار کرده تا اینکه خودش اقدامی براش بکنه.

دومین مورد، پردازش مکان بود. نکته اینجاست مکان های تاریخی و دیدنی ژاپن رو نویسنده خیلی بهتر پردازش کرده بود تا مکان های فرضی که خود نویسنده ایجاد کرده بود. مثلا خونه‌ای که در ژاپن شخصیت اصلی توش یه مدتی زندگی می‌کرد خیلی واضح نبود و من نمی‌تونستم بفهمم اون خونه دقیقا چه شکلیه، این مورد برای مکان های دیگه مثل استدیو عکاسی، هتل و... هم تاحدودی بود. حس میکنم این مورد ضعیف تر از پردازش شخصیت بود‌.

شاید اساسی ترین مشکلی که با این کتاب داشتم، روند داستان بود. روند اولش خوب بود ولی آخرش انگار نویسنده عجله داشت و همین باعث شد هم روند دچار باگ بشه هم خیلی سطحی به نظر بیاد. مثلا کتاب یکی از تاکیداتش در روند داستان، تغییر شخصیت ها بود؛ و خب یکی از شخصیت ها برای اینکه تغییرش شکل بگیره لازم بود آخر داستان یه برخوردی،رویدادی، اتفاقی براش صورت بگیره اما نویسنده بدون هیچ پردازشی این تغییر رو صرفا شکل داد و همین باعث مصنوعی شدن این تغییر شد، چون اون کاراکتر چندین سال با این مورد مشکل داشت و یهو آخر داستان بوم! کاراکتر متحول شد. و این مورد درحالیه که نویسنده تغییراتی که اواسط کتاب صورت گرفته بود رو خیلی خوب پیش برده بود و منطقی و قابل باور بود و این مشکل رو میشه گفت صرفا برای آخر داستانه، نه کل داستان. یا مثلا یه سری رویداد ها آخر داستان با منطق داستان جور نبود و به شخصه این مورد خیلی بیشتر از پردازش شخصیت و مکان به چشمم اومد.
حالا جز مشکلاتی که روند در پایان داستان داشت، یه چیز دیگه هم که به چشمم خورد موقع خوندن این کتاب این بود که شخصیت کتاب وبلاگ داشت و بلاگر بود ولی تو روند داستان تقریبا هیچ اشاره‌ای به این موضوع نشده ( جز مواردی که تو کتاب می‌گه یه چندتا عکس بگیرم برای وبلاگم)، در حالی که شکل‌گیری این سفر بر اساس کار شخصیت اصلی بوده و به نظرم این خودش یه باگ بود که هیچ مورد بیشتری از این قضیه تو داستان اشاره نشده و آدمی که به صورت حرفه‌ای وبلاگ داره قطعا باید بخش قابل توجه‌ای از زمان روزش مشغول به این کار باشه ولی نویسنده فقط روی یه هدف دیگه شخصیت اصلی تمرکز کرده بود. ولی لازمه بگم که جدا از روند، پایان و حالا کل داستان خوب بود و نا امید کننده نیست.

درمورد بخش عاشقانه خب فکر کنم نقطه مثبت کتاب بود(تاحدودی)، چون نه خیلی علمی تخیلی بود نه خیلی خشک و مصنوعی. ولی بازم از یه جایی به بعد یهویی خیلی فراز و نشیب عاطفیشون سریع شد. درضمن ترجمه طوری بود که متوجه اتفاقات بشین ولی مثلا یهو یه فصل تقریبا ازش به ناچار یه صفحه مونده بود، به خاطر همین اگه کسی این این سبک عاشقانه دوست داشته باشه، احتمالا از کتاب لذت ببره.

کتاب شمارو با یه سری اصطلاحات و آداب و فرهنگ ژاپن آشنا می‌کنه، ولی قطعا اگر هدفتون از کتاب این باشه، این توقعتون خیلی خوب برآورده نمی‌شه و باید یه کتاب دیگه رو انتخاب کنین.

درکل، کتاب خوب بود. اگه تفریحی و برای دور کردن ذهنتون از مشغله های ذهنی و زندگیتون بخونید، قطعا تجربه بهتری از کتاب دارین تا وقتی که به چشم یه کتاب سفرنامه و با محتوای عمیق بهش نگاه کنین.
        

30

mobina

mobina

1404/4/1

"پاسپورت خ
          "پاسپورت خود را بردارید و به سرزمین آسمانخراش‌ها، شکوفه‌های گیلاس، چای و نودل‌های خوشمزه فرار کنین."🩷
یادداشت رو با این جمله از پشت جلد کتاب شروع کردم؛ جمله‌ای که به نظرم به خوبی، حال و هوای کتاب رو توصیف می‌کنه. 

"چایخانه کوچکی در توکیو" کتابی بود که با توجه به پیشنهادها، به عنوان یه گزینه‌ی بهاری، گذاشتمش توی اولویت و تصمیم گرفتم هرطور شده قبل از پایان بهار بخونمش، تا کامل توی همون حال‌وهوای بهاری باشم. اما هرچی بیشتر توی داستان پیش می‌رفتم، و حتی بعد از تموم کردنش، برام کتابی نبود که دلم رو برای "بهار" تنگ کنه؛ برای من بیشتر دلتنگی برای "سفر" بود.🧳
دلم می‌خواست مثل همون جمله‌ی اول یادداشت، پاسپورتم رو بردارم، چمدونم رو ببندم و برم ژاپن – تا خودم فضای اون چایخانه، خیابان‌ها، سکوت‌ها، و حس‌وحال فضاهای تاریخی رو از نزدیک تجربه کنم.
(in all honesty a 2 week trip to japan would HEAL me🎀)

این کتاب داستانِ فیونا، یه دانشجوی عکاسی بااستعداد اما کمی نامطمئنه که فرصت پیدا می‌کنه تا برای یه دوره‌ی هنری به ژاپن سفر کنه. قراره اونجا زیر نظر یه عکاس حرفه‌ای کار کنه، که تصادفاً کسی نیست جز گابریل برنت—یه آشنای قدیمی با گذشته‌ای پیچیده بینشون.
طی روزهایی که در ژاپن می‌گذرونه، از توکیوی مدرن تا معابد سنتی، فیونا نه‌فقط چشم‌اندازهای زیبا رو از پشت دوربینش می‌بینه، بلکه شروع می‌کنه به نگاه کردن به درون خودش.📷
بین چای‌خانه‌های سنتی، لحظه‌های سکوت و مکالمه‌های پرکشش، رابطه‌ی فیونا و گاب شکل می‌گیره و در دل سفر، هردوشون با گذشته‌ها، زخم‌ها و احساساتشون روبه‌رو می‌شن.❤️‍🩹

اگه بخوام به طور کلی کتاب رو بررسی کنم، خوب و حال خوب‌کنه. راحت باهاش همراه می‌شین و پیش می‌رین. ولی اگه بخوام ریز بشم یه سری باگ داره که در ادامه بهشون اشاره می‌کنم.

اول از همه، شخصیت‌‌پردازی.👤
نویسنده واقعا دیتای کافی از هیچ‌کدوم از شخصیت‌ها بهمون نمی‌ده و انگار ترجیح داده این بخش رو کاملا به قوه‌ی تخیل خواننده واگذار کنه و خودش فقط یه سری اشاره‌ی کلی بکنه. با حداقل اطلاعات، داستان رو پیش می‌بره و شما رو با شخصیت‌ها و داستانشون همراه می‌کنه. بحث من روی شخصیت‌های فرعی نیست، اتفاقا منظورم شخصیت‌های اصلیه‌.
تا آخر کتاب، تصویر خیلی واضحی از ظاهر فیونا و گاب نداریم. از فیونا فقط هیکل درشتش، قد بلند و رنگ و حالت موهاش رو می‌دونیم، از گاب هم صرفا چشم‌های آبیش و اینکه "جذابه!"– همین.
این مسئله حین خوندن آزاردهنده نبود یا حتی نمی‌شد گفت نقطه ضعف بزرگیه، ولی جا داشت خیلی بیشتر روش کار بشه.

مورد بعدی که به موضوع قبلی مربوطه، سیر تحول کرکترها یا همون character developmentـه.👥
من واقعاً به این بخش خیلی توجه می‌کنم—چه تو کتاب، چه فیلم و سریال. بهم می‌چسبه وقتی شخصیتا توی مسیر داستان رشد می‌کنن یا تغییراتی واقعی و ملموس درشون ایجاد می‌شه.✨
توی این کتاب، قرار بود یکی از تم‌های اصلی همین باشه. تا یه‌جایی هم اوضاع خوب بود، روند تغییرات آروم‌آروم داشت شکل می‌گرفت و منطقی جلو می‌رفت. ولی یهو یه جایی از داستان، همه‌چی سریع شد. انگار یه‌ دکمه زدن و گفتن: "خب، حالا وقتشه که شخصیتا متحول شن!"
اون تغییری که باید توی یکی از شخصیت‌های اصلی اتفاق می‌افتاد، خیلی یهویی و غیرقابل باور بود. یعنی واقعاً در همین حد که طرف شب خوابید و صبح بیدار شد و دیگه یه آدم دیگه بود!

نکته‌ی بعدی، فضاسازی و توصیف مکان‌هاست.🏙
نویسنده ترکیب بخش مدرن و سنتی ژاپن رو خیلی خوب کنار هم آورده بود، که واقعا جالبه و منم دوستش داشتم. به واسطه‌ی روند داستان، با مکان‌های واقعی و معروف ژاپن روبه‌رو می‌شیم، که خیلی خوب توصیف شدن و به‌شخصه برای من این‌طوری بود که اصلاً نیازی نبود عکس اون مکان‌ها رو سرچ کنم؛ کامل توی ذهنم ساخته می‌شدن.
اما مشکل، مکان‌هایی بود که حاصل تخیل نویسنده بودن.
مثلاً خونه‌ای که فیونا توش اقامت داشت، چایخانه، یا استودیوی گاب—همه‌شون تا حدی قابل تصور بودن، ولی نمی‌تونستم خوب لمسشون کنم یا بفهمم دقیقاً چجوری به هم وصل می‌شن. این ضعفِ فضاسازی بیشتر از شخصیت‌پردازی به چشمم اومد. باز هم احساس می‌کردم نویسنده این‌بار هم توپ رو انداخته توی زمین ما و گفته "خب، خودتون تصور کنین دیگه!"

و اما بخش عاشقانه‌ی داستان که به نظرم قابل قبول بود. یه‌جاهایی یکم سریع پیش رفت، ولی در کل بامزه و کیوت بودن. لحظه‌های مشترک این دو نفر، حس خوبی داشتن و ناز بودن. و ترجمه هم طوری بود که کاملا متوجه‌ی اتفاقات می‌شین و سانسورها در حدی نیست که اذیت‌کننده باشه و روایت ناقص باشه. 
البته من از یه‌جایی به بخش‌های عاشقانه و دیالوگ‌ها رو انگلیسی خوندم چون می‌خواستم اون فضا رو بهتر لمس کنم. و... ناز بود دیگه.🤭💘

یه نکته‌ی مثبت دیگه هم اشاره به آداب و اصطلاحات ژاپنی بود. نمی‌شه گفت خیلی دقیق و کامل وارد فرهنگ ژاپن شده، ولی اشاره‌هاش به‌اندازه بود و جالب. برای کسی که دنبال یه دید کلی از فرهنگ ژاپنه، خوندنش خالی از لطف نیست.

در کل، اگه دنبال یه کتاب روون، حال‌خوب‌کن، سبک و تفریحی می‌گردین، چایخانه‌ی کوچکی در توکیو انتخاب خوبیه.🤍
        

37

با سلام و
          با سلام و درود 
یک کتاب با حال و هوای بهاری و در یک لوکیشن بسیار زیبا؛ ژاپن، سرزمین آفتاب تابان.🇯🇵
کتاب چایخانه را می توان به نوعی سفرنامه دانست؛ نقاط گردشگری ژاپن از دید یک عکاس جوان و تازه وارد در این حرفه! 
و چه سرزمینی مناسب‌تر از ژاپنِ بهاری برای سوژه های عکاسی.☺️
خرداد ماه کتابی امسالِ من تاکنون در ژاپن بوده و در کنار این کتاب، من کتابِ دو دستی[سفرنامه آقای ضابطیان] را خوانده ام و در حال مطالعه کتاب خاطرات ماندگار و چیزهای فراموش شده هستم[ژاپن من دعوت کن به سرزمینت 😁]،
خب خب، بریم سراغ کتاب خودمون:
سفر به ژاپن مثل اغلب انسان ها در صدر لیست آرزوهای فیونای داستان ما بود و وقتی برنده یک سفر رایگان به ژاپن می‌شه، با تشویق دوستانش علی رغم مخالفت خانواده اش رهسپار توکیو می شه. اونجا چه چیزی در انتظار فیونا خواهد بود؟ آیا سفر به ژاپن به خوبی پیش میره و یک خاطره فراموش نشدنی برای فیونا می‌سازه؟
داستان چایخانه، داستانیست التیام بخش و ترمیم کننده برای فیونا و شاید برای ما! وقتی داستان را می خوندم و حرف شخصیت های ژاپنی داستان را می شنیدم، احساس آرامش خوبی را داشتم و به خصوص می تونم بگم صفحه ۱۰۶ برای من، خاص ترین و زیباترین و آرامش بخش ترین صفحه کتاب بود. 
مراسم چای در کتاب به خوبی پرداخته و گفته شده و  این مراسم همیشه برای من یکی از زیباترین مراسمات کشور ژاپن بوده [چه از کتاب هایی که خوندم و چه از فیلم هایی مثل آخرین سامورایی که دیدم!] و دوست دارم در آینده خودم به شخصه تجربه اش کنم.🍵🍵
بخش دوم چایخانه به فیونا و گاب می پردازد؛ گابریل برنت که گذشته ای خاص با فیونا دارد و شاید این مواجه بعد از سال ها برای هیچکدام از آنها قابل انتظار نبوده و در طول داستان برخورد ها و داستان آنها، را خواهیم فهمید و این جذابیت دیگر کتاب می باشد.
علت اینکه من امتیاز ۴ از ۵ به کتاب دادم:
-توصیف از فضا ها به نظرم کافی نبودن و برخلاف تصور همیشگی ام از قلم ژاپنی ها که توصیف قوی دارن؛ تقریبا فضاهای کتاب را با کتاب دو دستی و سرچ متوجه شدم.
_در رابطه با شخصیت های فرعی و ظاهرشون کتاب خیلی نپرداخته بود که برای من آزار دهنده نبود ولی به نظرم ویژگی های ظاهری خانواده ژاپنی داستان و شباهت و عدم شباهتشون بهم می تونست جذابیت داستان را بالا ببرد، اما این باز هم به سلیقه مخاطب برمی گرده!
 اگر به ژاپن و فرهنگ آن علاقه مند هستید، این کتاب می تونه گزینه مناسبی برای مطالعه باشه و برداشت من از ژاپن، بعد از مطالعه ی هر دو کتابِ چایخانه و دو دستی، کشوری بود که سنت و مدرنيته به مقدار زیادی در هم آمیخته شده  و شاید هرگز نتوان سنت را از ژاپن و مردمانش گرفت و آنها همان مردمان پر تلاش و مبادی آداب باقی خواهند ماند.☺️
ممنون از توجه شما برای خواندن یادداشت 🫶🏻
نظراتتون را حتما کامنت کنید.🌸💮🌸
        

14

Satoru

Satoru

1404/3/20

💫فیونا بر
          💫فیونا برنده جایزه سفر به ژاپن میشه و اونجا در چای‌خانه‌ای اقامت می‌کنه
اون برای عکاسی برنده شده و قرار بود یکی از بهترین عکاس‌های ژاپن راهنماش باشه که ‍؟ این اتفاق نمیوفته و عشق اولش که از قضا اونم در ژاپن زندگی می‌کنه و گویا مهاجرت کرده جایگزین برای این کار انتخاب میشه و خب فیونا درجا متوجه میشه و می‌شناسه ولی اون جناب یه چند روزی طول می‌کشه تا متوجه بشه عه ؟ تو همون آدم ده سال پیشی؟
✨ خلاصه که این دو واقعا با هم به عکاسی و پیدا کردن سوژه و منظره برای عکس گرفتن می‌پردازن و در همین حین هم رابطه‌شون پیشرفت می‌کنه و این‌بار رابط واقعی‌تری شکل میگیره درواقع ده سال پیش اصلا رابطه‌ای شکل نمیگیره و صرفا یک اتفاق بوده که اتفاقا زندگی فیونا هم نابود میشه بخاطرش! و بعد ده سال دوباره تقریباً اتفاقی بهم میرسن ولی اینجورم نیست که خیلی راحت باشه چون گابریل دچار یک عشق یک طرفه و آسیب‌زننده به یومی شده و یهو معجزه میشه و گاب به اشتباهش پی می‌بره و به صورت جدی درمورد رابطه‌اش با فیونا فکر می‌کنه و در نهایت هم به پایان خوبی با هم میرسن
🌱نظر شخصی:
متوسط بود واقعا بنظرم، کتاب بدی نبود ولی عالی هم نبود
طوری که نیست که بگی واو عاشقش شدم یا‌ مثلا غافلگیر شی حین خوندنش اما خب اینجوریم‌ نبود که بگی وقتمو هدر دادم 
بخش عاشقانه کتابو صادقی بخوام بگم دوست نداشتم چون یهویی بود 
و اینکه اصلا به پدر و پدربزرگ مایو هیچ‌ اشاره‌ای نشد اینم به نظر من بی‌توجهی بود به شخصیت فرعی که خب زنده‌ست دیگه حتی اگه حضور نداره ژاپنی‌ها درمورد مرده‌هاشونم بیشتر حرف می‌زنن تا اینا که زنده بودن!
🌸‌ قبل خوندنش بهم توصیه شده بود حتما تو بهار بخونم و منم بخاطر همین زودتر در اولویت گذاشتمش ولی واقعا بنظرم با خوندنش بیشتر دلم خواست برم ژاپن تا از اون مکان‌ها دیدن کنم نه اینکه وایب بهاری زیادی بهم بده
✨ نویسنده هم انگلیسی بود اگه دنبال وایب ژاپنی هستین کتابایی که نویسنده ژاپنی دارن رو‌ یا غیر ژاپنی که قلم بهتری دارن رو توصیه میکنم 
        

28

Melika

Melika

1404/1/24

          یک سال تا بهار برای خوندن این کتاب صبر کردم و خوشحالم که توی فصل مناسب خوندمش.
شروع کتاب کار خودش رو درست انجام داد و تونست من رو جذب خودش بکنه. ژاپن، شخصتی که ژاپن همون‌طور براش جدید بود که برای من، عکاسی، دوربین، یه عشق قدیمی.
فضا سازی، نگم از فضا سازیش وقتی که درمورد ژاپن بود!
صحبت از فرهنگ ژاپنی و اصطلاحات ژاپنی باعث شدن سفر به ژاپن توی لیست آرزوهام قرار بگیره.
شخصیت پردازی خوبی داشت و هر شخصیت واقعا شخصیت مخصوص به خودش رو داشت. هاروکای عزیز، کاش واقعی بودی! 
حماقت‌های شخصیت فیونا، گاهی من رو یاد خودم می‌انداخت.
شخصیت گاب هم تا نیمه‌های کتاب برام تداعی کننده یک شخص واقعی بود اما از نیمه دوم کتاب، وقتی یه چیزایی عوض شد، گاب  یکهو از قالب شخصیتی خودش خارج شد. نمی‌تونم بندازمش تقصیر تغییر و تحول شخصیت در طی داستان. چون زیادی ناگهانی بود و انگار یک باره با شخصیت دیگه ای رو به رو شدم. اما وقتی جلو تر، اتفاق دیگه ای افتاد و نشون داد که گاب هنوز توی لوپ یه اشتباه تکراری افتاده، باز یکم روح حقیقی بودن بهش داد.
•شاید اسپویل: ماجرای عاشقانه کتاب رو زیاد دوست نداشتم. انگار جوری که داشت پیش می‌رفت رو زیاد خونده بودم. سفر، یک هتل، اتفاقات نزدیک شدن و...
پایان کتاب طوری بود که از یک کتاب با جلد صورتی و آبی انتظار می‌رفت.‌ پایان قوی نه، اما قابل قبول بود.
        

9